در رثای «رییس» دانا
کمتر کسی است که اهل اقتصاد سیاسی یا سوسیالیسم باشد و با نام فریبرز رییسدانا ناآشنا، مرد بزرگی که قربانی کرونا شد و نه تنها همفکرانش در کانون نویسندگان، که سندیکای کارگری را نیز اندوهناک کرد. آن متفکر متواضع رییس بهمعنای بزرگ و سرور بود، نه اهل ریاست.
وقتی در سال ۱۳۷۸، در انتخابات مجلس ششم، عزتالله سحابی از او دعوت کرد در ائتلاف انتخاباتی او حضور داشته باشد، پیشنهادش را پذیرفت و در فهرست ۳۰ نفره تهران، که سحابی و دوستانش تهیه کرده بودند، قرار گرفت. البته شورای نگهبان تقریبا همه اعضای آن ائتلاف، غیر از دو سه نفر، را رد صلاحیت کرد. واکنش رییسدانا به این تصمیم شورای نگهبان تنها در این کلام خلاصه شد که مهم نیست، آن عده دیگر که تایید شدهاند باید مطالبات مردم را دنبال کنند.
رییسدانا اگرچه اندیشههای آرمانگرایانه داشت و مواضع قاطع چپگرایانه، در انتزاع زندگی نمیکرد تا در همان هوا مبارزه کند. از این رو، در عین اولویت دادن به عدالت اقتصادی، اهل توسعه سیاسی و دموکراسیخواهی بود.
او در مقام یک فعال سیاسی چپ و عضو کانون نویسندگان، در چند دهه اخیر، بارها زیر فشار و آزار حکومت قرار گرفت. نه تنها مانع تدریسش در دانشگاه شدند، که در آذر ۱۳۸۹ بهدلیل انتقادش از سیاستهای اقتصادی حاکمیت که بهزعم او مستضعفپرورانه بود، دستگیر شد و یک سال از عمرش را در زندان بسر برد. در مرداد ۱۳۹۶ نیز اندکی پیش از سخنرانی در مراسم اعتراضی سندیکای رانندگان اتوبوس تهران، نیروهای امنیتی بازداشتش کردند.
ارادت به دکتر مصدق
شاید بتوان گفت که رییسدانا در اصل کنش سیاسیاش را با جبهه ملی دوم آغاز کرد، وقتی به عضویت شاخه جوانان آن درآمد. بخشی از اندیشههایش بهعنوان فعال چپ، در جبهه ملی ریشه داشت. یکی از دلایلی هم که باعث شد تا به برخی جریانهای منتقد حکومت که بینش سوسیال دموکرات داشتند نزدیک شود و در مقطعی، با آنان فعالیت کند همین پیشینه سیاسیاش بود، از جمله این موارد میتوان به همکاریاش با مهندس سحابی اشاره کرد. اما رادیکالیسم بینش رییسدانا باعث میشد تا همواره منتقد وفادار سوسیال دموکراسی بماند.
یکی از تناقضهای شخصیتیاش این بود که بهرغم مخالفتش با سوسیال دموکراسی، به محمد مصدق که بهزعم او، نماد سوسیال دموکراسی تاریخ ایران بود، ارادت ویژهای داشت. همین علاقه آشکار او به مصدق باعث شد تا در سال ۱۳۴۵ که مصدق درگذشت، اشعاری در ستایش او بسراید. شعر «قطعهای آرام از درون بیتاب»، که به یاد مصدق سروده بود، بیش از ۴۰ سال بعد از مرگ مرادش، در سال ۱۳۸۶، مطلع یگانه کتاب شعرش «یادی از خیالی» شد. شاید همین تعلق خاطر او به مصدق باعث شده بود تا او پا فراتر بگذارد و از او بهعنوان مردی نام ببرد که جایگاهی برتر از میلتون فریدمن داشت.
فریدمن اقتصاددان مشهوری بود که در سال ۱۹۷۶، جایزه نوبل را بهدلیل نظریههایش درباره بازار آزاد دریافت کرد. بیش از بیست سال پیش، رییسدانا در یکی از مقالاتش که حاصل پژوهشی علمی و دانشگاهی بود، مدعی شد که سیاستهای مالی مصدق در دوران نخستوزیریاش در واقع اجرای نظریه پولی فریدمن بود، سالها پیش از آنکه این نظریه ابداع و ارائه شود. او در اثبات نظرش گفت مصدق همان نظریه علمی فریدمن را در قالب راهبردها و کانالهای سوسیال دموکراسی عملیاتی کرده بود، آنچه فریدمن برای کانالهای اقتصاد راست مطرح کرد.
حساسیت این نظریه فریبرز رییسدانا وقتی بیشتر میشود که به جایگاه جهانی فریدمن توجه شود. فریدمن، که در سال ۲۰۰۶ درگذشت، یکی از رهبران مکتب اقتصادی شیکاگو بود و اثر شگرفی بر اقتصاد جهانی گذاشت. تاثیر فریدمن تا آنجاست که نشریه اکونومیست اعلام کرد او اثرگذارترین اقتصاددان قرن بیستم بوده است. از سویی، رییسدانا از اقدامهای اجرایی مصدق در دولت ملیاش حمایت میکرد و تقدم مصدق در بهکارگیری نظریههای فریدمن را برگه افتخار میخواند، در حالیکه فریدمن مشاور ارشد اقتصادی رونالد ریگان و طرفدار جدی نظام اقتصادی بازار آزاد با دخالت حداقلی دولت بود.
اینکه چگونه رییسدانا این جسارت را داشت که این تجمیع اضداد را چه در ستایش مصدق و چه در همکاریاش با سحابی توجیه کند، بیشتر از تناقض، ریشه در منش خاص او داشت، آنچه میتوان باور او به ائتلاف استراتژیک اما مقطعی سوسیالیسم رادیکال و سندیکالیسم با سوسیال دموکراسی نامید. او تداوم چنین اتحادی را ضروری میدانست تا به بهانه اجرای عدالت اقتصادی، آزادی مردم و استقلال ایران قربانی نشود.
رییسدانا در کنار کارگران و در برابر رانتخواران
فریبرز رییسدانا منتقد جدی سیاستهای تعدیل اقتصادی دوران سازندگی و خصوصیسازی در ایران بود و خود را از مدافعان عدالت اجتماعی میدانست. در مصاحبه با شرق الاوسط گفته بود: «سرمایهداری را نه یکسره میتوان نفی کرد، نه یکسره پذیرفت. من از آن دسته آدمهای افراطی نیستم که یا عاشق بازار باشم یا عاشق استالین. از عدالت اجتماعی صحبت میکنم. افراطی نباید فکر کرد. سرمایهداری ارزشهای فراوانی را هم ایجاد کرده و هنوز دارد به وجود میآورد.»
او مخالف جدی تخصیص سرمایهها و منابع به گروههای خاص بود، چرا که معتقد بود «آزادسازی اقتصادی همان آزادی در اقتصاد و سیاست نیست». او باور داشت که اقتصاد ایران گروگان گروههای خاص است و فقط دست به دست میشود و دولتها تنها لایه روییاند. رییسدانا منتقد سیاستهای اقتصادی دولتهای بعد از انقلاب بود و به عقیده او، طرز برخورد با سندیکاها و تشکلها و بهایی که به آنها داده میشود از دولت هاشمی رفسنجانی گرفته تا دولت حسن روحانی یکسان است. براساس همین معیار، دولت پوپولیستی احمدینژاد را راستترین دولتها میدانست.
انتقادهای صریح و افشاگریهای رییسدانا باعث شد تا به بهانههای واهی، در سالهای ۱۳۸۹، ۱۳۹۱ و ۱۳۹۶، بیش از دو سال از عمرش را در زندانهای ولایت فقیه سپری کند. بدیهی است که مقابلهاش با رانتها و همصداییاش با طبقه محروم کارگران برای حکومت ایران پذیرفتنی و قابلتحمل نبود و برای تحقق نظریههای اقتصادیاش مجالی نگذاشت.
او از روشنفکران نزدیک به تودهها بود. تخصص و علمش باعث نشد از متن جامعه جدا بیفتد و دردآشنا بود. از این رو، میتوان او را استاد دانشگاه و فعال حقوق بشری دانست که با پشت پا زدن به قدرت و ریاست، به رییس دانای مانا در خاطرهها تبدیل شد.
افسوس که فریبرز رییسدانا بیش از آنکه قربانی کرونا باشد، قربانی قهر و بیکفایتی حکومت ایران در مدیریت سلامت مردم شد، همان نظامی که ۲۱ سال پیش، در سناریوی قتلهای زنجیرهای، کمر به نابودی او در کنار محمدجعفر پوینده بسته بود.