انقلاب اندی وارهول در هنر پاپ، از مفاهیم روزمره تا پرتره فرح پهلوی
نقش اندی وارهول در انتقال مفهوم هنر پاپ یا هنر عامهپسند انکارناپذیر است. او از چهرههای شاخص جنبش پاپ آرت در سالهای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ بود که موضوعها و سبکهای عامهپسند را وارد گالریهای هنری فاخر کرد. وارهول بُعد جدیدی از هنر را در قالبی تجاری، محبوب و مصرفی معرفی کرد، از پرتره چهرههای مشهور گرفته تا قوطی سوپ کمبل و بطری کوکاکولا.
گالری تیت مدرن لندن بهتازگی نمایشگاهی برگزار کرده است از کارهای اندی وارهول. به همین مناسبت، صادق صبا در برنامه «آخر هفته با صادق صبا» با پروفسور جین وینرایت (Jean Wainwright)، استاد تاریخ هنر معاصر در دانشگاه لندن و یکی از شناختهشدهترین کارشناسان آثار وارهول، گفتوگویی کرده است. در این مصاحبه، وینرایت از ماهیت و اهمیت آثار وارهول میگوید و کار او را خلق نوع جدیدی از هنر با الهام از مفاهیم زندگی روزمره میداند با هدف کمتر کردن فاصله میان مردم و هنر. وینرایت در ادامه، با اشاره به علاقه وارهول به کشیدن پرتره چهرههای مشهور، به ماجرای آشنایی وارهول با شهبانو فرح پهلوی و پرترهای که از او کشیده است، میپردازد.
متن کامل گفتوگوی صادق صبا با جین وینرایت:
بیش از سی سال پس از درگذشت اندی وارهول، گالری تیت مدرن در لندن تصمیم گرفته است با برگزاری نمایشگاه بزرگی، مروری داشته باشد بر کارهای او. آیا هنر اندی وارهول واقعا برای زمانه ما اهمیت دارد؟
من فکر می کنم که اندی وارهول اهمیت دارد، چون که در میان همه هنرمندان معاصر قرن بیستم و بیستویکم، کارهای او برای مردم قابلدرکتر است و با آن ارتباط برقرار میکنند. نه صرفا به این دلیل که، همانطور که خود او زمانی گفته بود، هر کسی در آینده به مدت پانزده دقیقه مشهور میشود، بلکه به دلیل غنای هنریای که در کارهایش هست. وارهول آنقدر از خودش کار به جا گذاشته است که میتواند همچنان تفسیر و بازتفسیر بشود. میتوانید از دیدگاه یک سلبریتی او را تفسیر کنید یا بهعنوان کسی که از بعضی چیزها برند میساخت. خودش هم برند بود با آن کلاه گیسش. او هنرمندی بود که انگشتش را روی نبض فرهنگ معاصر گذاشته بود.
خیلی میل دارم درباره دیدگاههای سیاسی اندی وارهول بدانم. او کسی بود که روسای جمهوری آمریکا او را به کاخ سفید دعوت می کردند. او با آدم های معروف و قدرتمند نشست و برخاست داشت. در عین حال، به نظر میرسد با جنبش حقوق مدنی سیاهان آمریکا هم همدلی داشته است. عکسهای وارهول از حمله سگهای پلیس آمریکا به معترضان سیاهپوست معروف است. نظرگاه سیاسی او چه بود، آیا او فرد رادیکالی بود؟
خب، وارهول واقعا از همان دهه ۱۹۵۰ که با کارهای تصویرگری شروع کرد، یک هنرمند سیاسی بود. تصویری که او از یک سخنران کمونیست با دستان باز کشید خیلی مشهور است. او همیشه به اینکه شخصیتهای بزرگ سیاسی چطور خودشان را عرضه میکردند، چه در رسانهها و چه در زندگی شخصی، علاقهمند بود. ولی در عین حال، او مصرفکننده رسانه هم بود. عکسها را میدید و روزنامهها را میخواند. همه آنها را دنبال میکرد. بنابراین، وقتی آشوبهای نژادی اتفاق افتاد، او که از یک خانواده فقیر بود، مسلما با تهیدستان و آرمانهایشان احساس همدردی میکرد. او علاقه داشت به کشیدن پرترههای پویا و پرانرژیای که برای مردم ملموس باشد؛ و همچنین، تکرار کردن این پرترهها، که حس جالبی به کارهایش میداد. البته این تنها کاری نبود که کرد. او در سال ۱۹۷۲، پرتره مائو تسه تونگ را کشید. به کاخ سفید هم رفت و در آنجا بود که با ملکه فرح آشنا شدــ در نهایت، پرتره او را هم کار کردــ دیداری که برای او بسیار جالب بود. چون او مدتها بود که میخواست پرتره ایملدا مارکوس را کار کند و وقتی با ملکه فرح آشنا شد، او آنقدر زیبا و مسحورکننده بود که بیشک تصمیم گرفت تا پیگیر شود و یک پرتره از او بکشد.
درباره شهبانو فرح بعدا از شما میپرسم. ولی حالا میخواستم بدانم که چرا اندی وارهول به چیزهای مشهور آمریکایی مثل اسکناس دلار، کوکاکولا، اره برقی و جز اینها علاقه داشت. چرا این اشیا ذهن او را اینقدر مشغول میکرد؟
این اشیا در دنیای اطراف ما وجود دارد و بیشک در دنیای او هم وجود داشته است، مثلا قوطی سوپ. این چیزهای معمولی خانگی را همه ما درک میکنیم. شما میتوانید با یک نگاه به قوطی سوپ، فورا درکش کنید. اما اینها همچنین پرترههای بسیار جالبیاند. در واقع، همه کار او مربوط به پرترهنگاری میشود. ولی یک جایی راجع به بطری کوکاکولا صحبتی کرد که جالب است. او گفت: «میدانید رییسجمهور کوکاکولا میخورد، من کوکاکولا میخورم و هیچ فرقی بین ما نیست. کسی نمیتواند کوکایی بهتر از دیگری بخرد. یعنی کوکاکولا چیزی است که میان همه، نوعی برابری ایجاد میکند.» اما اندی وارهول خوب درک میکرد که هر برند هویتی دارد و این چیزی بود که برای او خیلی جالب بود. برند فورا از روی رنگ و لوگو قابل تشخیص است و این چیزی بود که علاقه داشت در کارهایش به مردم انتقال بدهد.
ولی منتقدان میگویند که علاقه او به این چیزها در واقع نوعی تسلیم شدن در مقابل مصرفگرایی و تایید فرهنگ بازار بود. آیا از نظر شما حقیقتی در این انتقاد وجود دارد؟
خب، این هم سوال خیلی جالبی است در مورد وارهول. اینکه آیا صداقتی در کاری که انجام میداد وجود داشت؟ البته برای اینکه بفهمید خاستگاه او چه بوده است باید نگاهی داشته باشید به پسزمینه کاری او. کارهای اکسپرسیونیست انتزاعی در آمریکا بسیار متفاوت بود از کارهای وارهول. او واقعا میخواست با همه ارتباط برقرار کند، ولی همیشه بهنوعی مجذوب هنر تجاری هم بود و اینکه چطور بتواند با تبدیل هنرهای تجاری به هنرهای زیبا، به یک هنرمند بزرگ تبدیل شود. باید بگویم کار خیلی هوشمندانهای است. واقعا جالب نیست؟ اینکه این کارهای حیرتآور، چه نقاشی پرتره مریلین مونرو چه قوطی کوکاکولا، همچنان امروز محشر، نو و مسحورکننده است.
شما به پرترهای که او از مریلین مونرو کشیده اشاره کردید. میخواستم بدانم که او چرا به کشیدن پرتره چهرههای سرشناس علاقه داشت؟ از مائو تسه تونگ تا مارلون براندو و خیلیهای دیگر، حتی لنین.
علاقه او به پرتره زمانی شروع شد که در کودکی به سینما رفت و ستارههای هالیوود را دید، ستارههای دهه سی، چهل، پنجاه را، بر روی پرده سیاه و سفید و بعدها رنگی. بهشکلی شکوهمند و شگفتانگیز عاشق ستارهها بود. به ستارهها نامه مینوشت. یکی از هدیههای بسیار ارزشمندی که دریافت کرده بود، عکسی بود که شرلی تمپل در کودکی برای او فرستاده بود. او همچنین تصویرهایی از ستارهها را با استفاده از کیت کوچکی که داشت، بیرون با نور خورشید درست میکرد. فراموش نکنید وقتی آن پرترهها را میساخت، فقط یک تصویر را انتخاب میکرد و آن را تکرار میکرد. مثل وقتی که ما شخصی را میبینیم، همان یک تصویر را از او مکرر میبینیم. این چیزی بود که او به آن علاقهمند بود، آنچه بر کلیت شخص و شخصیت استوار است. کشف جالبی که اتفاقا بیجا هم نبود. از دوران کودکی به کلیسا رفتن، دیدن نمادها در کلیسا، دیدن شام آخر و نگارههای مذهبی، مثل آن که بارها و بارها تکرار یک تصویر را شامل میشود. من فکر میکنم این پرترهها ارزش هنری دارد. من همیشه وقتی به نمایشگاهی میروم و دوباره آنها را میبینم غافلگیر میشوم. میدانید، دیدن پرتره مائو تسه تونگ در موزه ویتنی در نیویورک و بعد، نمونه کوچکتر آن در گالری تیت لندن. چقدر این کارها فوقالعادهاند، چقدر پرقدرت. او مثلا از رنگهای متفاوت و اغلب بهشکلی انقلابی استفاده میکرد، مثل بنفش کردن یا سبز کردن لب آدمها یا کارهایی مثل آن، بازی کردن با پرترهها. یک پوستر خیلی معروف کار کرد به نام وت مکگاورن Vote McGovern (به مکگاورن رای بدهید). ولی بهجای مکگاورن، پرتره نیکسون را روی آن گذاشت. بنابراین، موقعی که به چنین کاری نگاه میکنیم درمییابیم که برای او مهم بود که مردم کار را درک کنند و به عمق آن پی ببرند. گرچه او گفت یا چنین حرفی را به او نسبت میدهند که «کار من در همین سطح است و چیزی فراتر از آن وجود ندارد»، در واقع زیر سطح کارهای او خیلی چیزها وجود دارد که مصداق دنیای معاصری است که در آن همه چیز را در اینستاگرام دستکاری میکنیم تا چهره خاصی را به دنیا عرضه کنیم.
شما به پرترههایی که اندی وارهول از شهبانو فرح کشیده اشاره کردید. او همچنین پرتره شاه ایران و خواهرش اشرف پهلوی را هم کشید. او چند بار با شهبانو فرح ملاقات کرد. آنها کجا همدیگر را در ابتدا ملاقات کردند؟ و درباره سفر وارهول به تهران هم توضیح بدهید. برای مخاطبان ما جالب است که بدانند ارتباط شهبانو فرح با اندی وارهول چگونه بود.
وارهول در سال ۱۹۷۵، با شهبانو فرح در کاخ سفید دیدار کرد. فورا متوجه شد که چه عالی میشود اگر بتواند پرترهای از او را درست کند و نسخههای اصلی در سفارتخانههای ایران در سراسر دنیا و کپیهای آن در خانههای مردم ایران آویزان بشود و مردم آنها را ببینند. پس، شروع کرد به پیگیری برای گرفتن سفارش از طریق نامهنگاری و تماس و در نهایت، دعوت شد به تهران برای کشیدن پرتره. خیلی چیزها درباره دیدارش نوشته شده است، اینکه در هتل به او خیلی خوش گذشت و خیلی خاویار خورد. اما در واقع، میخواست با شهبانو فرح ارتباط برقرار کند. دوربین بزرگش را برد تا از او عکس بگیرد برای تهیه پرترهاش و شهبانو فرح هم همه کارها را به قیمت دویست هزار دلار خرید که در آن زمان مبلغ بسیار زیادی بود. در مورد شاه، کمی متفاوت بود. پرتره شاه سادهتر بود، ولی پرتره شهبانو فرح بسیار رنگارنگتر بود. فراموش نکنید این پرترهها در سال ۱۹۷۷ کشیده شد، یعنی مدت کمی قبل از انقلاب. اما برای وارهول، افسون و زیبایی او واقعا شگفتانگیز بود. او خیلی مایوس شد وقتی فهمید سرنوشت همه پرترهها به جایی که امیدوار بود ختم نشد و یکی از آنها بهشدت آسیب دید، البته بعد از انقلاب. وقتی از تهران میگفت با حالت خیلی جالبی از دیوارنگارهها در خیابانها تعریف میکرد و میگفت عاشق زیبایی آنها شده بود بهدلیل شکل علائم و نوع نگارش متفاوتی که داشتند. بسیار مجذوب رنگها و صداهای کاخ و البته زیبایی آنجا شده بود. البته متوجه پیچیدگیهای سیاسی آنجا هم بود. رابطهاش با بعضیها بهدلیل کشیدن این پرترهها به هم خورد.