آینده اتحادیه اروپا، تضعیف یا شکست؟
خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا (برگزیت)، از دست رفتن محبوبیت و تضعیف وجهه سیاسی امانوئل مکرون پس از اعتراضات گسترده جلیقهزردها در فرانسه و اعلام خبر کنارهگیری آنگلا مرکل از صدراعظمی آلمان که بیش از ده سال رهبری اتحادیه اروپا را برعهده داشت، از جمله مسائلی هستند که شرایط سیاسی موجود در اتحادیه اروپا را به یک بلاتکلیفی عمیق دچار کردهاند. این بلاتکلیفی با احتمال شیوع بحران اقتصادی از کشورهایی مثل ایتالیا به دیگر کشورهای اروپا بیش از پیش احساس میشود.
آنگلا مرکل در دوران صدراعظمیاش با تقویت جایگاه آلمان در اتحادیه اروپا توانست فرایند گسترش اتحادیه را تحقق بخشد، اما متاسفانه کشورهای اروپاییای که در این دوران به اتحادیه پیوستند برخلاف دیگر اعضا، نتوانستند تعلقخاطر خود به اتحادیه را به معرض نمایش بگذارند. از مهمترین دلایل احساس عدم تعلقخاطر این کشورها نبودِ عنصری تهدیدآمیز مثل شوروی است، که در سالهای اول تشکیل اتحادیه کشورهای اروپایی را در معرض تهدید قرار داده بود. به همین دلیل، کشورهایی که بعدها به اتحادیه پیوستند نتوانستند منافع مشترک و حس اتحاد و برابری خود با دیگر اعضا را تقویت کنند.
در طول بحران اقتصادی سال ۲۰۰۸، آلمان با پرداخت بدهیهای یونان توانست اقتصاد اتحادیه اروپا را از بحران دامنگیر اقتصادی نجات دهد. اما این اقدامات آلمان نتوانست مشکلات اقتصادی بسیار جدی ایتالیا و اسپانیا را حل کند. ایتالیا هنوز با مشکلات عدیده اقتصادی دستوپنجه نرم میکند و با بروز کوچکترین بحران اقتصادی در کشور میتواند کل اتحادیه را با موجی از بیثباتی مواجه سازد. البته نباید فراموش کرد چنین بحرانی نتایج سیاسی جدی نیز در بر خواهد داشت. بیش از هر چیز، اعتماد اعضا به اتحادیه سلب شده است و آنها را به جستوجوی راهکارهایی غیر از اتحادیه اروپا سوق خواهد داد. بیشک این روند بیش از هر کشور دیگری خوشایند روسیه است و نفوذ روسها را در اروپا تقویت خواهد کرد.
آنگلا مرکل طی دوران صدراعظمیاش توانست ثبات اقتصادی آلمان و اتحادیه اروپا را محقق سازد و جایگاه آلمان در تجارت بینالملل را تقویت کند، اما در خصوص معادلات ژئوپلیتیک وضعیت بسیار متفاوتی حاکم بود. در طول دوران رهبری مرکل، آلمان موضوعات بسیار متفاوتی از جمله روابط با روسیه را در دستور کار خود قرار داد. در این دوران، آلمان با نزدیک شدن به روسیه موجبات نگرانی ایالات متحده و حتی بریتانیا و فرانسه را فراهم ساخت. این امر باعث شد تا ایالات متحده و اتحادیه اروپا نتوانند در خصوص مسائل امنیتی اعتماد همدیگر را جلب کنند. بهعبارتی، مرکل نتوانست موفقیتی را که در اقتصاد به دست آورده بود در زمینه مسائل ژئوپلیتیکی بینالمللی نیز به نمایش بگذارد. به همین دلیل، آلمان و اتحادیه اروپا در ده سال گذشته نتوانستهاند نقش تعیینکنندهای در بحران ژئوپلیتیکی موجود جهان ایفا کنند. به زبان سادهتر، آلمان در نتیجه محدودیت ایجادشده در ظرفیتهای نظامی و سیاسی و حوزه نفوذش در اروپا، نتوانست تاثیر سیاسی متناسب با قدرت اقتصادیاش را در اروپا داشته باشد. تمام این عوامل باعث شد تا اتحادیه اروپا نقش سازندهای در سوریه، عراق، افغانستان و اوکراین نداشته باشد. تنها موفقیت سیاسی اتحادیه توافق هستهای با ایران، برجام، بود که در نهایت با خروج ایالات متحده با شکست مواجه شد.
وضعیت حاکم بر سیاست فرانسه موضوع دیگری است که سیاست اتحادیه را با مشکل مواجه ساخته است. مشکلات داخلی این کشور، بیثباتی اقتصادی و عدم موفقیت مکرون در ایجاد یک نظام سیاسی قدرتمند تاثیر بهسزایی در آینده سیاسی اتحادیه اروپا خواهد داشت. لازم به ذکر است مشکلات فعلی در سیاست فرانسه موضوع تازهای نیست و ریشه در سیاستهای عمدتا تهاجمی و مبتنی بر لفاظی سارکوزی، ريیسجمهوری پیشین فرانسه، دارد. سیاستهای سارکوزی بهنوبه خود تاثیر منفی بر دیگر اعضای اتحادیه اروپا گذاشت و زمینهساز گسترش بیاعتمادی سایر اعضا را فراهم ساخت. اگرچه فرانسوا اولاند پس از سارکوزی تلاش کرد تا این بیثباتی را از میان بردارد، اما موفق به حل بسیاری از مشکلات پایهای کشور نشد و در نهایت در دوره امانوئل مکرون، با ظهور جلیقهزردها دوباره مشکلساز شد. بنابراین، امانوئل مکرون، که همواره بهدنبال ارتقای جایگاه فرانسه در عرصه بینالملل بود، نتوانست از بحران داخلی فرانسه موفق و سربلند بیرون بیاید. بدینترتیب، موفقیت مکرون در عرصه سیاسی بیش از همه به حل بحران داخلی و پیشبینی یک راهحل سیاسی پایدار وابسته است. در صورت عدم حل بحران داخلی، بعید است فرانسه بتواند در چارچوب سیاستهای اتحادیه اروپا، بهویژه در خصوص سوریه، نقشی تعیینکننده ایفا کند. در چنین وضعیتی، حتی خروج ایالات متحده از سوریه هم نمیتواند زمینه را برای ایفای نقش تعیینکننده در این منطقه فراهم سازد.
خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا نیز از دیگر موضوعات مهمی است که باعث شد این کشور کاملا خارج از گود قرار گیرد. شرایط سیاسی فعلی بریتانیا بهطور کلی در گروی برگزیت است. بریتانیا با خروج از اتحادیه اروپا دیگر قادر نخواهد بود همانند گذشته سیاست اروپا را تحتتاثیر قرار دهد. پیش از این، روابط بسیار نزدیک ایالات متحده با بریتانیا باعث شده بود تا حد ممکن بر سیاست اروپا نفوذ داشته باشد. اما به نظر میرسد خروج بریتانیا از اتحادیه دست ایالات متحده را از اروپا تا حدودی کوتاه و نفوذش در منطقه را محدود کند. تحت چنین شرایطی نمیتوان انتظار داشت بریتانیا بتواند نقش مهمی در سیاست بینالملل ایفا کند. برعکس، بریتانیا فقط با قرار گرفتن در کنار یک قدرت بینالمللی دیگر است که میتواند نقش تعیینکنندهای در سیاست بینالملل داشته باشد. اما با توجه به روابط مخدوش بریتانیا با چین و روسیه، حتی احتمال سستی روابطش با ایالات متحده نیز دور از انتظار نیست.
بنابراین، با در نظر گرفتن کنارهگیری مرکل از قدرت بهعنوان یک چهره سیاسی قدرتمند در سیاست اروپا و جهان، کاهش محبوبیت مکرون در سیاست داخلی و وضعیت آشکار بریتانیا در نتیجه دوری جستن از هر آنچه در اتحادیه اروپا در جریان است، همه و همه از جمله علائم اروپایی بدون رهبری قدرتمند و بدون چشمانداز سیاسی است که در سیاست بینالملل ایجاد خلا خواهد کرد.