زندگی مشترک یا سقف مشترک
چه بسیار طلاقهایی اتفاق میافتد که هرگز در صفحه دوم شناسنامه ثبت نمیشود. این خاموشترین جنگ عاطفی زیر یک سقف است که دو طرف به دلایل خود حاضر به آتشبس یا شاید صلح نمیشوند و به بهای سیاه نکردن همان صفحه شناسنامه به زندگی «مشترک» سرد خود ادامه میدهند.
بیشک اکثر کسانی که ازدواج میکنند با هزاران امید و آرزوی خوشبختی پا به زندگی جدید میگذارند و زندگیشان را با شریک خود آغاز میکنند.
ولی گاه اتفاق میافتد که سقفهای مشترک جای زندگی مشترک را میگیرد و افراد بهجای همسر به همخانه تبدیل میشوند. اما چرا؟
با شروع هر زندگی مشترک، بحرانهایی پیش میآید که برخی قابل پیشگیری و ترمیمپذیر است و برخی موجب طلاق فیزیکی میشود. وقتی زوجها برخی از این مقطعهای خطرناک زندگی را نادیده میگیرند و روی مشکلات آن سرپوش میگذارند، ناگفتهها کمکم روی هم تلنبار میشود و طلاق عاطفی شروع به شکلگیری میکند.
طلاق عاطفی زمانی اتفاق میافتد که زن و مرد کنار هم بهسردی زندگی میکنند، ولی تقاضای طلاق قانونی نمیکنند (۱).
مینا احمدی، جامعهشناس و فارغالتحصیل از دانشگاه تهران، معتقد است «سردی رابطه میان زن و شوهر سبب تضعیف ارتباط عاطفی میان زوجین میشود که در این صورت، زوجها با یکدیگر بیگانه میشوند و تنها حکم یک همخانه را پیدا میکنند.»
به گفته احمدی، گاهی زن و شوهر «به دلیل هر مساله کوچک و پیشپاافتاده، شروع به جروبحث میکنند و ترجیح میدهند روزها و حتی ماهها با یکدیگر حرف نزنند و کمکم به مرز بیتفاوتی نسبت به یکدیگر میرسند و دیگر هیچ توجهی به هم ندارند و اصلا بود و نبود همسرشان برای آنها فرقی ندارد. چه بسا تنهایی را ارجح میشمارند.»
به عقیده احمدی، بخش اعظم بیتوجهی زوجها به یکدیگر و شروع طلاق عاطفی از ناآگاهی از مهارتهای ارتباطی و نبودِ شناخت از خود و نرسیدن به بلوغ اجتماعی ناشی میشود.
برخی از افرادی که با آنها مصاحبه کردهام میگویند با وجود آگاهی به تمام مشکلات زندگی مشترکشان، حاضر به طلاق رسمی نیستند.
مریم میگوید: «همسرم را دیگر دوست ندارم، اما از طلاق میترسم.»
علی نیز مجبور است به زندگی مشترکش ادامه دهد زیرا در خانواده او «طلاق مرسوم نیست».
الهام هم میگوید با وجود اینکه دیگر با همسرش «هیچ رابطه عاطفی و جنسی» ندارد، به دلیل «حرف مردم» در زندگی مشترکش مانده است.
شاهین فقط «بهخاطر فرزند» زندگی مشترکش را تحمل میکند.
زیبا نیز میگوید: «من نمیتوانم مخارج زندگیام را تامین کنم و به خانه پدریام برگردم. پس مجبورم با همین شرایط بد ادامه بدهم.»
سیاوش تنهاییاش را ترجیح میدهد. او میگوید کاملا آگاه است طلاق عاطفی در زندگیاش رخ داده، اما از نگاه اجتماع به طلاق بیزار است. «به همسرم هیچ حسی ندارم و ترجیح میدهم تنها باشم، اما به دلیل نگاه بدِ مردم به طلاق، از هم جدا نمیشویم.»
با توجه به اینکه بسیاری از این افراد به سردی و خاموشی زندگی مشترکشان آگاهند، اما مایل نیستند برای تغییر یا بهبود آن اقدامی کنند و به زندگی مرده، بیروح و خستهکنندهشان ادامه میدهند.
امیر میگوید اعتقادش به نهاد ازدواج را از دست داده است، ولی جرات ندارد در اینباره با همسرش حرف بزند. «دیگر هیچ اعتقادی به زندگی مشترک ندارم، ولی میدانم همسرم مرا دیوانهوار دوست دارد و میترسم اگر حرفی بزنم، بلایی سر خودش بیاورد. دلم برایش میسوزد.»
گاهی ممکن است افراد از ترس تغییر و شروعی دوباره، تمام عمر خود را برای یک زندگی اشتباه قربانی کنند.
بهنام کامیاب، روانشناس و پژوهشگر و مدیر یک موسسه مشاوره خانواده در کرج، علایم و نشانههای بروز طلاق عاطفی را برمیشمرد.
افزایش میل به تنهایی
یکی از دلایل طلاق عاطفی این است که افراد در تنهایی آرامش بیشتری دارند. وقت گذاشتن برای یکدیگر کم میشود و هرکس برنامه زندگی خود را پیش میبرد، گویی تنها زندگی میکند. در نتیجه، میل به تنهاییِ بیش از حد معمول برای این افراد طبیعی جلوه میکند.
کاهش ارتباط کلامی
تمایل افراد به گفتوگو کم میشود و بیحوصلگی و کلافگی و بیتوجهی به صحبتهای فرد مقابل افزایش مییابد. همچنین تلاش برای ایجاد سکوت و تمایل به جو ساکت خانه بیشتر میشود.
کاهش میل جنسی و کاهش ارتباط فیزیکی
ابراز علاقه و محبت طرفین به یکدیگر کاهش پیدا میکند و تبادل عاطفی، چه کلامی چه فیزیکی، بسیار کم میشود و هرگونه اشتیاق عاطفی به نقطه صفر و یخزدگی میرسد. در صورت ادامه زندگی با وجود طلاق عاطفی، روابط جنسی خارج از ازدواج افزایش مییابد.
وابستگی عاطفی و فیزیکی زوجها به یکدیگر از بین میرود و گلهها و نارضایتیها به توهین تبدیل میشود. بنابراین، شور و هیجان و تفریحها و سرگرمیهای دونفره و گروهی در زندگی ناپدید میشود.
دلایل شروع طلاق عاطفی
بهنام کامیاب، بر اساس جلسات مشاوره و پژوهشهایش، دلایل عمده بروز طلاق عاطفی را این چنین برمیشمرد: «انتخاب نادرست همسر و ناهماهنگی با یکدیگر، ازدواج تحمیلی و اجباری، ناهماهنگی در مسایل جنسی، نداشتن مهارتهای همسرداری و نبودِ آموزشهای لازم برای شروع زندگی دونفره، تفاوت طبقاتی و فرهنگی و اعتقادی، نبودِ شناخت از خود و خواستههای خود.»
به گفته این روانشناس، بیاحترامی، بیتفاوتی، ایرادگیری، رفتارهای نامناسب، بداخلاقی، لحن سرد و تند، بهانهجویی، سرزنش، منتگذاری، بدبینی، دروغ، تحقیر، معاشرتهای ناروا، غیرتورزیهای نابهجا، بدزبانی، مقایسه کردن و ناسپاسی نیز مجموعهای از رفتارهای نادرستی است که باعث سردی رابطه بین همسران و سرانجام، طلاق عاطفی میشود.
به گزارش خبرگزاری فارس، محمدرضا اسدی یونسی، استاد دانشگاه، عقیده دارد پیامدهای طلاق عاطفی برای فرزندان بسیار بیشتر از طلاق حقوقی است. به گفته او، این نوع طلاق در حال حاضر در ایران «بسیار زیاد است و نمیتوان آماری از آن را اخذ و ارائه کرد».
دکتر امیرهادی رضوانی، روانشناس اجتماعی، میگوید نرخ طلاق عاطفی بین زوجهای ایرانی بسیار بیشتر از جوامع دیگر است، چرا که ازدواج در جامعه ایران موضوعی عرفی و فرهنگی است.
«بر این اساس خانوادهها مساله طلاق را امری ناپسند و پایانیترین راه برای نجات از بحران میدانند. بنابراین، زندگی در چنین شرایطی آسیبهای خانوادگی، اجتماعی و فردی نظیر اختلافات خانوادگی، خشونت، پرخاشگری، بیاعتمادی، افسردگی، اضطراب، تنش، عصبانیت، خیانت، بیاخلاقی، تفکرات منفی، اعتیاد و طلاق در جامعه را افزایش میدهد.»
طلاق عاطفی در زوجها مانع بروز احساسات و عواطف میشود یا حتی مانع بروز عواطف و احساسات بهشکل سازنده و سالم میشود.
اگر فرد در عین زندگی با فردی دیگر زیر یک سقف، تنهایی و انزوا پیشه کند و از زندگی مشترکش رضایت نداشته باشد، متحمل فشار روحی مضاعف میشود. به همین دلیل آسیب طلاق عاطفی، در اغلب موارد، چندین برابر طلاق قانونی است.
منابع:
۱) «طلاق عاطفی: علل و شرایط میانجی». فصلنامه بررسی مسائل اجتماعی ایران. دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران.
۲) «گسترش پدیده طلاق عاطفی در جامعه». فارس نیوز، ۱۰ مرداد ۱۳۹۴. بازبینیشده در ۱۸ مرداد ۱۳۹۴.