شما صفحه ای از سایت قدیمی ایران اینترنشنال را مشاهده می کنید که دیگر به روز نمی شود. برای مشاهده سایت جدید به iranintl.com مراجعه کنید.
نمره نود و چهارم

راپورت خفیه‌نویس؛ پولیتیک پولشویی

 

یکی دو روزی گرفتار امورات عدلیه بودم که حضرت آقا شخصا به من احاله کرده و از این قبیل امورات، خدا می‌داند چقدر شاکی‌ام. صبح زود حمام رفته، ثانیا به امور واجبی که مانده بود، پرداخته و ملبوس به البسه مخصوص شده، دیدم عیال چادر چاقچور کرده، منتظر است. عرض کردم: خانم کجا تشریف می‌برند؟ عیال غمزه نموده، گفت: چطور شد شما از من سوال کردید؟ خیلی وقت بود سوال نمی‌کردید؟

عرض کردم: امروز قرار ملاقات دارم و ممکن است دیر بشود؛ اگر می‌خواهید من شما را جایی ببرم، معذورم. تلفونا اصنب خبر نموده، تشریف ببرید.

عیال ترش کرد و گفت: من کجا را دارم بروم، می‌خواستم بروم منزل ابوی.

از قضای اتفاق، منزل ابوی عیال حوالی عمارت دربخانه است. عرض کردم: اتفاقا آنجا که می‌خواهم بروم، نزدیک منزل ابوی است.

عیال قدری خوشحالی نموده، گفت: فکر کردم سروکله صغرای دیگری پیدا شده.

بعد با عجله برگشته خانه و قبل از اینکه مخالفت کنم، با شیشه ادوکولون پاریصی تمام کت و پیراهن مرا ملوث کرد. گفتم چه می‌کنی؟

گفت: شما لباس خوب و شیک می‌پوشی، باید بوی خوب هم بدهی.

با عجله برگشته، پیراهنم را عوض کرده و کت را هم کمی هوا دادم، بوی ادوکولون برود. خبر که ندارد، بروم عمارت دربخانه در کنار معاون عدلیه که نه خصوصیتی با او داشته و نه می‌دانم از کجا آمده و چه و چه. قدری پلیتیکا اخم کرده، عیال هم ساکت توی اتومبیل نزول اجلال نمود. دلم برایش سوخت. خواستم از دلش دربیاورم، دیدم طول و تفصیل دارد. او را رسانده، به‌موقع وارد عمارت دربخانه گشته، فی‌الفور به اشکوب عمارت دفتر خودم رفتم و قدری عطر مشهدی که یکی از رفقا از کربلا سوغات اربعین آورده بود، روی ادوکولون پاریصی استعمال کرده، رفتم اشکوب عمارت حضرت آقا.

حاج محسنخان اژیه‌، مدعی‌العموم، کنار دست آقا جلوس نموده بود، دست دادیم. آقا اظهار لطف نموده، قدری از من تعریف نمود، حاج محسنخان هم اصلا به‌روی خودش نیاورد قبلا در وزارت همدیگر را رویت نمودیم. آقا فرمودند: شما هم از این عطر مشهدی‌ها استعمال می‌کنید؟

عرض کردم: گاهی، نه زیاد.

حاج محسنخان گفت: قاطی دارد.

آقا فرمودند: کی قاطی دارد؟

من تعجب کردم، یعنی چه که قاطی دارد؟

حاج محسنخان مدعی‌العموم خنده فرموده، گفتند: منظورم این بود که این عطر قاطی شده با یک ادوکولون دیگری، فکر کنم دولسه جابانای اصل است.

آقا و من با تعجب به مدعی‌العموم نگاه کرده، حاج محسنخان ثانیا فرمودند: قدری شبیه همین مسئولان مستفرنگ خودمان است، روی ادوکولون فرنگی عطر مشهدی استعمال می‌نمایند، که ریا نشود.

هر سه نفری خندیده، آقا فرمودند: بوی خوش سفارش رسول‌الله است.

عرض کردم: صحیح می‌فرمایید.

آقا فرمودند: برویم سر قضیه پولشویی و داستان جواد آقای ظریف.

مدعی‌العموم گفت: ایشان تهمتی به کل نظام زده که پولشویی انجام می‌شود و سیستماتیکتا پولشویی در مملکت است، ما هم خواستیم به ما توضیح بدهند.

آقا فرمودند: حالا پولشویی داریم یا نداریم؟

مدعی‌العموم گفت: اولا که نداریم، دویما اگر داشتیم هم باید اول به ما شکایت بنمایند و بعد مملکت را رسوای عام و خاص در اقصای عالم کنند. آن هم مقام رسمی کشور.

عرض کردم: من با اجازه حضرت آقا این مساله را دنبال کرده و فقط هم مصلحت نظام را در نظر گرفته، عرض می‌نمایم که بعض موسسات که داخل امر پولشویی بوده، برخلاف مصالح مملکت جلوی کار دولت را گرفته و امور کل نظام را به‌خاطر خودشان به خطر انداختند.

مدعی‌العموم قدری چشم تابانده به سقف نگاه کرده، سوال نمودند: کدام سازمان پولشویی می‌کند، صریحا بفرمائید.

عرض کردم: سپاه و بسیج و قوه قضاییه و بیست‌تا موسسه دیگری که سیاهه آنها را تقدیم آقا کرده‌ام، این هم خدمت شما.

و دو برگ فهرست را خدمت مدعی‌العموم دادم.

مدعی‌العموم کاغذ را نگاهی کرده، کنار گذاشت و گفت: این موسسات که می‌فرمائید از قبیل سپاه، این یعنی کل نظام.

عرض کردم: دولت هم از آقاجواد حمایت کرده، مجلس هم اکثرهم طرف ایشان بوده، این‌ها نظام نیستند؟

مدعی‌العموم گفت: شما خودتان هم دارید به همه اینها اتهام می‌زنید؟ خودتان هم باید جواب بدهید.

آقا فرمودند: البته ایشان ماموریت دارد که تحقیق کند.

مدعی‌العموم گفت: از طرف کی ماموریت دارد؟

آقا فرمودند: از طرف من.

مدعی‌العموم ساکت شد.

عرض کردم: حالا فردا مرا به اتهام افترا و تهمت دوچار مشکل نکنید.

آقا خندیده، فرمودند: نترس! اگر زندانی شدی، خودم می‌گویم وحید بیاید و برایت وثیقه بگذارد.

مدعی‌العموم به آقا فرمودند: شما فصل‌الخطاب همه امور هستید، بفرمائید ما چه کنیم؟

آقا فرمودند: شما بفرمائید، من تصمیم می‌گیرم.

حاج محسنخان خداحافظی کرده، رفت. آقا کتاب برباد رفته را دست گرفته، تورقی کرد.

عرض کردم: هر چه بفرمائید در خدمتم.

آقا فرمودند: فردا، فردا در این مورد فکر می‌کنم.

آمدم بیرون. داشتم فکر می‌کردم ای کاش من هم یک رت باتلر بودم.

 

میرزاابراهیم خفیه‌نویس

 

نویسنده
تازه چه خبر؟
گزارش‌های رسانه‌ای از مرگ شاهین ناصری، از شاهدان شکنجه نوید افکاری، در زندان تهران بزرگ خبر می‌دهند. منابع نزدیک به خانواده شاهین ناصری در گفت‌وگو با...More
طالبان اسامی شماری از افراد از جمله دو نفر از فرماندهان نظامی طالبان را که به سمت‌های مهم دولتی منصوب کرده است، اعلام کرد. به گفته ذبیح‌الله مجاهد،...More
حسن زرقانی دادستان مشهد از بازداشت شش متهم پرونده کودک‌ربایی در این شهر خبر داد و اعلام کرد که متهم اصلی پرونده هنوز دستگیر نشده وفراری است. زرقانی...More
پارلمان اروپا در قطعنامه‌ای اعلام کرد گروه شبه‌نظامی حزب‌الله لبنان که بارها وفاداری ایدئولوژیک قوی خود به جمهوری اسلامی را نشان داده، دولت لبنان را...More
ارتش سودان در بیانیه‌ای که از تلویزیون دولتی این کشور پخش شد، اعلام کرد تلاش برای کودتا را خنثی کرده و اوضاع تحت کنترل است. یک عضو شورای حکومتی سودان...More