در دوران ترامپ، چه بر سر رسانههای همگانی آمریکا آمده است؟
از دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ تاکنون، تبلیغات چپ و اسلامگرایان همیشه مبتنی بر این پیش فرض بوده است که رسانههای آمریکا مستقل نیستند و ابزار نظام سرمایهداریاند برای پیشبرد اهدافش، چون این رسانهها را بخش خصوصی (شرکتهای بزرگ) اداره میکند و بخش خصوصی بهدنبال منافع و حفظ موقعیت خویش است.
همچنین، جریان چپ و اسلامگرایان با طرح نظریه توطئه و سرمایهدار و صهیونیست معرفی کردن کسانی که قدرت سیاسی و نظامی در آمریکا را هدایت میکنند، همیشه این دیدگاه را ارائه دادهاند که رسانهها اهداف امپریالیستی آمریکا را ترویج میکنند.
اسلامگرایان علاوه بر دغدغه سلطه و قدرت، دغدغه شریعت را نیز داشتهاند و همواره رسانههای آمریکایی را بهدلیل انعکاس سبک زندگی جاری در ایالات متحده آمریکا، به ترویج فساد اخلاقی متهم کردهاند. از نظر آنها، آزادی زنان و همجنسگرایان و رسانههای آزاد مساوی است با فساد اخلاقی. اسلامگرایان از نشر و پخش محتوای تولیدی رسانههای غربی تا آن حد نگران بودهاند که آن را شبیخون و تهاجم فرهنگی مینامیدند.
همه این پیشفرضهای نادرست و موهوم با آمدن ترامپ و گرایش چپ به پاکیزگی سیاسی و «شریعت تنوعطلبی هویتی»، تبخیر شد. وقتی واشینگتنپست ابوبکر بغدادی با سابقه تجاوز جنسی را «عالم زاهد دینی» خواند، دیگر سخن گفتن از امپریالیسم رسانهای اسلامهراس خندهدار به نظر میآید. رسانههای آمریکایی در گزارش حذف سلیمانی نیز نگاهی جانبدارانه به قصاب سوریه داشتند.
فرایند تبخیر این پیشفرضها از دوران اوباما آغاز شده بود چون در دوران ریاست جمهوری او، رسانهها از ترس اتهام نژادپرستی و زنستیزی و دیگر برچسبها، روش پاکیزگی سیاسی را پیشه کرده بودند و هم به چپها به اندازه کافی تریبون میدادند و هم این کار را یکطرفه انجام میدادند. همچنین، برای اجتناب از اتهام اسلامهراسی، اکثر رسانههای همگانی آمریکا حتی از تعبیر «اسلام رادیکال» و «تروریسم اسلامگرا» نیز برای اشاره به عاملان عملیاتهای تروریستی استفاده نمیکردند.
جریان چپ آمریکایی مثل همه چپهای دنیا، حاضر است آیین دادرسی و آزادی مذهب و حاکمیت قانون را فدای توزیع ثروت کند و برای آزادی بیان و رسانهها اولویت قائل نیست. «فرهنگ حذف» (کنسل کالچر) یا «سروصدا علیه آزادی بیان» در رسانههای عمومی و رسانههای اجتماعی آمریکا بهشدت در جریان است.
برنی سندرز در انتخابات سال ۲۰۱۶ هنوز به این که رسانهها متعلق به شرکتهای بزرگاند (سخن دائمی چپها) اشاره میکرد اما در سه سال گذشته، این موضوع از سخنان او حذف شد، چون مسخره به نظر میرسید و خود او هم متوجه این موضوع شده بود. در این دوره، صدها مصاحبه از او منتشر و پخش شده است. دیگر سوسیالیستها و حتی عناصر ضدآمریکایی بهوفور در رسانههای بخش خصوصی دیده میشوند و شکایت از انحصاری بودن آنها دیگر خریداری ندارد.
ریشههای این دگرگونی رسانهای
این روند چپگرایی و اقتدارگرایی رسانهای البته محصول سه تحول در جامعه آمریکا بوده است.
۱) حضور جریان چپگرا و اشغال تقریبا تاموتمام فضای دانشگاههای آمریکا و اندیشکدهها از دوران جنگ ویتنام به بعد، که از اوایل قرن بیستویکم، افرادی ازجمله گروهی عدالتگرایان هویتگرا را بهعنوان محصول خود به فضای فرهنگی و رسانهای ارسال کرده است. بعضی از این افراد به توجیهگران دولتهای دشمن ایالات متحده آمریکا تبدیل شدهاند. بهعنوان نمونه، سوزان مالونی، کارشناس خاورمیانه در شورای آتلانتیک، پس از سقوط هواپیمای مسافربری اوکراین، توجیه و دروغ حکومت ایران مبنی بر آتش گرفتن موتور هواپیما بهدلیل کهنگی صنعت هوایی جمهوری اسلامی که از تحریمهای آمریکا ناشی میشود را توجیهی قابل قبول ذکر میکند، در حالیکه این هواپیما اوکراینی بوده است، نه ایرانی!
۲) سوار شدن کسبوکارهای بزرگ بر امواج چپ برای مصون ماندن از حملات آنها بدون توجه به اینکه چپ تمامیتخواه است و بهسرعت سراغ ثروت و درآمد این بخش میآید (کاری که الیزابت وارن دارد در انتخابات ۲۰۲۰ انجام میدهد، با برنامههایی مثل گرفتن مالیات از ثروت و افزایش مالیات بر درآمدهای بالا).
۳) تصدی نیروهای سوسیالیست در مشاغل دولتی و حتی نظامی و امنیتی در دوران اوباما، تا حدی که پس از روی کار آمدن ترامپ در نقش دولت پنهان ظاهر شدهاند و میخواهند رییسجمهوری منتخب مردم را با نظریههای توطئه مثل تبانی کارزار ترامپ با روسیه پایین بکشند.
از همین روست که حزب دموکرات و اکثر رسانههای همگانی در هماهنگی با شرکتهای بزرگ و نیروهای امنیتیـنظامی سه سال است در برابر رییسجمهوری منتخب مردم کوچه و بازار (نه رییسجمهوری نخبگان سواحل شرقی و غربی آمریکا) ایستادهاند و در برابر هر اقدام او، هزینههای سنگینی بر رایدهندگان او تحمیل میکنند.
تنزل در کیفیت کار حرفهای
فعالیت حزبی و تبلیغاتی کیفیت کار رسانهها در اطلاعرسانی را بهشدت مخدوش کرده است. از حیث خبررسانی حرفهای و توازن و بیطرفی، رسانههای همگانی آمریکا در حال افول بودهاند، چون خبر و نظر را در هم میآمیزند.
امروز، روزنامهنگاران مستقل کاملا متوجه شدهاند که رسانههای همگانی آمریکا و همکاران آنها در اندیشکدهها، شرکتها و نهادهای امنیتی و نظامی به کارگاه تولید دروغ و برچسبزنی و حذف تبدیل شدهاند. فهرستهایی از انواع این دروغها عرضه شده است: در حوزه موضوع مداخله روسها در انتخاب ترامپ به ریاستجمهوری(نوشته گلن گرینوالد)، در رابطه با ماجرای اوکراین (فدرالیست) و در مورد موضوعات دیگر. رسانههای آمریکا مدام از دروغها و مبالغههای ترامپ گزارش دادهاند، اما خود نیز کم مرتکب دروغبافی و صحنهپردازی علیه او نشدهاند.
رسانههای عمومی در دوران ترامپ، بهسرعت و بهشدت از عیارهای حرفهای فاصله گرفتهاند و به بوق تبلیغاتی چپ و دموکراتها تبدیل شدهاند. بهعنوان نمونه، شبکه انبیسی در ۳۱ ژانویه ۲۰۲۰، ادعاها و اتهامهای پایانی دموکراتها علیه ترامپ را پخش کرد، اما پاسخ وکلای رییسجمهوری را پخش نکرد. این رفتار به مخاطب آسیب نمیرساند چون مخاطب در ایالات متحده آمریکا دهها روش برای دسترسی به این دفاعیات داشت، بلکه شبکه انبیسی به پای خود شلیک کرد.
این شرایط آنقدر دلآزار شده است که کسی مثل اوباما، که خود محصول فرهنگ پاکیزگی و حذف بود و در دوران ریاست جمهوریاش صدای کمتر کسی در رسانهها (بهجز فاکسنیوز) به انتقاد بلند میشد، به منتقد این جریان تبدیل شده است؛ چون دیری نخواهد گذشت که این حذف گریبان دموکراتهای باسابقه را نیز بگیرد که البته به جو بایدن رسیده است. کمدینهای چپگرایی مثل بیل مار و دیو شپل کاملا متوجه شدهاند که رسانههای اقتدارگرا، که به بوق تبلیغاتی ضدترامپ تبدیل شدهاند، دارند چه بلایی سر آزادی بیان در آمریکا میآورند.
کاهش اعتماد عمومی
نتیجه این روند، کاهش اعتماد عمومی به رسانهها بوده است. اعتماد به رسانهها (روزنامه، رادیو و تلویزیون) از حدود ۶۸ درصد در سال ۱۹۷۲ به حدود ۴۱ درصد در سال ۲۰۱۹ کاهش یافته است. فقط ۱۳ درصد از آمریکاییها همچنان به رسانهها اعتماد بالایی دارند. در این سال، ۶۹ درصد از دموکراتها، ۱۵ درصد از جمهوریخواهان و ۳۶ درصد از مستقلها به رسانهها اعتماد (بالا یا متوسط) داشتهاند. این درصدها بهخوبی نشان میدهند که رسانهها در موضوعهای مختلف به جریان چپ گرایش دارند. در سال ۲۰۱۶، که رسانهها اکثرا به ترامپ ناسزا نمیگفتند و نشان نمیدادند که به دنبال براندازی او هستند، میزان اعتماد عمومی به رسانهها به ۳۲ درصد رسیده بود.