سیاست رقیبتراشی بجای دشمنتراشی
مفهوم «منافع ملی» و «امنیت» به عنوان شاخصههای مهم در سیاست یک کشور تلقی میشود. ایران بعد از انقلاب اسلامی در این دو شاخص اصلی سیاستی را برگزیده است که ضمن توجه به منافع ملی، امنیت خود را در اشاعه ارکان و آرمانهای آن میپندارد. همین شیوه تناقضی را در دیپلماسی کشور فراهم ساخته است. از یکسو ترجیح بر داشتن نظام سیاسی اقتدارگرا در داخل و رشد آن در زیرساختهای اجتماعی، فرهنگی باعث شده است که چهره نوینی از نظام سیاسی در سطح بینالمللی ظاهر شود. از سوی دیگر رسیدن به اهداف انقلاب در عرصه بینالمللی باعث شده است که مفهوم عمق استراتژی برای ایران در سیاست بینالمللی معنای ویژهای بیابد.
از این رو کشور برای حفظ امنیت خود متوسل به حضور در فرامرزهای خود بوده و این امر زمینه را بر سیاست دشمن تراشی فراهم ساخته است که در تئوریهای بینالمللی امروزی و حل بحرانهای لازم در عرصه سیاسی همیشه با مقوله کمی و کیفی سیاست خارجی مواجه شده است.
با این نگاه، ایران چگونه میتواند به رغم برخورداری از اهداف خود، در سیاست خارجی نیز بدون مناقشه در میدان رقابت بینالمللی ظاهر شود؟
یکی از ویژگیهای اساسی در سیاست خارجی ایران، پایبندی و تعصب بر اهدافی است که به عنوان ارزش سیاسی در روابط خارجی ایران بدان توجه میشود و همین نگرش باعث شده است که پیکان خصومت و توجه منفی و توأم با احساس خطر از سوی برخی از کشورها در رابطه با ایران شکل عینی بیابد.
سیاست نه شرقی، نه غربی که یکی از این ارزشهاست خود در روند تحولات بینالمللی مفاهیم خود را به طور محسوس دچار تغییر دیده است. به طوری که امروزه به رغم سرسختی در مبارزه با غرب، با شرق مناسبت بسیار نزدیکی شکل گرفته است و رابطه میان ایران و روسیه نمونه بارز این مدعاست. به عقیده برخی از کارشناسان سیاست خارجی ایران، تغییر سیستم حکومتی در روسیه از دهه ۱۹۹۰ باعث شده است که ایران نیز در دیپلماسی خود نگاه تازهای به روسیه داشته باشد و شعار «نه شرقی!» کم رنگتر شود. در کنار این، ایران در روابط خود با همسایگان با هدف تغییر وضعیت موجود در آن کشورها، چه در ساختار دولتها و چه در جبههگیریهای جدید در سیاست خارجی، سعی دارد خود را به عنوان عاملی تأثیرگذار در تعیین موازنههای قدرت در سطح منطقه و بینالملل نشان دهد. بنابراین برای رسیدن به اهداف خود در این زمینه، هر کشوری را که مانعی در نیل به اهداف خود بداند، آن را نه به عنوان رقیب که در رده دشمن و به عنوان تهدیدی جدی میشمارد.
بر همین اساس استراتژی سیاست خارجی مورد تعقیب ایران دارای تناقضات فاحشی در تعریف دیپلماسی است. از یکسو تأکید بر گفتمان و استفاده از کاربرد دیپلماسی را مد نظر قرار میدهد، از سوی دیگر به سمت اقتدارگرایی نظامی، سیاسی توجه دارد که تناقضی آشکار در ایجاد بسترهای لازم برای تأمین صلح جهانی به شیوه دیپلماتیک است.
مشابه همین شیوه را در همسایگی ایران میتوان مشاهده کرد. به طور مثال ترکیه پس از سال۱۹۶۰، بهمنظور رفع خطرات خارجی و برخورداری از موقعیت نظامی دست به حضور نظامی در جزیره قبرس زد که تا به امروز به عنوان کشوری اشغالگر شناخته شده و مساله قبرس نیز به رغم گذشت بیش از ۴۰ سال هنوز لاینحل باقیمانده است. زیرا به گمان ترکیه حضور در قبرس میتوانست منافع ملی و امنیت کشور را در مدیترانه شرقی و به تبع آن در حوزه اژه تأمین نماید. اما امروزه همین نکته اساسی باعث شده است که پرونده ترکیه در پیوستن به اتحادیه اروپا همیشه به عنوان مهمترین بخش مذاکرات فیمابین در دستورکار قرار گیرد. این در حالیست که قبرس برای ترکیه بیش از منافعش هزینههای مالی و امنیتی داشته و چالشهای جدی را در سیاست خارجی برای ترکیه فراهم ساخته است.
تأثیر دیپلماسی در روابط بینالملل در جهان امروز که همه دم از چند جانبهگرایی میزنند، یکی از ارجحترین شیوههای حل مناقشات سیاسی بین کشورهاست. زیرا دیپلماسی، توجه به نیروی نظامی را نمیپروراند و به رویکرد دشمنتراشانه و خصمانه توجه ندارد.
دیپلماسی در روابط بینالملل یکی از راههای ایجاد ارتباط متقابل است. بیشتر کشورهای مترقی در سیاست خود تعادل قدرت را در ماهیت دیپلماسی میجویند. از این رو دیپلماسی علاوه از اینکه بستر مناسبات اطمینانبخش را در طی روند گفتمان میان دول فراهم میسازد، یکی از تأمینکنندههای توازن قوا در صحنه بینالمللی و همچنین منافع ملی و امنیت سیاسی کشورها به شمار میرود. جایی که دیپلماسی وجود داشته باشد، در آنجا از تهدیدهای مختلف نظامی، اقتصادی اثری پیدا نمیشود. از این رو چنانچه هر کشوری به سمت ایجاد روابط متقابل با سایر کشورها بر اساس پارمترهای دیپلماسی منطقی حرکت کند، کشورهای دیگر به عنوان رقیب در چارچوب روابط سیاسی ارزیابی میشوند نه دشمن.
در شرایط کنونی رابطه بین آمریکا با روسیه و یا اتحادیه اروپا با روسیه، چین با ایالات متحده، ترکیه با یونان و ... از جمله شرایطی است که کشورهای یاد شده طرفهای مقابل را به عنوان رقیب و نه به عنوان دشمن دانسته و بر اساس آن رویکردهای خود را تعریف می کنند. اظهارات اخیر امانوئل مکرون، رئیسجمهور فرانسه در خصوص روسیه قابل تأمل است که گفته: «با وجود اینکه بر این باورم ولادیمیر پوتین رویای انحلال اتحادیه اروپا را در سر دارد، به وی احترام میگذارم و مذاکره را ضروری می دانم.»
در تئوری واقع گرایانه(رئالیسم) علم سیاست، منافع اقتصادی که در فهرست منافع ملی قرار دارد در روابط بین الملل در نظر گرفته میشود. چراکه کسب منافع اقتصادی و برتریت در این زمینه منجر به نگاه واقعبینانه به دیپلماسی عملگرایانه میشود. دستگاه دیپلماسی باید مستقلانه دارای نگرش هوشمندانه به سیاست خارجی در ارتباط با سایر کشورها باشد که این نیز توجه به منافع اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، نظامی آنها را میطلبد.
نگاه صرف به ظرفیت قدرت در کشور، ارزیابی قدرت حریف، مانوردهی یکجانبه در محیط بینالمللی، عدم توجه به قوانین بینالمللی و یا داشتن استاندارد دوگانه در برخورد با حقوق بینالملل نمیتواند در قاموس دیپلماسی بگنجد. نخستین و مهمترین عملکرد دیپلماسی، مذاکرات میان دولتهاست. مذاکره کلید حل بسیاری از مناقشات و معارضات سیاسی است.
به نظر میرسد چنانچه در سیاست خارجی کنونی ایران تغییرات نگرشی در دیپلماسی رخ دهد و کشورهای مورد هدف چه در منطقه و چه در صحنه بینالمللی به عنوان رقبای سیاسی- اقتصادی- نظامی تعریف شوند، آنگاه رویکرد دستگاه دیپلماسی ایران خواهد توانست با نگاهی نوین و از زاویهای دیگر به مذاکرات خود با سایر کشورها و حتی آمریکا بنگرد.
در چنین شرایطی مذاکرات دیپلماسی صحنه عرض اندام آگاهی و درایت در گفتمان و همچنین شناخت نزدیک از رقیب خواهد بود. حفظ منافع ملی، امنیت سیاسی، ضمانت نظامی چنانچه در مسیر گفتمان سیاسی شکل گیرد، راه حلهای لازم برای مناقشات دست یافتنی است. مشکلات کنونی در سپهر سیاسی ایران ناشی از خلاء روزنه دید در شناخت رقبای بین المللی است. روزنهای که به وسیله پندارهای متعصبانه قفل شده است و حفظ نظم سیاسی اقتدارگرایانه، داشتن روح دشمنتراشانه را الزم می سازد.
برای عبور از بحران کنونی کشور در عرصههای سیاسی و اقتصادی و برخورداری از فضای همزیستی مسالمتآمیز، تغییر در رویکرد نظام از سیاست دشمنتراشی به رقیبتراشی را میطلبد.