هاوکینگ و مسأله خداوند؛ در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد؟
این نوشتار، به بهانه مرگ استیون هاوکینگ، کیهانشناس نامدار، در اسفندماه ۹۶، به ارتباط کیهانشناسی مهبانگی (بیگبنگی) با بحث وجود یا عدم وجود خداوند میپردازد.
در تصور اسلام و سایر ادیان توحیدی، خدایی قادر و متعال جهان را خلق کرده است و همواره آن را در حالت هستی نگه داشته است. در تصور دانشمندان خداباور همچون ایزاک نیوتن، وجود جهان وابستهبه یک علت نهایی و فراطبیعی است که «کور نیست، از سر شانس عمل نمیکند و بسیار در قوانین مکانیک و هندسه ماهر است». نیوتون جهان را ماشین بزرگی میدانست که خدا ساخته است و گهگاه آن را از واپاشی نجات میدهد. در زمانهای گذشته، کیهانشناسی تقریباً همیشه مؤیدی برای خداباوری (theism) محسوب میشد و بسیاری از دانشمندانی که در تکوین علم در سرآغاز مدرنیته نقش داشتند، چون گالیله و دکارت، مذهبی بودند. تنها در قرن بیستم بود که با ظهور انواع جدید کیهانشناسی فیزیکی، کاسمولوژی بهعنوان رقیبی برای خداباوری مطرح شد. نظریات کیهانشناختی استیون هاوکینگ (۸ ژانویه ۱۹۴۲ -۱۴ مارس ۲۰۱۸) و انتشار آن در قالب کتابهای علمی عامهپسندی چون تاریخچه مختصر زمان و طرح بزرگ، نقش مهمی در این زمینه داشته است.
-
هاوکینگ و انفجار بزرگ
بهجز بحثهایی محدود در نیمه دوم قرن نوزدهم، کیهانشناسی فیزیکی معاصر، بحثی قرن بیستمی بوده است. سرآغاز آن، کشفی در نجوم دهه ۱۹۳۰ میلادی است که مطابق آن، جهان حاصل انبساطی است که بیش از ۱۳میلیارد سال پیش آغاز شده است. اولین شاهد مهبانگ را ادوین هابل (۱۹۵۳-۱۸۸۹) در دهه سی میلادی با بررسی نوری که از کهکشانها به ما میرسد، به دست آورد. براساس نتیجهگیری هابل، تمام کهکشانها در حال دور شدن از یکدیگرند و هرچه کهکشانی از ما دورتر باشد، با سرعت بیشتری از ما فاصله میگیرد. نتیجه یافته هابل آن بود که جهان در گذشته باید کوچکتر از امروز بوده باشد.
هاوکینگ در کتاب «طرح بزرگ»، به باور مردمان «بوشونگو» (boshongo) در آفریقای مرکزی اشاره میکند که مطابق آن، در ابتدا فقط تاریکی و آب بود، و خدای بومبا یک روز که شکمدرد داشت، استفراغ کرد و ابتدا خورشید و در ادامه ستارگان و حیوانات و درنهایت، انسان زاده شد. او میگوید که افسانههای آفرینش مانند بوشونگو، میکوشند به پرسشهایی چون «چرا جهان وجود دارد و چرا جهان آنطور است که ما میبینیم؟» پاسخ دهند، که امروز کیهانشناسی کوانتومی جوابهای بسیار بهتری برای آنها فراهم میکند.
هاوکینگ میگوید که اگر ما به اندازه کافی به گذشته سفر کنیم، به جایی خواهیم رسید که به آن، آستانه «انفجار بزرگ» میگویند و در آن، تمام ماده و انرژی جهان، در یک نقطه جمع شده، که از نظر چگالی و دما، بهصورت غیرقابل تصوری بالاست. مطابق محافظهکارترین محاسبات، درحین انفجار بزرگ، جهان در یک کسر بسیار بسیار بسیار کوچک از ثانیه (صفر ممیز سی و چهار صفر، یک) به اندازهای بسیار بسیار بسیار بزرگ (یک، سی صفر جلویش)، منبسط شده است. این انبساط معادل آن است که بگوییم یک سکه با قطر یک سانتیمتر، ناگهان به بزرگی دهمیلیون برابر پهنای کهکشان راه شیری شود! (کتاب «طرح بزرگ»، فصل «انتخاب جهان ما»)
انبساط جهان پس از مهبانگ را باید به این معنا فهمید که فاصله میان نقاط جهان، در حال افزایش است. میتوان انبساط جهان را مانند انبساط بادکنکی درحین باد شدن در نظر گرفت که فاصله میان نقاط آن، مدام در حال افزایش است. مثال بادکنک، توضیح میدهد که چرا هرقدر کهکشانهایی دورتر از هم باشند (دو نقطه در دوطرف مقابل بادکنک را در نظر بگیرید)، حین انبساط، با سرعت بیشتری از هم دور میشوند.
هاوکینگ معتقد است که برای توضیح تحولات عالم در لحظه انفجار بزرگ، نظریه نسبیت عام اینشتین بهتنهایی کافی نیست؛ چون نظریه نسبیت، ابعاد بسیار ریز را در نظر نمیگیرد. ما اگر بیش از ۱۳ میلیارد سال، از جهت زمانی به عقب برویم، به لحظهای میرسیم که ابعاد جهان به اندازه عدد پلانک (۶.۶۲ ضرب در ۱۰ به توان منفی ۳۴) کوچک است، یعنی ابعادی که برای توضیح وقایع فیزیک کوانتومی باید لحاظ شود. نظریه کیهانشناسی استیون هاوکینگ برای توضیح منشأ عالم، تلفیقی از نظریههای مکانیک کوانتمی و نسبیت عام ارائه میکند.
هاوکینگ میگوید که قوانین کلاسیک نسبیت عام اینشتین، در مناطقی که نزدیک «تکینگی» (singularity) هستند، یعنی زمانهایی که بسیار نزدیک به انفجار بزرگاند، صادق نیست.
مطابق اصل عدم قطعیت هایزنبرگ در مکانیک کوانتومی، در ابعاد بسیار کوچک کوانتومی، افزایش دقت در کمیت یکی از خواص مانند مسافت، مترادف با کاهش دقت در کمیت خاصیت دیگر مانند تکانه است. درنتیجه، از آنجا که در لحظات نزدیک به انفجار بزرگ، خمیدگی فضا-زمان و همینطور دما بسیار بالاست، و اگر فرض کنیم که نیروهای گرانشی مانند سایر نیروهای طبیعت عمل میکنند، در آنصورت، لازم است تأثیرات کوانتومی را در لحظه ایجاد عالم لحاظ کنیم که نتایج آن متفاوت با نتایج کیهانشناسی نسبیتی محض است.
مطابق نظریه هاوکینگ، جهان مرزی ندارد. جدا از تبیین خاص هاوکینگ از مهبانگ، این باور که «جهان ۱۳میلیارد سال سن دارد»، گرچه ازسوی برخی خداباوران بهعنوان شاهدی قاطع برای وجود خداوند بهعنوان علتالعلل این انفجار و خلقت از عدم مطرح میشود، اما با بسیاری از قرائتها از دین سنتی در گذشته، سازگار نیست. مثلاً اسقف اوشر ایرلندی (Bishop Ussher of Ireland) (۱۵۸۱-۱۶۵۶) باور داشت که مطابق متن کتاب مقدس، جهان در سال ۴۰۰۴ قبل از میلاد مسیح خلق شده است و حتی در قرن بیستویکم، برای بخشی از دینداران محافظهکار، عمر ۱۳میلیارد ساله جهان، مطابق نظریه انفجار بزرگ، با تفسیر تحتالفظی ایشان از کتابهای مقدس مغایر است.
در بسیاری از آیات قرآن (اعراف، آيه ۵۴؛ يونس، آيه ۳؛ هود، آيه ۷؛ فرقان، آيه ۵۹؛ سجده، آيه ۴؛ حديد، آيه ۴) مدت آفرينش جهان، «شش روز» (سِتَّةِ أَیَّام) دانسته شده است که در ظاهر با عمر ۱۳ میلیارد ساله جهان، ناسازگار است. برای تطبیق این مسأله با کیهانشناسی، مسلمانان معاصر در تفسیرهای خود از قرآن گفتهاند که منظوراز خلقت در «شش روز»، شش دوره يا مرحله است؛ نه شش روز بهمعنای شش ۲۴ ساعتی. به بیان دیگر، مطابق این تفسیر، «يوم» در آیات فوق از قرآن، بهمعناى «يك دوران» است؛ خواه اين دوران يك سال باشد يا صدسال يا يکميليون سال و يا ميلياردها سال.
استیون هاوکینگ معتقد بود کیهانشناسی که در کتابهای مقدس ادیان ابراهیمی و ادیان اسطورهای قدیم طرح شده، با نظریات جدید علمی ابطال شده است و نتیجه آنکه خدایی وجود ندارد. او در سال ۲۰۱۴ در مصاحبهای جنجالی با یک روزنامه اسپانیاییزبان گفت: «قبل از مواجهه با علم، طبیعی است که بگوییم خداوند جهان را آفرید. ولی امروز علم تبیین بهتری [از ایجاد جهان] ارايه میدهد. منظورم من از گفتن اینکه ما امروز قادریم ذهن خداوند را بخوانیم، آن بود که اگر خدایی وجود داشت - که به نظر من وجود ندارد - ما قادریم هرچیزی را که او میتوانست بداند، بدانیم. من یک خداناباورم». به نظر میرسد که در نگاه هاوکینگ، باور به خدا نتیجه جهل ما در زمانهای گذشته درمورد منشأ شکلگیری عالم بوده است. طبیعی است که دینداران، این سخن هاوکینگ را نخواهند پذیرفت.
-
آیا کیهانشناسی هاوکینگی شواهدی برای نفی خداباوری فراهم میکند؟
کم نیستند فلاسفه و فیزیکدانانی که معتقدند نظریه «انفجاربزرگ»، مؤید خداباوری است و یا دستکم نسبتبه مسأله وجود یا عدم وجود خدا، بی تفاوت است. با اینحال، هاوکینگ جزو به تعبیر هانس هالورسون (Hans Halvorson) و هلگه کراگ (Helge Kragh)، «اقلیت پرسروصدایی» است که میتوان ایشان را «خداناباوران انفجار بزرگی» نامید.
در میان فلاسفه، مهمترین طرفداران این نگاه، آدولف گرونباوم (Adolf Grünbaum) نویسنده مقاله «خلقت بهمثابه یک شبهتبیین در کیهانشناسی فیزیکی جاری» (۱۹۹۱) و کوئنتین اسمیت (Quentin Smith) نویسنده مقاله «چرا کیهانشناسی هاوکینگ نشان میدهد که خدا وجود ندارد؟» (۱۹۹۸) هستند. این گروه معتقدند که کیهانشناسی کوانتومی دلایلی قوی علیه خداباوری فراهم میکند. خداناباوران بیگبنگی میگویند بیمعناست که بگوییم جهان «معلول» یا «حادث» است، چون اصولاً «زمانی» پیش از انفجار بزرگ وجود نداشته است و خود زمان، همراه با جهان، پس از انفجار بزرگ بهوجود آمده است. مطابق کیهانشناسی کوانتومی، دلایل خوبی وجود دارد که تصور کنیم یک نقطه آغازین مطلق برای جهان وجود ندارد.
به نظر میرسد نتیجه کیهانشناسی کوانتومی هاوکینگ و فلاسفه همفکر او، نفی براهین «حرکت»، «حدوث» و «وجوب و امکان» در اثبات وجود خداوند است. در هر سه این برهانها، وجود مخلوقات بهعنوان مقدمه اول استدلال و پیشفرض قرار میگیرد. بهعلاوه، این برهانها، «اصل علیت» و «باطل بودن دور و تسلسل» در میان موجوداتی که رابطه علت و معلولی باهم دارند را پیشفرض می گیرند.
الف-برهان حرکت را میتوان بهشکل زیر صورتبندی کرد:
مقدمه۱. همه موجوداتی که در عالم مشاهده میشوند، حرکت دارند.
مقدمه۲. بر اساس اصل علیت، هر حرکتی نیاز به محرّکی دارد که آن حرکت را ایجاد کرده باشد.
مقدمه۳. بهجهت اینکه دور و تسلسل محال است، جهان نیازمند به محرّکی است که خود ثابت باشد و حرکت و تغییری نداشته باشد.
نتیجه: بنابراین، وجود خدا اثبات میشود. خدا محرک نامتحرک است.
ب- برهان حدوث، که در میان متکلمان اسلامی، برهانی محبوب بوده است، از قرار زیر است:
مقدمه ۱: تمام موجوداتی که در عالم مشاهده میشوند، حادثاند.
مقدمه ۲: بر اساس اصل علیت و باطل بودن دور و تسلسل، هر موجودی که زمانی نبوده و بعد بهوجود آمده است، نیاز به خالقی دارد که خودش حادث نیست.
بنابراین، وجود خدا بهعنوان موجودی که همیشه بوده است و بقیه موجودها را در زمان بهوجود آورده، ثابت میشود.
ج- و در نهایت، برهان «وجوب و امکان» که در میان فلاسفه اسلامی طرفداران زیادی داشته است، بر دو مفهوم وجوب و امکان تکیه دارد. بر اساس این استدلال:
مقدمه۱. تمامی موجوداتی که در عالم میبینیم، ممکنالوجودند؛ یعنی وجود برایشان ضروری نیست؛ همانطور که نبودن نیز برایشان ضروری نیست.
مقدمه۲. بر اساس اصل علیت و باطلبودن دور و تسلسل، هر موجودی که وجود داشتن و وجود نداشتن برایش ضروری نباشد، برای موجود شدن، نیاز به علتی که وجود برای آن ضروری است، یعنی نیاز به واجبالوجود دارد.
نتیجه: عالم علتی دارد که واجبالوجود است و نیازمند به هیچ موجود دیگری نیست.
به نظر میرسد تقریر هاوکینگ و مدافعان او از کیهانشناسی، با این براهین سهگانه سنتی در اثبات خدا مغایر است.
با اینحال، نادرست خواهد بود که رویکرد هاوکینگی را صورت نهایی کیهانشناسی کوانتومی در نظر آوریم. چنانکه دریس در کتاب ورای بیگبنگ: کیهانشناسیهای کوانتومی و خداوند (۱۹۹۰) میگوید، رویکرد هاوکینگ تنها یک رویکرد در میان رویکردهای رقیب برای تلفیق میان تأثیرات کوانتومی و کیهانشناسی مبتنیبر نسبیت عام است و ما مجبور نیستیم که نتایج خاص «متافیزیکی» نظریه هاوکینگ در مورد منشأ جهان را قبول کنیم. مطابق این نقد، مدل کیهانشناسی هاوکینگی یک وصلهپینه موردی (ad hoc) است؛ بدینمعنا که از تلفیق جامع میان نظریههای نسبیت عام و مکانیک کوانتومی نتیجه نمیشود.
بهعلاوه میتوان گفت همانطور که برخلاف گفته برخی خداباوران، انفجار بزرگ بهتنهایی مؤید خداباوری نیست، کیهانشناسی کوانتومی هم بهصورت یکجانبه ابطالگر خداباوری نیست. در واقع، همانطور که کریس ایشام در مقاله «نظریههای کوانتومی از خلقت جهان»، از کتاب کیهانشناسی کوانتومی و قوانین طبیعت (۱۹۹۳) میگوید، توصیف کیهانشناسی کوانتومی از یک جهان بدون مرز، خیلی خوب با تأکید خداباورانه درمورد اینکه خداوند، جهان را در تمام زمانها حفظ می کند، سازگار است. خداباوران متجدد میگویند چرا همانطور که در سدههای میانه، الهیات سنتی ادیان توحیدی، کیهانشناسی ارسطویی را در خود ادغام کرد، ادیان ابراهیمی نتوانند کیهانشناسی کوانتومی را هم در خود ادغام کنند؟
پینوشت:
-
نتایج نظریات هاوکینگ برای خداباوری، بهصورت مبسوط توسط کریگ و اسمیث در کتاب خداباوری، خداناباوری و کیهانشناسی بیگبنگی (انتشارات آکسفورد، ۱۹۹۵) مورد بحث قرار گرفته است که خواننده علاقهمند، میتواند به آن مراجعه کند.
-
در نوشتن این مقاله از مدخل «کیهانشناسی و الهیات» دایرةالمعارف فلسفی استنفورد، بسیار سود جستهام.