خالق ۷۰۰ ترانه
سخنی که منوچهر سخایی، ۱۰ سال قبل در زمان خاکسپاری تورج نگهبان، ترانهسرای نامی ایرانی بر زبان راند، میتواند توصیف مفید و مختصری از جایگاه او در سپهر موسیقی و ترانه ایران باشد: «فروریختن ستونی از کاخ ترانه». در این دهسال البته ستونهای دیگر کاخ ترانه نیز یکییکی فروریختند؛ از اسماعیل نوابصفا تا بیژن ترقی و این آخری، معینی کرمانشاهی که بههمراه نگهبان، چهار ستون اصلی ترانهسرایی مدرن در دوره پهلوی دوم را شکل میدادند. اوج کار این چهار تن، در برنامههای گلها بود.
تبحر و ذوق در سرایش انواع ترانه
کارنامه کاری و تنوع آثاری که نگهبان خلق کرد و حضور مستمرش در چند دهه ترانهسرایی، بر توصیف سخایی مهر تایید میزند.
نگهبان خود در گفتوگویی تلویزیونی بر خلق ۷۰۰ ترانه در تمامی ژانرها تاکید کرده است. از ترانههایی کوچهبازاری برای برخی فیلمفارسیها تا آثاری برای آهنگسازهای شاخص پاپ، تا آثاری برای آهنگسازانی نامدار چون همایون خرم.
دستخطی از یکی از اشعار تورج نگهبانکه کمی خط خوردگی و تصحیح دارد
او مهمترین زوج هنری همایون خرم در ترانهسرایی بود، همچنانکه معینی کرمانشاهی بیشتر با علی تجویدی کار میکرد و بیژن ترقی با پرویز یاحقی. همایون خرم در خاطراتش از آشنایی با نگهبان در سنین جوانی یاد کرده است و اینکه ابتدا از سر تفنن شعر و ترانه میگفت، اما وقتی خرم متوجه استعداد او در ترانهسرایی شد، تشویقش کرد که بهشکلی جدی به این حرفه روی آورد.
«آنچه گذشت»، «گمشده» و «خستهدلان» از کارهای خاطرهانگیزی از نگهبان است که مرضیه خوانده است و آثاری از او را هم مهستی، الهه و هایده خواندهاند.
این ترانهسرا همکاریهایی نیز با روحالله خالقی و غلامحسین بنان داشت و در سالهای دهه شصت، ترانه معروف «ایران،ایران» از او، روی ساختهای از محمد سریر و صدای ماندگار محمد نوری چنان نشست که به اثری ماندگار بدل شد.
مضامین ترانههای او نیز قابل اعتنا و برخاسته از ذهن آشنا با مسائل و موضوعات مبتلابه اجتماعی و فرهنگی و هنری بود.
اما نگهبان یک ویژگی داشت که ترانهسرایان کلاسیک موسیقی ایرانی از آن بیبهره بودند و یا گرایش و علاقهای به تجربه و ذوقآزمایی در آن حیطهها نداشتند و آن، نوشتن ترانه برای موسیقی و آهنگسازهای پاپ بود. در کارنامه کاری او در این حیطه نیز بیش از ۱۰ اثر با جمشید مهرپویا، پنج ترانه با ویگن دردریان و هفت کار هم با داریوش اقبالی دیده میشود. خود در گفتوگویی تلویزیونی، از داریوش خاطرهای نقل کرده است که نشان میدهد راه این خواننده نامی موسیقی پاپ به دنیای موسیقی را او گشوده بود.
گرایشهای صوفیانه
تورج نگهبان دو سه روزی بعد از مرگش، شنبه دوم شهریور ۱۳۸۷، در آرامگاه فارستلاون لسآنجلس بهخاک سپرده شد.
تدفین تورج نگهبان هم بیحادثه نبود. در روز تدفین او که با حضور افراد شناختهشده عرصه موسیقی و هنر در لسآنجلس همراه بود، گروهی از دراویش نعمتاللهی گنابادی حضور یافتند تا از قرار، به توصیه او، پیکرش را با سنتی ویژه به خاک بسپارند.
براساس گزارشی که از این رخداد در وبسایت رادیو آمریکا آمده است، «عده ای از بدرقهکنندگان، از زبان عربی و خواندن آیات قرآن ایراد گرفتند و در مدت کوتاهی، این مراسم به جنگ لفظی میان دو دسته از حاضران تبدیل شد، تا جاییکه اعضای خانواده و بازماندگان ناچار شدند اعلام کنند خاکسپاری بهطور خصوصی برگزار خواهد شد و به این صورت، مراسم خاکسپاری به شیوه دراویش ادامه یافت.»
دلبسته بازگشت به ایران
او البته سخت دلبسته بازگشت به ایران بود؛ علیرضا میرعلینقی، محقق و مورخ تاریخ موسیقی، که عمده یادداشتها و مطالب و خاطرات و دستنوشتههای نگهبان نزد اوست، در پستی که به مناسبت دهمین سال درگذشت نگهبان در حساب اینستاگرام خود قرار داده، به عطش بازگشت نگهبان به ایران اشاره کرده است:
بیماری و مرگ در غربت
تورج نگهبان در اردیبهشت سال ۱۳۱۱ در خانوادهای دیوانسالار در اهواز بهدنیا آمد. چنانکه خود در گفتوگویی عنوان کرد، پدرش ذوقی شعری داشت و بعدها برادرش تا جایگاه معاون وزارت کشور وقت، ارتقای مقام یافت. همین ذوق شعری پدر بود که به پسر به ارث رسید و سبب شد تا او ابتدا بهصورت ذوقی و بعدها بهشکل حرفهای، به ترانهسرایی روی آورد. او در رشته ادبیات و نیز علوم اجتماعی در دانشگاه تهران تا مقطع فوقلیسانس تحصیل کرد و مدتی نیز مدیریت روابطعمومی سازمان صنایعدستی را برعهده داشت.
عکسی از دوران جوانی تورج نگهبان
در سالهای دهه ۴۰، یک استودیوی موسیقی بهنام طنین تاسیس کرد که در آنجا برخی از آثار ماندگار موسیقی در گونههای مختلف را ضبط و پخش کرد. خود در گفتوگویی گفت که برخی از ترانهسرایان نسل بعدی موسیقی پاپ همانند شهیار قنبری را او نخستینبار به جامعه معرفی کرده بود.
در سالهای بعد از انقلاب اما شرایط به گونهای دیگر رقم خورد و او نیز همانند بسیاری از فعالان موسیقی قبل از انقلاب، تسویه و خانهنشین شد. نگهبان تا اوایل دهه هفتاد در ایران میزیست، اما بعد به آمریکا مهاجرت کرد و درنهایت در غربت و بر اثر بیماری ریوی، در بیمارستانی در لسآنجلس جان باخت.