خودشیفتگی پنهان چیست و چه نشانههایی دارد؟
شاید همه ما تقریبا با مفهوم «خودشیفتگی» کموبیش آشنا باشیم. واژهای محبوب و پرطرفدار و مورد استفاده تحلیلگران تازهکار. در توصیف خودشیفتهها گفته میشود که افرادی توجهطلب و در عین حال جذاباند که سعی میکنند با استفاده از کسانی که شیفته آنها میشوند توجه همه را به خود جلب کنند.
از طرفی فرهنگ استفاده وسواسگونه از رسانههای اجتماعی و توجه به چهرههای شناختهشده، بستر مناسبی برای خودشیفتگان فراهم کرده است. بسیاری از افراد خودشیفته در جهان حکمرانی میکنند، دیگران را افسون میکنند و آنها را فریب میدهند و حتی میتوانند خرابی به بار بیاورند.
اما خودشیفتگی همواره آشکار نیست. انواع خطرناکتر آن گونههای پنهان این پدیدهاند که به باور روانشناسان، بهدلیل پنهان بودن خطرناکتر و گیجکنندهترند. روزنامه بریتانیایی گاردین در مقالهای به ویژگیهای این افراد و نحوه برخورد با آنها پرداخته است.
به باور برخی روانشناسان، وجود این تنوع در شخصیتهای خودشیفته تحول جدیدی در شناخت ما از مفهوم خودشیفتگی ایجاد کرده است. بر اساس بررسیها، خودشیفتگی بیشتر از احساس ناامنی ناشی میشود تا از داشتن تصوری واقعی از خود. افراد خودشیفته به دو دسته تقسیم میشوند؛ دستهای که دارای خودشیفتگی آشکارند و دستهای که به خودشیفتگی آسیبپذیر یا پنهان دچارند.
به گفته ماکسین میفونگ چونگ، روانکاو، «نقاب خودشیفتگی افراد آسیبدیده غم عمیق را پنهان میکند.»
این افراد در زندگی واقعی اشخاصیاند که ویژگیهای پنهانتری نسبت به خودشیفتههای آشکار دارند و این توانایی را دارند که اطرافیانشان را بهشدت به خود جذب کنند؛ حتی زمانی که فکر میکنید با شناخت خودشیفتگی نسبت به شخصیتهای جذاب و توجهبرانگیز آگاهتر و مصونتر شدهاید. جذب شدن به خودشیفتگان پنهان تدریجی و موذیانه است. یکی از کسانی که با این افراد تعامل داشته است، میگوید: «جستوجوی عمیقتری در روح فرد خودشیفته لازم بود تا بفهمم آنچه من با آن سروکار داشتم مجموعهای از ویژگیهای ساختگی بسیار موجه و قانعکننده بود که خلائی اساسی را میپوشاند.»
این افراد میتوانند بهراحتی و بدون هیچ نشانه آشکاری وارد زندگی شما شوند، اما به همان میزان یا بیشتر از خودشیفتگان آشکار آسیب وارد کنند و مشکل اینجاست که چگونه آنها را بهموقع تشخیص دهیم.
لورنا اسلید یک رواندرمانگر متخصص در درمان افرادی است که در روابط آزارگرانه با افراد خودشیفته بودهاند. او میگوید «خودشیفتههای پنهان» یا «آسیبپذیر» از خودشیفتههای آشکار درونگراترند، اما ویژگیهای اولیه مشترکی دارند. تنها تفاوت این است که این ویژگیها در خودشیفتگان پنهان در سطح بسیار ظریفتر و معمولیتری خود را نشان میدهند. خودشیفتگان پنهان با دقت و ظرافت بیشتری سعی در جذب افراد دارند اما چون خود را زیر ماسک پنهان میکنند معمولا شناخت آنها دشوارتر است.
به گفته برخی روانشناسان، تشخیص خودشیفتگی پنهان آگاهی خاصی را میطلبد. خودشیفتههای آشکار بهراحتی و با اطمینان خود را به نمایش میگذارند اما خودشیفتههای پنهان نیازهای خود را با روشهای فریبکارانه و شیوههای کنترل ظریفتری برطرف میکنند. آنها میتوانند خود را بسیار معصوم و دوستداشتنی، خجالتی و درونگرا و همچنین، افرادی بسیار دلسوز و مفید جلوه بدهند. آنها میتوانند شانهای برای گریه کردن باشند، اما بعد از آنچه با آنها در میان میگذارید علیه شما استفاده خواهند کرد و در نهایت، با فریبکاری به شما احساس عذاب وجدان و مدیون بودن میدهند تا نیاز آنها به تحسین و قدردانی را برطرف کنید.
در حالیکه روانشناسان معتقدند آسیبشناسی زمینهای هر دو نوع خودشیفتگی یکسان است، اما شیوه متفاوت بروز این ویژگیها میتواند جنبههای دیگری مانند القای احساس عذاب وجدان و سخاوتمندی بهعنوان وسیلهای برای کنترل، و تظاهر به بیماری برای جلب همدردی را نیز شامل شود.
خودشیفتههای پنهان همچنین در پی کسب اعتبار و مشروعیت از اطرافیان خودند و همواره احساس طلبکاری دارند و برای فریب دیگران، از احساس ترس و عذاب وجدانشان استفاده میکنند اما خود هیچگونه احساس همدلی و همدردی با دیگران ندارند. خودشیفته پنهان میتواند «مزاحم خاموش و اغواکننده خاموش» باشد.
یکی از اصلیترین ویژگیهای خودشیفتههای پنهان قربانینمایی است. فرد خودشیفته سعی میکند از موضع قربانی ظاهر شود و اغلب با بدگویی از خود سعی میکند دیگران را تحریک کند که او را تحسین کنند و از این طریق به اطمینانخاطر در مورد خود برسد. اسلید میگوید: «از آنجا که در حل مشکلات ضعیفاند، به قربانینمایی بهعنوان ابزاری نیمهخودآگاه و بسیار تاریک متوسل میشوند. هنگامی که در موضع قربانی قرار میگیرند، از نظر احساسی بسیار متقاعدکنندهتر افراد عصبهنجارند. توانایی خودشیفتههای پنهان در فریب دیگران هر بار مرا بیش از گذشته شگفتزده میکند.»
دکتر رامانی دورواسولا که به گفته خودش، در تلاش برای از بین بردن آثار مسموم و مخرب خودشیفتگی پنهان در روابط افراد است، میگوید: «خودشیفتگی پنهان در واقع فریبکاری از طریق قربانینمایی است.» او از واژه «آسیبپذیر» و همچنین «پنهان» برای این نوع خودشیفتهها استفاده میکند. او در ادامه میافزاید شاید از سر دلسوزی و احساس تاسف جذب این نوع افراد شوید و فکر اینکه میتوانید آنها را نجات دهید به شما احساس توانمندی میدهد. بیشتر مردم ابتدا خودشیفتگی را در این افراد نمیبینند. تصور آنها از خودشیفته فقط خودشیفتههای متعارف است که شخصیتهایی بسیار کاریزماتیک، با اعتمادبهنفس بالا، جذاب و شوخطبع دارند؛ همانگونه که در کتابهای درسی توصیف شدهاند. این نوع نگاه باعث میشود از تشخیص خودشیفتههای پنهان که اغلب در قامت افرادی افسرده و قربانی و حتی توجهطلب ظاهر میشوند بازبمانند اما در واقع، تفاوت چندانی با خودشیفتههای متعارف ندارند.
اما در عین حال که لازم است مقابل این افراد محتاط بود، باید به آنها احساس همدردی نیز داشت. هیچ فردی خودشیفته به دنیا نمیآید بلکه در نتیجه تاثیر محیط اینگونه میشوند. این افراد از محیط اطراف خود این پیغام را گرفتهاند که خود واقعی آنها قابلپذیرش نیست و شروع میکنند به خلق یک خود کاذب با نقابی برای پنهان کردن خود واقعیشان و اگر این پوسته ساختگی زیبا به خطر بیفتد، احساس میکنند نابود شدهاند و حالت تهاجمی میگیرند.
افراد خودشیفته با چهرههای گوناگونی ظاهر میشوند و برای ورود به این بازی دو نفر لازم است. نظریه کلی این است که خودشیفتهها افراد همدل و وابسته را جذب میکنند. اسلید میگوید «خودشیفته پنهان» به دنبال یک «توانمندساز» خواهد بود که او هم بهنوعی برای رفع نیازهای روانی خود تلاش میکند، فردی که عزت نفس پایینی دارد و واقعیت رابطه با فرد خودشیفته را نمیبیند. اسلید میگوید: «آنها ممکن است اندکی متوجه شوند که فرد مقابل دچار مشکل است اما همچنان به رابطه ادامه میدهند. اینگونه روابط روابطی ناگزیر آسیبرساناند.»
روانشناسان میگویند اغلب مراجعهکنندگان آنها که با افراد خودشیفته درگیر بودهاند متوجه مشکل شدهاند اما به آن بیتوجهی کردهاند. توصیه روانشناسان این است که به مشاهدات و ندای درون خود توجه و اعتماد کنید.
بیاعتنایی به احساس درونی دقیقا همانجایی است که اغلب سقوط میکنیم. ما به ندای درون خود اعتماد نمیکنیم و اجازه میدهیم هیجان رابطه جدید عاشقانه ما را با خود ببرد. پرچمهای قرمزی را که میبینیم توجیه میکنیم و ناگهان خود را در حال ایفای نقشی مییابیم که هرگز نمیدانستیم بر عهده گرفتهایم.
هرچند خودشیفتگان پنهان باظرافت شما را به رابطه و پذیرش مسئولیت رفع نیازهایشان میکشانند، رابطه با آنها بیشک جهان را به مکانی چندوجهی و جذابتر تبدیل میکند، جهانی که بیشک به همان اندازه خطرناکتر است.