لوییس ون گال، آموزگار نوآور
پس از یوهان کرایف، مربیای که کاملا تفکرات او را دنبال کرد، لوییس ون گال بود.
ون گال که در هلند و آژاکس، توتال فوتبال را به خوبی درک کرده بود، در بارسلونا با روشی متفاوت آن را اجرا کرد. نکته قابل توجه در تفکرات ون گال، نوآوری او و دوری از تقلید کورکورانه از کرایف فقید بود. همانطوری که رینوس میشل و یوهان کرایف، توتال فوتبال را از هلند و آژاکس به بارسلونا معرفی کردند، ون گال نیز از هلند و آژاکس آن را در بارسلون با سبکی دیگر به دنیای فوتبال معرفی کرد.
ون گال بر خلاف کرایف که معتقد به جابهجایی بازیکنان و یا همان ( Rotation ) بود به بازیکنانش دستور میداد که باید به جای جابهجایی (Rotation) تنها توپ را جابهجا (Short Passing) و با پاسهای کوتاه و پیدرپی آن را حفظ کنند.
فلسفه مشابه، روشی کاملا متضاد
فلسفه کرایف و ون گال همان حفظ توپ بود اما اجرای آن در زمین متفاوت بود. ون گال اعتقاد ویژهای به توانایی بازیکنان داشت و بر مبنای توانایی بازیکنان، سیستم و آرایش تیمی خود را انتخاب میکرد. بر مبنای تفکرات ونگال توانایی فنی بازیکنان مهمترین فاکتور انتخاب سیستم بود در حالی که بر مبنای تفکرات کرایف، بازیکنان بهرغم تمام تواناییهایی که دارند باید در سیستم مورد نظر سرمربی بازی کنند. به همین دلیل ون گال در فوتبال با سیستمهای مختلفی از جمله ۲-۴-۴ خطی و یا لوزی ، ۲-۵-۳، ۲-۲-۲-۴، ۱-۲-۲-۱-۴ و ۳-۳-۴ آرایش تیمی خود را انتخاب میکرد. انتخاب این آرایشها بر مبنای تواناییهای فنی بازیکنان انجام میگرفت. در صورتی که تیمهای تحت مربیگری کرایف همواره با سیستم ۳-۴-۳ بازی میکردند.
در این بین تفاوت عمده دیگر بین کرایف و ون گال، آزادی عمل بازیکنان بود. کرایف به رغم اینکه بازیکنان را در چارچوب تاکتیکی خود محدود میکرد اما خلاقیت فردی آنان را آزاد میگذاشت تا هر زمان تشخیص میدهند با این توانایی در زمین، مشکلات تیم را برطرف کنند، در حالی که ونگال اعتقاد داشت که بازیکنان تحت هر شرایطی باید بر مبنای دستورات او عمل کنند. به عنوان مثال زمانی که یک بازیکن او مقابل دو بازیکن حریف قرار میگرفت، مطمئنا در این شرایط یکی از همتیمیهای او بدون حریف و آزاد است، در چنین شرایطی بازیکن صاحب توپ باید حتما با پاس دادن به هم تیمی خود حریف را از بازی خارج کند در حالی که کرایف به بازیکن مورد نظر خود این اجازه را میداد تا با دریبل کردن و تکنیک منحصر به فرد خود از حریف عبور کند.
در تفکرات ون گال قانونی که در تمرینات وضع میکرد، تحت هر شرایطی باید در زمین مسابقه اجرا میشد و بازیکن حق نداشت از این قانون سرپیچی کند.
به اعتقاد ون گال برای موفقیت، همه بازیکنان نیاز دارند که با یکدیگر هماهنگ باشند و برای چنین موفقیتی شناخت بازیکنان از تاکتیک تیمی لازم و ضروری است. هر بازیکنی باید دقیقا بداند در چه منطقهای از زمین بازی میکند و وظیفه او چیست و چرا در این منطقه از زمین به بازی گرفته شده است و باید نظم و انضباط لازم را برای اجرای نقش خود در زمین کاملا رعایت کند.
در تفکرات ونگال منظور از نظم و انضباط وظیفهای است که مربی به بازیکن واگذار میکند و تحت هیچ شرایطی بازیکن نباید از این انضباط تیمی خارج شود.
منظور از انضباط وظیفهای است که ون گال به بازیکن داده و بازیکن باید در هر شرایطی این دستورات را اجرا کند. ون گال اعتقاد ویژهای به انضباط داخل و بیرون زمین داشت.
ارتباط اصولی با بازیکنان
ون گال برای اجرای چنین تفکری نیازمند فاکتور دیگری بود که در صورت نداشتن آن به هیچ عنوان نمیتوانست موفق باشد.
در اجرای نظم و انضباط تیمی مورد نظر ونگال، ایجاد ارتباط درست و اصولی با بازیکنان مهمترین فاکتور موفقیت است.
لوییس ون گال:
«برای اینکه بازیکنان را وادار کنید تا دقیقا آنچه که شما میخواهید را اجرا کنند باید پله به پله پیش رفت. برای مثال در تمرینات، تاکتیکهای مورد نظر شما دقیقا باید بر مبنای دستورات شما اجرا شود و بازیکنان نیز باید این موضوع را در طول تمرینات کاملا درک کرده و بر مبنای دستورات تاکتیکی من عمل کنند در غیر این صورت بازیکنان بهرغم تواناییهایی که دارند، جایی در تیم نخواهند داشت.»
به همین دلیل در طول تمرین ون گال در بیشتر موارد تمرین را قطع میکرد و با توضیحاتی که میداد بازیکنان را به سمتی که خودش مایل بود، سوق میداد و آنان را وادار میکرد تا در مورد مشکلی که در زمین پیش آمده فکر کنند و با دستورالعملهای مورد نظر او مشکل را برطرف کنند. در این روش، ون گال افکار خود را به صورتی به بازیکنان القا میکند که بازیکنان فکر میکنند آنها هستند که راه حل درست را انتخاب میکنند نه آنکه سرمربی آن را به آنها تحمیل میکند.
مهمترین موضوع در این نوع مربیگری زمان مناسب در قطع تمرین است که ون گال با توجه به تجربه یازده سالهای که در معلمی داشت به خوبی میدانست چه زمان و کجا تمرین را قطع کند و چه زمان تنها نظارهگر باشد.
ون گال اعتقاد داشت فلسفه مربیگری او کاملا برگرفته از تفکرات رینوس میشل و یوهان کرایف است اما نوع اجرای این تفکر کاملا متفاوت است. ون گال با هوش ذاتی خود نمیخواست در تاریخ فوتبال تنها یک تقلید کننده محض باشد و به همین دلیل با تغییراتی که در اجرای توتال فوتبال به وجود یکی از تاثیرگذارترین مربیان تاریخ این نوع فوتبال محسوب میشود.