روایتی از وحشت و اضطراب کودکان اسرائیلی و فلسطینی زیر بمب و موشک
در پی وقوع نزدیک به دو هفته درگیری میان حماس و اسرائیل، روزنامه واشنگتنپست در گزارشی به چالشهای پدران و مادران فلسطینی و اسرائیلی هنگام حملات هوایی و شلیک موشک پرداخته است؛ پدر و مادرانی که ناچارند ترس و نگرانیشان را پنهان کنند و به کودکان اطمینان بدهند که در امان خواهند بود.
ایمن مغمس نمیتواند جلوی بمباران شبانه اسرائیل را که باعث گریه جوری، دختر ۷ سالهاش، میشود بگیرد اما شاید بتواند صدایش را کم کند. درست بعد از نیمهشب در چهارمین شب بمباران، این نوازنده و خواننده رپ فلسطینی از آشپزخانه که خانواده چهار نفرهاش در آن پناه گرفته بود، بیرون رفت و یک هدفون صداگیر برای دخترش آورد، آن را روی گوشهای کوچکش قرار داد، یک ویدیوی یوتیوبی از «اسمورفها» را گذاشت پخش شود. دخترک خندید و با صدای بلند گفت: «بابا صدای من را میشنوی؟». حالا دیگر با هدفون میخوابد.
مغمس ۳۶ ساله، که پدرش را در اثر اصابت یک موشک اسرائیلی به خانهشان در سال ۲۰۰۹ از دست داده است، بهخوبی میداند که این هدفون از فرزندانش در مقابل حملات محافظت نخواهند کرد. به گفته مقامهای بهداشت و درمان غزه، بیش از ۶۰ نفر کشته شدگان در غزه کودک بودهاند.
اما مغمس مانند بسیاری از پدر و مادرهای فلسطینی و اسرائیلی که زیر حملات، از ترس در خانهها، پناهگاهها و راهپلهها کز میکنند، هر کاری بتواند میکند تا کودکانش را از آسیب روحی مصون نگه دارد.
در گزارش واشنگتنپست آمده است که پدران و مادران فلسطینی و اسرائیلی ترس و وحشت را کنار گذاشتهاند و با روشهای ابتکاری سعی میکنند کودکانشان را سرگرم و حواسشان را از بمب و موشکها پرت کنند، از فوتبال سالنی و مهمانی رقص گرفته تا مسابقه آشپزی. آنها زیر محکمترین چارچوبهای در خانه از بالش سنگر ساختهاند. یک مادر غزهای برای دختران نوپایش نوع جدیدی از بازی دالی ابداع کرده استــ ویدیویی نشان میدهد یک دخترش با هر صدای انفجار، بازیگوشانه به دهان خود میزند، در حالی که نگاهش همزمان شاد و نگران است.
ظاهر صبیح هر بار که حملات هوایی از سر گرفته میشود، پسر ۸ سالهاش را وامیدارد با گیتار اسباببازی برای مادربزرگش بنوازد و بخواند. به گفته صبیح، «این کنسرت همه را آرام میکند» و به دنبال آن، کل روز به رنگآمیزی، رقص و دویدن به اندازهای که فضای کوچک خانه اجازه میدهد، میگذرد.
صبیح میگوید: «بچهها را در طول روز خسته میکنیم تا شب بخوابند و بیدار نشوند، البته اگر صدای بمبها زیاد بد نباشد.» خانواده صبیح پس از اینکه آپارتمانشان ساعاتی پس از اخطار تخلیه ساختمان، در حمله هوایی تخریب شد، حالا در خانه مادر صبیح زندگی میکنند. او گیتار اسباببازی را صبح روز بعد از ویرانی خانه، از زیر آوار بیرون آورد.
صبیح یک گروه غیرانتفاعی را اداره میکند که به کودکان آسیبدیده از فقر و جنگ کمک میکند. اما با بمبارانهای اخیر، او نتوانسته است به دیدار خانوادههایی برود که معمولا به آنها کمک میکند. حالا او تخصصش را در خانه به کار میگیرد: «خودتان را نبازید. حواس کودکان را پرت و سرشان را گرم کنید. به آنها بگویید که تنها نیستند.»
صبیح میگوید سختترین کار این است که ترسش را بروز ندهد و از بچههایش پنهان کند. او میگوید: «بعد از چند روز، متوجه شدم خوب غذا نمیخورم. به برادرم گفتم یادآوری کند دستکم آب بنوشم.»
ماها الدیا ۴۴ ساله نیز به یاد میآورد وقتی دو کودکش هنگام بمباران به آغوش او پناه آوردند، او مجبور بود بیصدا گریه کند و وقتی از او میپرسیدند: «کجا بمباران شد؟»، با وجود اینکه خودش هم ترسیده بود، به آنها میگفت: «جایی خیلی دور از اینجا، نترسید.»
اتاق امن و امان کودکان
واشنگتنپست در بخش دیگری از این گزارش، به اسرائیل میرود، که بیش از ۱۰ نفر از جمله ۲ کودک زیر هزاران موشکی که از غزه شلیک شد، کشته شدند. این رگبار بیامان برخی خانوادهها را مجبور کرده است بیش از ده بار در روز به پناهگاههای حمله هوایی پناه ببرند. یکی از مادران میگوید با صدای انفجارها که سامانه ضدموشکی که راکتهای حماس را رهگیری و منهدم میکند، چنان میلرزد که میترسد آغوش او فقط به وحشت پسرش اضافه کند.
استلا واینستین میگوید پسرش فرق صدای موشکی که در هوا رهگیری میشود و موشکی که به زمین اصابت میکند را میداند و این چیزی نیست که یک کودک ۷ ساله باید بداند.
واینستین در اشدود ، شهری بندری در ۲۳ کیلومتری غزه، زندگی میکند که در سالهای اخیر، هدف شلیک موشکهای حماس و گروه جهاد اسلامی بوده است.
مدتهاست که زندگی در جنوب اسرائیل با صدای آژیرهای حمله هوایی همراه بوده است. ساکنان این مناطق ۲۰ ثانیه یا کمتر وقت دارند تا به پناهگاه محل، راهپله آپارتمان یا به یکی از اتاقهای مستحکم خانه که در ساختوسازهای جدید الزامی شدهاند، پناه ببرند.
پس از سالها پنهان شدن در راه پلهها، واینستین میگوید او و همسرش شانس آوردهاند در این آپارتمان طبقه ششم که ماه گذشته به آن نقل مکان کردهاند، یک اتاق امن دارند. آنها این اتاق را به اتاق بازی تبدیل کردهاند تا برای پسرشان ایدو و دوقلوهای پنج سالهشان خوشایندتر باشد.
واینستین میگوید در شب اول حملات موشکی، که از ۱۰ ماه مه (۲۰ اردیبهشت) آغاز شد، آنها بیش از ۱۵ بار ناچار شدند سراسیمه به اتاق بروند و از آن به بعد، تصمیم گرفتهاند در همان اتاق بخوابند.
اما وقتی در حملهای موشکی در چند کیلومتری محل زندگی واینستین، ترکشهای موشک از پنجره اتاق امن خانهای عبور کرد و پسربچهای ۵ ساله، که نام او هم ایدو بود و کنار مادرش پناه گرفته بود، کشته شد، هرگونه حس امنیت رنگ باخت. سه روز پس از این اتفاق، ساختمانی آن طرف خیابان هدف اصابت موشک قرار گرفت و اتاق امن خانه واینستین از انفجار لرزید.
فرزندان واینستین بیش از چند متر از اتاق امن دور نمیشوند و حتی از بازی در ایوان خودداری میکنند زیرا به گفته خودشان، نمیخواهند توپ فوتبالشان مثل ساختمان ویران آن طرف خیابان بسوزد. او در ادامه میگوید کودک ۲ ساله همسایه دیگر غذا نمیخورد.
واینستین بهسرعت اشاره میکند البته زنانی که کمی دورتر در غزه از کودکان نگهداری میکنند با خطرهای بسیار بیشتری مواجهاند.
او میگوید: «من مادرم، او هم مادر است و وضعیت بسیار وحشتناکتری دارد. اما البته همه ما نگران آثار [این جنگ] بر فرزندان خود هستیم.»
دلم نمیخواهد شب بشود
واشنگتنپست در ادامه گزارش، سراغ نگرانی مشترک والدین فلسطینی و اسرائیلی میرود.
بسیاری از اسرائیلیها هر شب مخاطب برنامه یورام یوول، دانشمند علوم اعصاب دانشگاه هبرو اورشلیم، شدهاند که والدین را راهنمایی میکند.
او در مصاحبهای گفت والدین در اسرائیل و غزه کار درستی میکنند که کودکان را فعال نگه میدارند و مدام به آنها اطمینان میدهند که هر اتفاقی بیفتد، کل خانواده در کنار هم آن را پشت سر میگذارند.
یوول در ادامه اضافه میکند: «والدین نباید نگرانیهای خود را به کودکان بروز بدهند. بله، مامان نگران است، اما مامان میداند که جایمان امن است.»
مغمس میگوید این مجال را نداشته است توصیههای روانشناسی کودک را از تلویزیون غزه تماشا کند، اما روشهای خودش را ابداع کرده است. (یوول ایده استفاده از هدفونهای صداگیر را مثال بسیار خوبی برای «کاهش آسیب» عنوان کرد)
جمال، پسر ۴ ساله مغمس، در شبهای پرسروصدای حملههای هوایی دلهره و اضطراب چندانی بروز نداده یا سراسیمه نشده است از خانه فرار کنند. اما دختر و همسرش هر دو گریان و مضطرب میشوند.
مغمس میگوید هفته گذشته، دم غروب، دخترش جوری به او گفته است: «بابا من دلم نمیخواهد شب بشود.» جوری شروع کرده است روی اینترنت دنبال «جاهای بدون بمب» میگردد.
در پاسخ، مغمس استاد ایجاد حواسپرتی شده است. او و بچهها ساعتها را با رنگآمیزی یا «کمک» به همسرش در آشپزخانه سپری میکنند و میرقصند. با بالش خانه درست میکنند و او بچه میشود و دخترش جوری مادر.
مغمس میگوید جوری در نقش مادر، به من میگوید: «الان نمیتوانی بروی بیرون، همینجا بمان برایت قصه تعریف کنم.»
گاهی، هنگامی که انفجار خیلی نزدیک است یا خبر بسیار ترسناک، مغمس مجبور است به دستشویی پناه ببرد، مراقبی که به مراقبت نیاز دارد.
مغمس میگوید: «البته که نمیتوانم جلوی چشم آنها گریه کنم. همه تلاشم را میکنم. اما ذهنم پر است از تصاویر بد.»