مربیان غرّان ، نیمکت های لرزان
بعد از انقلاب این فقط سفارت آمریکا نبود که تسخیر شد. این تنها جنگ نبود که آوارش آرامش مان را آواره ساخت.
آن سال ها اجناس بسیاری هم نایاب شدند، شیک پوشی و شادی و موسیقی و هر هنری ممنوعیت داشت و فوتبال نیز چیزی بیشتر از تعریف مادربزرگها در این باره که بیست و دو مرد علاف دنبال یک توپ می دوند نبود.
روزهایی که می شد همه دنیای پرسپولیس را در صندوق عقب یک پیکان جا داد. سالهایی که روش منسوخ تپه نوردی و اصطلاح عامیانه شلاق زدن بازیکنان، یگانه متد مربیان وطنی برای بدنسازی به شمار می رفت. چه رباط هایی که در تپههای داوودیه پاره شدند و چه بازیکنانی که در جریان نگاه علم گریز و قرون وسطایی مربیان آنزمان، عمر مفید دوران بازی شان به پنج سال هم نرسید.
در دوران سازندگی و اصلاحات اما خیلی چیزها تغییر کرد. بسیاری از افعال حرام،حلال شدند. فوتبال هم دوباره تبدیل به همان ابزاری شد که می توانست به قول یکی از بزرگان این رشته جنگ زمان صلح لقب گیرد. در چنین فضایی بود که استانکو آمد. اولین خارجی. اولین جنس وارداتی برای آشتی دادن نیمکت مربیان با دانش روز.
این برای مایی که شنیده بودیم پیش از انقلاب نام هایی مثل آلن راجرز یا رایکوف با دانش شان، خرگوش قهرمانی از کلاه فوتبال ایرانی بیرون می آوردند شبیه تعبیر خواب کودکانی بود که هشت سال آرزو داشتند شبی را بدون شنیدن صدای آژیر خطر صبح کنند.
رویای کار با خارجیها تبدیل شده به نگاه وسواسی ما نسبت به مربیانی که قرار است در لیگ نوزدهم بار تیمهای ایرانی را به مقصد برسانند. زمانی از نزدیک دیدن کسی که روی نیمکت تیم ملی بلژیک نشسته باشد هر مخاطب داخلی فوتبال را مشعوف می ساخت ولی حالا و به لطف تاریخی که از مردانی چون کیروش و ایویچ بر جای مانده است ما ویلموتس را نیامده به نقد نشسته ایم و هر حرکت و حتی مصاحبههایش را هم از دم تیغ می گذرانیم. کالدرون هم در مقیاس با برانکویی که ققنوس پرسپولیس را به پرواز درآورد، چیزی بیشترازهندوانه ای در بسته نیست، ضمن آنکه نگرانیم استراماچونی نیز به سرنوشت کخ و شفر و سکوموروخوف دچار شود. ما حتی به دنیزلی که کارگردان تئاتر عاشقانه تبدیل باخت دو بر صفر در دربی به پیروزی سه بر دو؛ آن هم در هشت دقیقه و با یک بازیکن کمتر از حریف بوده است هم رحم نکرده یا مدام سنش را جلوی چشمانش میآوریم و یا این که در فوتبال ما جامی نبرده است را چون چماقی بر فرق سر او می کوبیم.
گویی یک نفر باید روزهایی که به خاطر برکناری ویرا یا ترجمه غلط حرفهای زوبل اشک می ریختیم را به یادمان آورد شاید قدر همکاری لیگ نوزدهم با پنج خارجی از چهار سبک متفاوت را بیشتر و بهتر بدانیم.
درست است که وینگو ، اسکوچیچ و حتا دنیزلی نیز خارجیهایی آشنا با فوتبال ایرانی اند اما در فصل جاری ابزار متفاوتی در اختیار این سه مربی قرار گرفته است و باید دید آنها طلب شان از سالهای دور را چگونه صاف می کنند. به نیمکتهای سرخابی نیز باید چند هفته ای وقت داد تا بتوانند انشای برانکو و شفر را پاک و دست خط خودشان را جا بیندازند. اینکه آنفولانزای ناشکیبایی از دیگر کشورهای حاشیه خلیج فارس به نیمکت های ایرانی سرایت کرده است احتمالا برای بیشتر تیم هایی که مجبورند امتیازات هفتههای ابتدایی را هزینه رفت و آمد مربیان شان کنند خبر خوبی محسوب می شود اما نباید از پنج نیمکتی که دم به تله تغییرات نداده اند غافل شد. سپاهان قلعه نویی خود را تقویت کرده، منصوریان در ذوب جا افتاده و فرکی هم میخواهد خاطرات خوبش در فولاد را با پیکان زنده کند. پدیده و یحیی نیز خوابهای زیادی برای لیگ نوزدهم دیدهاند.
بدون شک جای خالی دایی و جلالی احساس خواهد شد؛هرچند که از همین امروز میتوان با اطمینان آنها را آلترناتیوهایی جدی برای نیمکت های لرزان دانست.
نو مربیانی چون نکونام و صادقی به دنبال خلق شگفتی اند و مهاجری و کمالوند و تارتار هم می خواهند ثابت کنند جا به جا شدنشان تیم های سابق را متضرر می سازد.
هوای تازه نیمکتها؛ حتی با احتساب معدل سنی بالای مربیان پرسپولیس و تراکتور، پشتوانه خوبی است برای ویلموتسی که به جز دو سه پست خیلی نیازی به دست بردن در میراث سرمربی پیشین تیم ملی ندارد. باید منتظر ماند و دید سرآشپز بلژیکی چه محصولی از کار با مربیان آرژانتینی،ایتالیایی، ترک، کروات و ایرانی به عمل می آورد.
فعلا که آواز دهل از دور خوش است.