چرا شیر شاه موفقترین انیمیشن دیزنی شد؟
انیمیشن «شیرشاه»، که حالا دیگر جزو آثار کلاسیک استودیوی دیزنی است، در سال ۱۹۹۴ ساخته شد. اما با فناوریهای جدید سهبعدی، بازتولید و اکران جهانیاش شروع شده است. شرکت دیزنی بعد از بازسازی و تولید فیلم از انیمیشنهای موفق دهههای پیش، مانند «پسر جنگل»، «دیو و دلبر»، «زیبای خفته» و «سیندرلا»، حالا سراغ شیرشاه رفته است که رکورد فروش گیشه را شکسته بود. در تاریخ شرکت دیزنی، هیچ انیمیشنی به اندازه شیرشاه موفق نبوده است. این موفقیت در حالی است که در این انیمیشن هیچ شخصیت انسانی وجود ندارد و تولید این اثر برای کمپانی دیزنی بهنوعی ریسک بوده است.
رییس وقت استودیوی دیزنی، جفری کاتزنبرگ (Jeffrey Katzenberg)، کار سختی در پیش داشت. طبق شیوه مدیریت شخص والت دیزنی، برای طراحی هرچه بهتر شخصیتها، نمونههایی از حیوانات را به آتلیه میبردند تا نقاشها و تصویرسازها کارشان را دقیقتر انجام دهند. مانند پروژه بامبی در سال ۱۹۴۲، که آهوی کوچکی بود. اما برای شیرشاه این امکان وجود نداشت، نمیتوانستند یک شیر ۲۰۰ کیلویی را به آتلیه ببرند.
شیرشاه در یکی از طلاییترین دوران دیزنی ساخته شد، درست بعد از موفقیتهای چشمگیر «پری کوچولوی دریایی»، «علاءالدین» و «دیو و دلبر». اما شیرشاه، که ظاهرا کمامیدترین پروژه آن سالهای دیزنی بود، بیشترین موفقیت را کسب کرد. با این حال سوال اینجاست شیرشاه با یک داستان پیچیده، بدون شخصیت انسانی یا داستان پریان و عاشقانه به سبک کلاسیکهای دیزنی، چگونه توانست به چنین موفقیتی برسد؟
فیلمنامهنویسهای شیرشاه طرح خود را بر اساس نمایشنامه هملت اثر جاودان ویلیام شکسپیر نوشتند. کلودیوس هملت یا دایی فلون شیرشاه برای رسیدن به سلطنت، برادرش را که پادشاه است میکشد و با همسر برادرش ازدواج میکند، بر تخت سلطنت مینشیند و پسر او را که وارث پادشاهی است از شهر دور میکند. هملت یا سیمبا حالا درصدد بازگشت و پس گرفتن تخت پادشاهی موروثیاش است. بعد از اکران انیمیشن شیرشاه در دهه ۱۹۹۰، بحثهای مختلفی بین منتقدان پیش آمد. یکی از انتقادهای منفی این بود که آیا دیزنی سعی کرده است در لوای شباهت با اثر شکسپیر، حواس بینندگان را از مفاهیم زنستیزانه داستان که ماده شیرها را تحت سلطه شیرهای نر نشان میدهد دور کند و آیا به کلیشههای نژادپرستانه برتری اروپا بر آفریقا دامن میزند؟ اما اتهام جدیتر به این اثر، شباهت شیرشاه به سریال انیمیشن ژاپنی «کیمبا، شیر سفید»، اثر انیماتور شهیر ژاپنی اوساما تزوکا، است که نخستین سریاش در سال ۱۹۵۰ میلادی تهیه شده است. تهیهکنندگان کیمبا از شرکت دیزنی شکایت نکردند، فقط از آنها خواستند از استاد تزوکا نام آورده شود. پاسخ شرکت دیزنی اما ناامیدکننده بود، گفتند هیچکس از تیم تولید این شرکت سریال کارتونی کیمبا را ندیده است. این در حالی است که سریال کیمبا در سالهای دهه ۱۹۶۰ از کانال امبیسی آمریکا پخش میشد.
برای شرکت دیزنی، انتخاب و سرمایهگذاری روی داستان شیرشاه تصمیم سختی بود. بعد از بامبی و دامبو، این اولین بار بود که بهجای داستانهایی از شاهزادههای رویایی، قهرمان فیلم یک حیوان بود. همان زمان، استودیوی دیزنی داشت روی انیمیشن «پوکوهانتس» کار میکرد که داستان عاشقانهای شبیه رومئو و ژولیت داشت و با الهام از افسانهای قدیمی از بومیان قاره آمریکا بود. تمام کارکنان دیزنی فکر میکردند پوکوهانتس بسیار موفقتر از شیرشاه خواهد بود. به همین دلیل، در نبودِ فشار بازار، سازندگان شیرشاه آزادیهای بیشتری داشتند؛ برای مثال مدیران سختگیر دست طراحها را برای خلق شخصیتها باز گذاشتند، در نتیجه نقاشها شخصیت اسکار، عموی سیمبا، را بر اساس کاراکتر هیتلر طراحی کردند. حضور اسکار و کفتارهایش در این فیلم یادآور رژه حزب نازی در فیلم مستند «پیروزی اراده» است که در دوران آلمان نازی ساخته شد. ریسک دیگر شرکت دیزنی در شیرشاه این بود که کارگردان تصمیم گرفت جسد بیجان و مرگ یک قهرمان را برای اولین بار در فیلمهای کودک تولیدی این شرکت به نمایش بگذارد، به تصویر کشیدن مرگ موفاسا، پدر سیمبا. همچنین نشان دادن این نکته که قهرمان داستان بهصورت غیرمستقیم مقصر اوضاع است. سیمبا در این اثر در حقیقت نماد عقده ادیپ است. ادیپ نمایشنامهای است اثر سوفوکل با شخصیتی به همین نام، فرزند پادشاه افسانهای تبای که سهوا پدرش را میکشد و با مادرش ازدواج میکند. سیمبا البته پدرش را نمیکشد و با مادرش ازدواج نمیکند، اما در تمام داستان سودای پادشاهی در سر دارد و پادشاهی فقط در نبودِ پدر میسر است.
پروژه شیرشاه با اینکه مشکلات زیادی را در مرحله تولید پشت سر گذاشت، به موفقترین و پرفروشترین اثر دیزنی تبدیل شد. گروهی از منتقدان معتقدند دلیل موفقیت شیرشاه ترسیم خانواده است یا به بیان دقیقتر، ترسیم شخصیت پدر. در شیرشاه، پدر شخصیتی خردمند، دلسوز و دقیق دارد و با پدرهای دیگری که در انیمیشنهای دیزنی نشان داده شدهاند کاملا متفاوت است، نه مانند پدر علاءالدین لوده است، نه مثل شخصیت پدر در دیو و دلبر بیخرد است و نه دیکتاتورمنشی پدر پری کوچولوی دریایی را دارد. او پدری ایدهآل است که با صدای نافذش راهنمای مسیر گذار سیمبا از کودکی به بزرگسالی میشود. صحنه مرگ او نیز یکی از دردناکترین صحنههای انیمیشن در تاریخ سینماست که یادآور چرخه ابدی زندگی است.
بعد از بازسازی انیمیشن شیرشاه در قالب فیلم سهبعدی، نقدهایی درباره آن به راه افتاده است. نقدهایی مانند اینکه چرا شرکت دیزنی با بازسازی و هزینه بسیار سنگین برای این پروژه عظیم دیجیتالی، سعی دارد بر تخیل و افکار نوجوانان تاثیر بگذارد؟ ضمن اینکه منتقدان معترض رادیکالتری هم هستند که میگویند دیگر دوران قدرت موروثی به سر آمده است و به تصویر کشیدن اینکه شخصی بیشتر و بهتر از همه میفهمد و دست آخر هم پسرش سلطنت را از او به ارث میبرد، ایدهای منسوخ است. اما شیرشاه کلاسیک دیگر جزیی از تاریخ سینما شده و داستان پیچیدهاش، که از یکی از زیباترین نمایشنامههای تاریخ الهام گرفته است، همچنان پرطرفدار است.