نقش مهم شهروندان در پروسه صلح
در فضای سیاسی افغانستان بحث صلح بسیار داغ است. مردم آمدن صلح را رویاهای تحققنیافته خود میدانند. مردم به فرایند صلح خوشبین نیستند. ریشه این ناامیدی به تاریخ۴۰ ساله جنگ برمیگردد. چند نسل افغانستان صلح سراسری را به چشم ندیدهاند. اگر از هر افغان پرسیده شود که آیا به صلح خوشبین است، با لبخند و نارضایتی میگوید: «آمدن صلح قصه مفت است.» افغانها باور دارند که گفتگوهای صلح تأثیری بر زندگی آنها ندارد. حالا چطور میتوان به مردم فهماند که به ایستگاه آخر جنگها رسیدهاند و دیگر نیازی نیست نگران باشند. در این موقع، مردم میبایستی در قدرت خود و امکانات خود بازنگریکنند.
نیاز است مردم به قدرت و توانایی خود باورمند شوند، مردم از هر طبقه و طیفی باید بتواند در کنار هم احساس امنیت کنند و به چشمانداز مطمئن از زندگی مشترک خود دست یابند.
مردم افغانستان در۱۷ سال گذشته به قدرت بالقوهای مبدل شدهاند. آنها در مناسبات روزمره یاد گرفتهاند که چگونه از امتیازات و حقوق شهروندی خود استفاده و بر قدرت اعمال نفوذ کنند، اما آنها هنوز یاد نگرفتهاند که همه با هم قدرت خود را برای رسیدن به منافع کلان استعمال کنند.
چند روز پیش در بلخ، یک گروه ده نفری به منزلم آمدند. پس از تعارفات، هر یک به نوبت، مشکل حقوقی مشترک خود را بیان کردند. این جمع شاکی بودند که یک زورمند محلی با شبکهای از «مافیای زمین» دارایی اجارهای آنها را با اسناد جعلی و راههای گریز قانونی مسدود کرده است. هنگامی که آنها به ادارات دولتی رجوع میکنند، با برخورد تحقیرآمیز روبهرو میشوند. من به آنها تعهد کردم که از مجراهای قانونی مشکل خود را پیگیری کنم. یکی از آنها که سالخوردهتر و خوشقلبتر از همه بود، گفت که ما به تمام نمایندگان مجلس از بلخ سر زدیم، همه حرف شما را به ما گفتند. ره
وقتی آن پیرمرد حرف میزد، یکنفر نبود. این گلایه، گلایه صدها نفربود. اما آن پیرمرد به من امید بخشید تا به قدرت مردم دلگرمی بیشتری پیدا کنم. اکنون به صدها جلسه مشابه فکر کنم. صدها نفر دیگر منافع خود را از هر امکان و هر مکانی جسته بودند تا به آدرس ما رجوع کنند. مردم اکنون یاد گرفتهاند که چگونه برای رسیدن به منافع خود اجتماعات کوچک را سروسامان بدهند، برنامه بریزند و تاکتیکهای جمعی را ابداع و دنبال کنند. مردم یاد گرفتهاند که از مجرای مختلف میتوانند مانع ضایع شدن حق خود شوند، در ترکیب گروه خود اعضایی از اقوام متفاوت را بگنجانند، به جای یک آدرس با نفوذ به دهها آدرس با نفوذ رجوع کنند، زبان افراد با نفوذ و احساسات آنها را جدی بگیرند تا بتوانند به منافع خود دست یابند.
اینها نشانگر حضور مردم در قدرتاند. درست نیست که مردم امروز را با مردم ۴۰ سال پیش مقایسه کنیم. افغانستان پس از کنفرانس بُن متفاوتتر از افغانستان قدیم است. هرچند این درست است که ما در ۴۰ سال جنگ پیوسته غرق شدهایم، اما این جنگ یک حد میانه دارد که خارجیها و داخلیها هم که تحت تأثیر آنها قرار دارند، در پرداختهای سنجش اجتماعی خود، خیلی تفکیک قایل نمیشوند.
تا سقوط نظام طالبانی، مردم از قدرت خود بیبهره بودند، آنها تصمیمهای اساسی مربوط به زندگی خود را با فیصلههای از بالا به پایین میپذیرفتند و به آنها عمل میکردند. فیصلههای اساسی را سران قوم تعیین میکردند. مردم تا سقوط نظام طالبان از آدرسهای قومی اهداف خود را دنبال میکردند، اما پس سقوط نظام طالبان از آدرس خودشان اهداف شخص خودشان را دنبال میکنند. برای آنها فرقی نمیکند که مجری خواست آنها چه کسانی هستند، از کدام قوم و منطقه هستند و یا به کدام جناح سیاسی وابستگی دارند. اکنون کار اصلی آنها شکلدادن گروههای کوچک، تعیین اهداف مشخص، تشخیص راههای ثمربخش و پیگیری پیوسته تا دستیابی به اهداف از پیش تعیین شده است. این چیزی است که روزنامهنگاران و پژوهشگران خارجی به آن توجه نکردهاند. داخلیها هم معمولاً از عینک خارجیها به قضیه افغانستان نگاه میکنند. این باعث شده است که خارجیها و به تبع آن فعالان سیاسی داخلی قدرت مردم را به درستی تشخیص ندهند.
مرکز آموزش شهروندی در درسنامههایش فضای یادگیری را به سه گروه تقسیم میکند. همیارانه، رقابتی و فردی. ما مناسبات اجتماعی خود را به روشهای رقابتی و فردی درونگروهی خود گسترش دادهایم اما همیارانه را به خوبی نشناختهایم.
امروز اگر کارهای گروهی کوچک مردم را در یک فرایند دموکراتیک ارزیابی میکنیم، نمیتوانیم با قاطعیت استنباط کنیم که مردم به روش همیارانه تمام منافع غیرمستقیم خود را تنظیم میکنند.
همیارانه روش کار مشترک برای رسیدن به هدف مشترک است. در موقعیتهای همیاری، افراد به دنبال نتایجی هستند که هم به سود خود آنها است و هم به سود دیگر اعضای گروه.
یادگیری همیارانه استفاده از گروههای کوچک مانند گروه شهروندی که به منزل ما تشریف آورده بودند و در برابر یک زورمند محلی بلخ مرتبط با شبکۀ مافیای زمین راههای به کرسی نشاندن حرف و موضع قانونی خود را با ایجاد شبکه فشاری متشکل از افراد با نفوذ است.
حکومت برای فراهمسازی فضایی برای اشتراک شهروندان و سهمگیری آنها در پروسه صلح ادای مسؤولیت کرد.
مردم هم با فرستادن نمایندههای خود به جرگۀ بزرگ مشورتی صلح به روند نخبهگرایی و از بالا به پایین اهتمام ورزیدند. حکومت به مسئولیتهای پیشبینیشده خود بر پایه قانون اساسی کارخانگیاش را انجام داد. حالا نوبت شهروندان عادی کشور است که راههای رسیدن به صلح را در بین خود بیابند، فضاهای بازی را ایجاد کنند تا با دیدگاههای یکدیگر آشنا شوند.
شهروندان عادی میتوانند منافع ملموس زندگی خود را تشخیص دهند اما هنوز آمادگی «خودآغاز» را برای بحث روی منافع جمعی ندارند. روشنفکران و شهروندان فعال میبایست جلودار این حرکت خیر شوند. آنها باید آگاهی و ارزشهای مردمی را به نقطۀ واحد گره بزنند. چشمانداز روشن از تحول جهانی و پویایی اقتصاد منطقه برابری فرصتهای اشتغالورزی شهروندان پس از صلح با زندگی فعلی شهروندان ربط پیدا کنند.
مردم اگر صلح را بیربط و بیتأثیر به زندگی خود ببینند، دامنه نارضایتیها را نمیچینند و ریشههای خصومت را از بین خود نمیکنند. در تصویر صلح همه باید دیده شوند و هر یک از شهروندان با آمدن صلح بتواند منفعتی را ببیند و این امر مهم بدون حرکت جمعی روشن فکران در بین مردم ناممکن است.