کودکانی که تاوان جرم والدین را میدهند
نوشتهای خواندم درباره اردوگاه پناهندگان الهول در شمال شرق سوریه، جاییکه آخرین گروهها و افراد، بهخصوص زنان وفادار به داعش، که در آخرین سنگر این گروه تروریستی مقاومت میکردند و همراه آنها مانده بودند، پس از شکست، آورده شدند.
به گفته مسئولان، بیش از ۷۰ هزار زن و کودک در این اردوگاه مهاجران نگهداری میشوند. بسیاری از آنها بیمار، عصبانی و مملو از عقده و کینهاند و مهمتر اینکه هیچکس نمیخواهد آنها را بپذیرد.
بیشتر این افراد خارجیاند، از جمله زنانی که برای جهاد و ازدواج با مردان جنگجو به سوریه آمدند و همچنان مصمم بر افکار تندروانه و وفادار به آرمانهای دولت اسلامی، زیر نظر ماموران و نیروهای نظامی محاصره شدهاند و بیسرنوشت ماندهاند، نمیدانند در نهایت به کشور محل تولدشان بازگردانده میشوند یا عمرشان در زندانهای سوری و عراقی در مرگ و بیماری و نیستی سپری خواهد شد.
بیشتر آنها از باغوز به اینجا آورده شدند، آخرین مکانی که در دست داعش بود؛ به این معنا که افراطیترین و سرسختترین تروریستهای آرمانگرا در باغوز ماوا گرفته بودند. این نکته به ما میفهماند چگونه این زنان را شوهران جهادی و تبلیغات گروه شستوشوی مغزی داده بودند که زنده ماندن یا نماندن خودشان و فرزندانشان به سرنوشت مردانشان گره خورده است.
مردان این زنان اغلب کشته شدهاند و آنها که زنده ماندهاند تحت مراقبت دولتهای عراق و سوریهاند.
میدانم این روزها هیچکس با نظر خوش و دلرحمی به این افراد نگاه نمیکند، چرا که زخم خشونتهای داعش همچنان باز و تازه است.
قتلعام و اعدام ایزدیان سوریه جنایتی است فراموشنشدنی. قربانیها مقابل چشم عزیزانشان تیرباران، شکنجه و تجاوز شدند. هزاران زن و دختر به بردگی جنسی و استثمار به اسارت گرفته شدند و کودکان بسیاری مورد خشونت و آزار جسمی و روحی قرار گرفتند و همچنان سرنوشت هزاران زن و دختر به اسارت گرفته شده در ابهام است.
نه تنها ایزدیان، بلکه مسیحیان، شیعیان، کردها و تمامی اقوام و گروههای نژادی و مذهبی مورد تهاجم قرار گرفتند و کشتار جمعی شهروندان و رنجی که مردم عراق و سوریه از این گروه تروریستی کشیدهاند، توصیفناپذیر و توجیهناپذیر است.
سوریه خرابهای بیش نیست و دشوار میشود گفت چه زمانی این کشور میتواند بار دیگر روی پای خود بایستد و از رنج و دردی که متحمل شده است بهبود یابد. تمامی این ویرانیها، جنگ داخلی، کشتار و حملات تروریستی باعث شده است امروز قربانیهای دیگر این فاجعه، یعنی زنان و کودکان بهجامانده از جنایتکارها، دیده نشوند یا سرنوشتشان بیاهمیت جلوه کند.
آنچه در این نوشتار میخواهم توجه خواننده را به آن جلب کنم سرنوشت بیش از ۱۰۰ هزار انسان است، اعم از مرد و زن و کودک، که در معرض خطر بزرگترین آسیب انسانی، یعنی خشم و نفرت ناشی از رانده شدن، قرار دارند.
امکان دارد دولتهای سوریه و عراق بسیاری از مردان داعشی را به دلیل ترور و خشونت و به جرم جنایت جنگی و جنایت علیه بشریت به مرگ محکوم کنند. اما همسران این مردان اعدام نمیشوند و جایی برای رفتن نیز ندارند و با کودکان خود در بحرانیترین شرایط روحی و در اردوگاههایی کثیف، بدون دسترسی به خدمات و بهداشت و درمان در بازداشتاند. طبیعی است که در چنین شرایطی، آنها همچنان خود را وفادار به داعش بدانند، چرا که تجربه بهتری از زندگی و دریافت خدمات از نیروهای ائتلاف یا دولت عراق و سوریه ندارند.
جامعه جهانی باید بایستی فراتر از موضوع دولت عراق و سوریه به وضعیت این افراد توجه و رسیدگی کند.
کودکان نیازمند توجه، بهداشت و درماناند و آنهایی که در این مخمصه گرفتار شدهاند بیگناه و از بد حادثه، چنین قسمتی نصیب آنها شده است؛ نمیتوانیم آنها را مقصر بدانیم و بهخاطر پدر و مادر مجرم و افراطی که داشتهاند تنبیه کنیم یا نادیده بگیریم.
نه تنها کودکان، بلکه مادران آنها یا هر مرد وابسته به این گروه که تحتنظارتاند و در اردوگاهها نگهداری میشوند، به روانپزشک، مراقبت پزشکی و مددکارهای اجتماعی نیاز مبرم دارند تا بتوانند خود را با شرایط فعلی وفق دهند و متوجه شوند قربانی شستوشوی مغزی این گروه افراطی بودهاند.
این افراد مانند معتادان به مواد مخدرند. اعتیاد بیماری است و جامعه برای بیمار مجازاتی در نظر نمیگیرد، بلکه کمک میکند تا شاید فرد درمان شود و به زندگی عادی و سالم بازگردد.
هر انسانی در زندگی سزاوار فرصت و بخشش است. برای این افراد، با ذهنی عادتکرده به خشونت و افراط، در کنار فرصت، بایستی خدمات بهداشت روانی و امکانات مشاوره و درمان نیز فراهم باشد.
بخشش و کمک به دهها هزار کودک مصیبتدیده و رنجکشیده، که هیچ تقصیری در جنایات داعش نداشتهاند، نه تنها انسانی و عادلانه است، بلکه موجب امنیت و ثبات منطقه و جهان نیز خواهد شد.
هرچه بیشتر این افراد را نادیده بگیریم یا به حال خود رها کنیم، در آینده با تهدید و مشکل بزرگتری روبهرو میشویم. این کودکان امروز معصوم و بیگناهند، اما زمانی که رشد کنند و بزرگ شوند، ناامیدی، ترس، فقر، طرد از اجتماع و تبعیض از آنها انسانی خشمگین، خشن و خطرناک خواهد ساخت.
افراطگرایی میتواند جنبهها و شکلهای گوناگون داشته باشد و واکنش های گوناگونی برانگیزد. برای حل این مشکل، باید هرچه زودتر، پیش از آنکه دیر شود، به این افراد کمک شود از این اردوگاهها خارج و به مناطقی امن و تحت نظارت مددکارهای اجتماعی منتقل شوند تا این دوره انتقالی را آرام و باموفقیت بگذرانند.