تنش و ابهام میان هویت دینی و هویت ملی در برنامهها و مطالب درسی ایران
بازخوانی پژوهشهایی که پیرامون برنامهها و کتابهای درسی در داخل ایران منتشر شدهاند نشان میدهد که سمتگیریهای دینی گفتمان آموزشی در ایران به ندرت موضوع نقد و بررسی دانشگاهی بدون سانسور قرار گرفتهاند. دلیل اصلی این سکوت ۴۰ ساله این است که مهمترین آسیبها و گرهگاههای گفتمان رسمی آموزشی در ایران خط قرمزهای حکومتی هستند که کسی درباره آنها به طور مستقیم و بیپرده نمیتواند سخن گوید. برای حکومت استفاده ابزاری از نظام آموزشی برای تربیت دینی و سیاسی نسل جوان وفادار به ایدئولوژی رسمی یک موضوع کلیدی است و کسی پیرامون آن نمیتواند چون و چرا کند. برای درک بهتر آنچه در مدارس ایران به نسل جوان ارائه میشود باید بیشتر به سراغ پژوهشهای خارج از ایران رفت که در آنها بسیاری از محققان بدون ترس و واهمه از سانسور و مجازات حکومتی سیاستها و جهتگیریهای نظام آموزشی و برنامههای آن را واکاوی کردهاند و محتوا و تناقضها مطالب درسی را مورد بررسی و نقد قرار دادهاند.
از جمله موضوعات جالب در بررسی کتابهای درسی ایران نوع پرداختن به هویت ملی یا دینی و نیز رابطه میان آنها در گفتمان آموزشی است. این پرسش از آن رو دارای اهمیت است که جمهوری اسلامی خود را حکومت دینی (شیعه) و بخشی از امت اسلامی (مسلمانان جهان) میداند و در همه اسناد بالا دستی آموزش، اولویت تربیت دینی و اعتقادی نسل جوان مورد تاکید همه جانبه قرار گرفته است. با چنین سمت و سوی ایدئولوژیکی و اهمیت فراوانی که به هویت دینی داده میشود این پرسش به میان میآید که جایگاه هویتهای دیگر از جمله هویت ملی (ایرانی بودن) کجا است و گفتمان آموزشی چگونه رابطه میان آنها را توضیح میدهد.
درحالیکه در سطح بینالمللی بهطور متوسط حدود ۸درصد زمان آموزشی به مسائل دینی اختصاص دارد، در ایران بهطور رسمی، این رقم نزدیک ۱۶ درصد و بهطور واقعی، حدود ۲۵ درصد است.
رابطه پرتنش میان هویت دینی (شیعه) و هویت ملی از همان اولین کتاب های درسی پس از استقرار جمهوری اسلامی بگونه ای آشکار در لابلای متون به چشم می خورد. کتابهای درسی دهه انقلابی ۱۳۶۰ و دوران جنگ بدون تعارف و به گونهای روشن به جنگ هویت ملی و گذشته پیش از اسلام تمدن ایران رفتند. پیآمد مستقیم این رهیافت ایدئولوژیک نگاه منفی به دوران پیش از اسلام تاریخ ایران و یا سانسور و برخورد انتقادی به همه نشانههایی در تاریخ و فرهنگ بود که به نوعی نمادهای اصلی هویتیابی ملی به شمار میرفتند. برای نویسندگان آن دوره انوشیروان ساسانی ظالم بود، کورش و داریوش شاهانی کم اهمیت بودند و با حمله مسلمانان عرب به ایران مردم به تنگ آمده از «ظلم و ستم» پادشاهان با شادی و هلهله به پیشواز آنها رفته بودند. در متون درسی مازیار، بابک خرمدین و دیگرانی که در برابر لشکر اسلام مقاومت کردند به شخصیتهای منفی تبدیل شده بودند. همین روایت درباره نوروز و چهارشنبه سوری و جشن سده، مهرگان و یلدا وجود داشت. متون درسی پیرامون ریشههای تاریخی این مراسم و آئینها سکوت میکردند و نوروز و هفت سین بیشتر در قرآن خواندن مادر و رفتن بر سر قبر شهدا خلاصه میشد. همزمان کتابهای درسی پر بودند از مسائل و داستانهای دینی و سیاسی و شخصیتهای شناخته شده و ناشناس دوران صدر اسلام، یا روحانیونی که در نقش قهرمانان جدید گفتمان آموزشی ظاهر میشدند.
این رویه در دهههای بعد کمی تعدیل شد و کتابهای درسی تا حدودی از تحلیلهای افراطی پاک شدند. اما تناقض و تنش میان هویت دینی و هویت ملی کماکان در همه کتابهای درسی به روشنی مشاهده میشود و حضور پررنگ و اغراقآمیز موضوعات دینی و تبلیغات ایدولوژیک سیاسی در کتابهای درسی مانند فارسی، تاریخ، تعلیمات اجتماعی یا سبک زندگی همچنان مشاهده میشود. در حالیکه در سطح بینالمللی به طور متوسط حدود ۸ درصد زمان آموزشی به مسائل دینی اختصاص دارد، در ایران به طور رسمی این رقم نزدیک به ۱۶ درصد و به طور واقعی حدود ۲۵ درصد است.
بهنظر میرسد نویسندگان کتابهای درسی ایران، خواستهاند با برجسته کردن هویت دینی، به جنگ فرهنگ و باورهای تاریخی دوره پیشاز ۱۳۵۷ بروند تا شاید بازنماهای اصلی مربوطبه تاریخ ایران، در شعور و حافظهجمعی مردم بهتدریج، بهسود روایت اسلامی تغییر کند.
برای پیدا کردن مصداقهای مربوط به تنش هویتی در کتابهای درسی خواننده کنجکاو دشواری چندانی ندارد، چرا که در لابهلای دروس همه جا میتوان نشانههای این آشفتگی، ابهام و تناقضات را یافت. در کتاب تعلمیات اجتماعی سال پنجم درباره انقلاب ۱۳۵۷ آمده است: «مردم برای حفظ اسلام قیام کردند و برای اجرای دستورات اسلام و قرآن از جان خود گذشتند. بنابراین مهمترین وظیفه دولت، پاسداری ازاسلام و اجرای قوانین اسلامی است.» در کتاب تاریخ سال چهارم دبستان پس از شرح «نارضایتی» مردم در زمان ساسانیان و «بیکفایتی» و «ظلم» شاهان آمده است: «پادشاهان به فکر خوش گذرانی بودند و به مردم توجهی نداشتند...پیام دین اسلام برادری و برابری بود. وقتی عربهای مسلمان به قلمرو ایران حمله کردند و سپاه ساسانی را شکست دادند، مردم نواحی مختلف ایران به تدریج اسلام را با آغوش باز پذیرفتند.» در کتاب تعلیمات اجتماعی سال سوم دبیرستان نیز میخوانیم «در رشتهٔ تفسیر قرآن آثار مهمی توسط اندیشمندان مسلمان ایرانی نوشته شد. در رشتههای فلسفه، تاریخ، جغرافیا و موسیقی نیز دانشمندان مسلمان ایرانی، خوش درخشیدند و آثار سودمندی از خود به جا گذاشتند.» در کتابهای درسی بهندرت میتوان خبر و نوشتهای پیرامون شخصیتهای اسطورهای ایران باستان یا شخصیتهای «مثبت» غیردینی یافت. روایت تاریخی از گذشته ایران درباره نوع برخورد شاهان بیشتر منفی و انتقادی است.
در بازخوانی کتابهای درسی پرسش اصلی بر سر رابطه و جایگاه این دو هویت دینی و ملی طرح میشود. رابطهای که مبهم و مغشوش میماند و «مسلمان ایرانی» یا «ایرانی مسلمان» در سراسر متون درسی در کنار هم طرح میشوند. به نظر میرسد نویسندگان کتابهای درسی در دورههای گوناگون خواستهاند با برجسته کردن هویت دینی به جنگ فرهنگ و باورهای تاریخی دوره پیش از۱۳۵۷ بروند تا شاید بازنماهای اصلی مربوط به تاریخ ایران درشعور و حافظه جمعی مردم به تدریج به سود روایت اسلامی تغییر یابد. اما پیآمد مستقیم این تنش و دوگانگی نوعی سرگردانی هویتی است که به نظر میرسد نسل جوان ایران در همه دوران تحصیلی با آن زندگی میکند. نظام آموزشی مفهوم ایرانی و مصداقهای عینی آن را همه جا با هویت دینی در هم میآمیزد تا برای مفاهیمی مانند امت مسلمان و مسلمانان جهان توجیه و مشروعیتی دست و پا کند. اما، مشکل بزرگ این گفتمان تناقض و بیگانگی آن با تجربهها و دنیای واقعی نسل جوان است. اما، دانش آموزان مصداقهای واقعی این همبستگی و برادری خیالی مسلمانان جهان را نمیبینند و در داخل کشور هم حکومتی که به نام اسلام قدرت را بدست گرفته کارنامه درخشانی ندارد. حتی در درون محیطهای آموزشی همه محدویتها و سختگیریها به نام هنجارها و ارزشهای دینی صورت میگیرد. بخشی از سرگشتگی هویتی جوانان به همین تناقضات و دشواریهای یادگیری و زندگی در نظام بسته و ایدئولوژیک آموزشی و نیز تجربههای اجتماعی متفاوت باز میگردد.