سلبریتیهایی که نان را به نرخ زور نخوردند
داخل تونل ورزشگاه آزادی بود که سراغش آمدند. آن روزها مد بود نیروهای انقلابی از کاپیتانها میخواستند تا با قاب عکس حامل تصویر خمینی وارد زمین شوند. ناصر حجازی اما قاب عکس را قبول نکرد. آن را به عبدالعلی چنگیز سپرد تا از همان روز مشخص شود قرار نیست او یکی از سلبریتیهای حکومتی باشد. همان برخورد و رفتارهای مشابه در نهایت منتج به تصویب قانون عجیبی شد که حضور بازیکنان بالای ۲۹ سال را در تیم ملی ممنوع میکرد. میگفتند این قانون را مختص سنگربان تاج سابق تهیه کردهاند. همان هم شد که یکی از بهترین استعدادهای فوتبال ایران مجبور شد سر از بنگلادش درآورد؛ آن هم در بهترین دوران فوتبالش.
بعدها وقتی داریوش مصطفوی بنا داشت حجازی را سرمربی تیم ملی کند، ریاست وقت سازمان تربیت بدنی درست یک روز پیش از اعلام نام ناصر خان، محمد مایلی کهن را به عنوان یک مربی انقلابی به فدراسیون تحمیل و او را جایگزین حجازی کرد.
ما جای شما شرمندهایم
یکی از مزایای اینترنت، امکان دسترسی آسان به منابع اطلاعاتی است. در همین راستا سخت نیست بازگشت به تمام روزهایی که برخی سلبیریتیها، مردم را به دادن رای تشویق میکردند. تفکری که گمان میکند آینده جمهوری اسلامی از صندوق رای بیرون میآید، بی هیچ عبرتی از سرنوشت سایر انتخاباتی که در ایران برگزار شده است، امیدوار بود روحانی، گمشده چهل ساله اخیر باشد؛ غافل از آنکه وقتی حکم حکومتی بر قانون میچربد یا جایگاه رهبری ورای قوای سه گانه است، هیچ دولتی در نهایت نخواهد توانست خارج از میل حاکمیت، گامی به سود منافع ملت بردارد.
حالا دست همان رئیس جمهوری که زمان انتخابات، استفاده قالیباف از قوای قهریه را خلاف اصول انسانی میدانست، به خون مردمی آلوده است که از گرانی و فقر و بیکاری و فساد به تنگ آمدهاند. در چنین روزگاری انتظار میرفت سلبریتیها رفتار مسوولانهتری داشته باشند، اما جماعتی که به شکلهای مختلف در فضای مجازی فعال بود و خود را دوستدار حیوانات و حامی محیط زیست و نگران مردم فرانسه و شیلی و عراق نشان میداد، امروز که میتوانست مرهمی بر زخمهای هموطنانش بگذارد ترجیح داد سکوت اختیار کند تا مبادا موقعیت شغلیاش به مخاطره بیفتد.
پا جای پای حجازی
در روزگار سخت است که میتوان آدمها را از یکدیگر تمیز داد. در چنین شرایطی است که یکی اطاعت از رهبری را روی پیراهنش تبلیغ میکند، یکی برای دست بوسی تا کمر جلوی مقام عظما خم میشود و یکی هم مثل علی دایی خطر در افتادن با نهادهای قضایی و امنیتی را به جان میخرد اما به دلیل بیاعتمادی مردم به مسوولان حاضر نمیشود کمک های مردمی که به او اعتماد کردهاند را در اختیار مراجع مثلا ذیصلاح بگذارد.
فارغ از نتایجی که ممکن است داخل مستطیل سبز اتفاق افتاده و به مذاق ملت خوش نیامده باشد، مردم تا قیام قیامت رفتار دایی بعد از زلزله کرمانشاه را از یاد نخواهند برد، همچنانکه یکی مثل علی کریمی نیز بخش قابل توجهی از محبوبیت خود را نه به خاطر تکنیک نابش که مدیون همان یک نیمهای است که همگام با معترضین به نتایج انتخابات با دستبند سبز مقابل کره جنوبی بازی کرد.
به عملکرد فنی و گاهی رفتاری کسانی مثل سردار آزمون، مهدی طارمی یا مسعود شجاعی نقدهایی وارد است، اما در روزهایی که سلبریتیهای حکومتی چشمها را به روی ظلم آشکار حاکمیت بستند، واکنش این چند نفر به حوادث اخیر باعث شد نام و یاد و خاطره بزرگانی چون حجازی که هرگز نان را به نرخ روز و زور نخوردند زنده شود.
انسانیت را حراج نکردند
یکی مثل علی علیپور میتواند بعد از گلهایی که میزند، اسامی ائمه اطهار را نشان دهد. ترابیها هم آزادند عقیده خود را بیان کنند اما مردم، این روزها را فراموش نخواهند کرد. مردم فراموش نمی کنند وریا غفوری که میتوانست به گفتن جملات کلیشهای حکومتپسند، بسنده کند، چگونه از مردمش حمایت کرد. مردم پستهایی که چند مهره ملی پوش مثل امید ابراهیمی یا سردار آزمون و مهدی طارمی در حمایت از معترضان گذاشتند را از یاد نمیبرند.
در آینده، تاریخ با شرمندگی از سکوت هنرمندانی که تظاهر به مردمی بودن میکنند، یاد خواهد کرد. در حالی که تابوشکنهایی مثل سعید ملایی ، رضا مددی یا بازیکنانی که ریسک از دست دادن خیلی چیزها را به جان خریدند، اما حاضر نشدند در برابر ظلم موجود سکوت اختیار کنند، سربلند می مانند.
کاش آنهایی که شبانهروز مشغول جمعآوری رای برای روحانی بودند، امروز جسارت یک عذرخواهی ساده از مردم را داشته باشند.