حکمرانی آب در ایران: سیاست و مدیریت آبکی در دوران ورشکستگی آبی
مدیریت جامع آب در ایران را از هر زاویهای که بنگریم، کج و معوج است. کشوری که جمعیتش در ۴۰ سال گذشته دو برابر شده، میزان منابع آب تجدید پذیرش کاهش یافته و سیاستهای مصرف آب در بخشهای کشاورزی و شهری و صنعتی کاملا معیوب است.
جمهوری اسلامی در چند دهه عمر خود با سیاستهای جمعیتی متفاوتی روبهرو بوده است: در دوران آیتالله خمینی برای گسترش ارتش اسلام، زاد و ولد را تشویق کردند و ناگهان کشور با جمعیتی بسیار جوان مواجه شد. در ابتدای دوران سازندگی، نویسندگان برنامه توسعه متوجه خطر میزان رشد شدید جمعیت شدند و آرام آرام بر میل شدید به فرزندآوری سرپوش گذاشته شد. اما از میانههای ریاست جمهوری احمدینژاد، مجدداً تبلیغ برای «جوان» کردن کشوری که «پیر» میشد را آغاز کردند.
رهبر جمهوری اسلامی کار را به جایی رساند که خواستار رساندن جمعیت به ۱۵۰ میلیون شد، غافل از آنکه چنین جمعیتی، نه تنها نیازمند آب برای شرب، که برای طهارت هم هست! الان که جمعیت کشور از مرز ۸۰ میلیون فراتر رفته، کمبود آب، مدیران ارشد کشور را سر در گم کرده، در نظر بگیرید که همزمان با گرمتر شدن زمین و افزایش میزان تبخیر، سهم تشنگان مملکت از منابع آب چقدر کمتر از امروز خواهد بود. این تازه در شرایطی است که در همه شاخهها آب را به اندازه مصرف کنند! اما مساله دیگر، نبود ساختار برنامهریزی بلندمدت برای آب ذخیرهسازی منابع آب است! همانطوری که جمهوری اسلامی توان پیشبینی بهای دلار در سال بعد را ندارد، نمیتواند در مورد وضعیت آب برنامهریزی کند. این همه سد در کشور ساخته شده و اکثرشان خالی از آب هستند. در نظر بگیرید چه بودجه عظیمی خرج ساخت سدها و شبکههای آبیاری شده و حالا آبی ندارند که به جایی برسانند. اگر مدیران آب و همچنین مدیران بالادستی در سازمان برنامه و بودجه هیچ حساب و کتابی برای آینده نداشته باشند، تکلیف شهروندان در سالهای گرمتر چیست؟
مصرف آب شهری و صنعتی در ایران، آنچنان نابسامان است که حدی بر آن متصور نیست. راهاندازی کارخانههای ذوب فلزات در مناطق بیآب قاعدتا از هوشمندی ویژه برنامهریزانی برمیآید که خیال میکنند با انتقال آب از دیگر مناطق میتوان تا ابد کمبود را برطرف کرد. وجود کارخانههای بزرگ نیازمند آب و یا حتی نیروگاههای حرارتی دور از دریا، سفرههای آب زیرزمینی را یکی یکی خالی میکند و کسی هم پاسخگو نیست. در شهرها، نزدیک به ۴۰ درصد آب در شبکههای فرسوده از بین میرود آنچه باقی میماند به بدترین شکلی استفاده میشود. بودجههای آموزشی و فرهنگسازی سازمانهای آب و فاضلاب صرف آگهیهای گرانقیمت و بیاثری میشود که نتوانسته افکار عمومی را نسبت به ارزش بالای آب و کاهش شدید منابع، آگاه کند. نبود ساختار بازچرخانی آب کافی در بخش شهری و صنعتی هم به اتلاف شدید آب میانجامد.
اما در مورد پرمصرفترین بخش چه باید کرد؟ وقتی بیش از ۹۰ درصد منابع آب تجدیدپذیر صرف کشاورزی کمبازده ایران میشود. این یعنی حرام کردن بخش زیادی از آبی که به شدت مورد نیازمان برای توسعه و حتی حفظ امنیت است. به خاطر سیاستهای غلط تولید غذا در ایران، میلیونها نفر از کشاورزان ایران منابع آب کمتری دارند و بخش بزرگی از خانوارهای روستایی مجبور به ترک خانه و کاشانه خود شدهاند. همین ماه بود که یک مقام رسمی اعلام کرد که تعداد حاشیهنشینهای ایران به ۱۹ میلیون نفر رسیده است. رقم رسمی قبلی به ۵ سال پیش که ۱۲ میلیون نفر بود باز میگشت. به عبارت دیگر، در طی ۵ سال، ۷ میلیون ایرانی دقیقا در دوران خشکسالی و ورشکستگی آبی حاشیهنشین شدهاند.
از منظر امنیتی، مساله را با وضعیت سوریه در سالهای ۲۰۰۶ تا ۲۰۰۹ باید مقایسه کرد که بیش از یک میلیون نفر از اهالی استان حسکه که بیشتر کشاورز و دامدار بودند مجبور به مهاجرت به حاشیه شهرهای بزرگ غرب این کشور شدند، از جمله حمص، حلب و دمشق. وقتی بحران سیاسی و بهار عربی جرقه زد، سوریه به نقطه انفجار رسید و دهها هزار روستایی بیکار شده به پیکارجویان مخالف بشار اسد پیوستند و بسیاری از اعضای خانوادههایشان به اردن و ترکیه مهاجرت کردند. بحران پناهندگان سوری که از آبهای مدیترانه گذشتند و به اروپای مرکزی و غربی رسیدند، اتحادیه اروپا را وحشتزده کرد.
فرض کنید از ۲۰ درصد تا یک چهارم حاشیهنشینان جدید روستائیانی باشند که به خاطر کمبود منابع آب مجبور شدهاند هرچه دارند و ندارند را با خود ببرند تا چند سالی روزگار را زیر سایه شهرهای بزرگ سپری کنند(۱). حال اگر دولت برنامهای برای بازگشت اینان به روستاها و زمینهای کشاورزی آبا و اجدادیشان نداشته باشد، آیا با کاهش بیشتر منابع آب شهری، امکان ایجاد سیل بزرگ پناهندگان محیط زیستی و حرکتشان به سوی مرزهای شمال غرب کشور وجود نخواهد داشت؟ همین ماه پیش بود که وزیر کشور هشدار داد که اگر چشمش را ۲۴ ساعت ببندد، اروپا با یک میلیون پناهنده مواجه خواهد شد.
بحران امنیتی و بیثباتی ناشی از بیآبی، در کشورهای دیگر منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا بارها رخ داده است. برخی از فعالان سیاسی ایرانی که با آنها بحث کردهام. میاندیشند سرنوشت ایران با دیگر کشورهای آسیب دیده از ورشکستگی آبی متفاوت خواهد بود، اما دلیلی منطقی برای این مساله عنوان نشده است.
برنامهریزی دهههای اخیر به قول کاوه مدنی «واکنشی» بوده است نه «پیشگیرانه». تدبیر حاکمان، نه ذخیره آب و ایجاد حساب پسانداز بلند مدت آب در زیرزمین، که ایجاد حساب جاری بر روی زمین از طریق ساخت سدهای بیشمار بوده است. حساب جاری به هنگام نباریدن برف، وضعیت خوبی نخواهد داشت. محاسبه حاکمان در مورد تامین آب سدها و پر بودنشان در تمام مدت سال، غلط از آب در آمده است.
حرفهای طرح شده در این یادداشت کوتاه، بارها و بارها در جلسات مختلف خرد و کلان در تهران و دیگر شهرهای بزرگ و کوچک تکرار شده است. مقامهای مسوول، همه مشکلات موجود را میشناسند، اما اینکه تغییری در ساختار مدیریتی ایجاد نمیشود و نابودی منابع آب همچنان ادامه یافته، نشانه خوبی برای ساکنان شهرهای بزرگ و حاشیهنشینان و روستائیان نیست. اینکه چه زمانی به خاطر فقدان حکمرانی منطقی به سرنوشت سوریه و یمن و بخشهایی از عراق دچار خواهیم شد، معلوم نیست، اما معتقدان باید دست به دعا ببرند که وضعیت بدتر نشود.
(۱) با آنکه هنوز رقمی دقیق از ترکیب دموگرافیک این حاشیهنشینان و مبدا آنها اعلام نشده، اما با توجه به تخلیه بسیاری از روستاهای کشور در ۵ سال اخیر تغییر جمعیتی استانهای شمال کشور، رقم میتواند بسیار بیشتر از یک چهارم باشد.