از انقلاب فرهنگی تا تولید رب گوجهفرنگی
«به گفته رهبری، در استخدام هیات علمی جای خطا نیست و دانشگاه هم خط تولید رب گوجهفرنگی نیست!» این بخشی از سخنان اخیر رییس مرکز جذب هیات علمی و اساتید دانشگاهها در وزارت علوم جمهوری اسلامی ایران است، جاییکه مانند تمامی ارگانها و نهادهای دیگر، قبل از دانش و تخصص، دیدگاه رهبر و سیستم عقیدتی سیاسی بر آن حاکم است.
رییس مرکز جذب اساتید دانشگاه در این وزارتخانه که نام علوم، تحقیقات و فناوری را بر آن گذاشتهاند، یک روحانی با پیشوند «دکتر» (رضوانطلب) است، همانطوری که مدیرکل رسیدگی به تخلفهای علمی و اخلاقی اساتید دانشگاه نیز یک روحانی دیگر (ابراهیم ابراهیمی) است.
اینجا بحث این نیست که چگونه روحانیون با خواندن دروس حوزوی به مرحلهای از تشخیص علمی میرسند که میتوانند شایستگی اساتید دانشگاه را چه در مرحله آغازین یعنی جذب و چه در طول خدمت با بررسی تخلفهای علمی و اخلاقی تعیین کنند، اما این ترکیب در همان نگاه نخست نشان میدهد که از زمان پروژه حذف چهرههای علمی و دانشگاهی دگراندیش به بهانه انقلاب فرهنگی تا امروز، جمهوری اسلامی روند انحصارگرایانه حاکمیت مذهب و عقیده سیاسی بر فضای علمی آموزشی کشور را همچنان حفظ کرده است. حتی باید گفت از اواخر دهه ۱۳۷۰ و بهخصوص از سال ۱۳۸۸ به بعد، در پی جنبشهای اعتراضی که بدنه اصلی آن دانشجویان و دانشگاهیان بودند، حلقه اساتید خودی مدام در حال کوچکتر شدن است.
اگر به وبسایت وزارت علوم سری بزنید و قوانین جذب هیات علمی و استخدام اساتید دانشگاه را بررسی کنید، میبینید که از ۱۰ شرط عمومی قیدشده برای جذب هیات علمی، فقط شرط نهم مربوط به نوع و سطح مدرک تحصیلی و ۵ شرط اول در مورد خط فکری و سیاسی مورد قبول و همراستا با نظام جمهوری اسلامی و در راس آن اعتقاد به ولایت فقیه است.
دانشگاه و مدرسه دو نهادیاند که فکر و خلاقیت و نبوغ را در افراد پرورش میدهند و امان از روزی که آموزشدهندگان اینگونه با گزینش عقیدتی و سیاسی غربال شوند و در نتیجه افرادی را تحویل جامعه بدهند که یا در نتیجه تناقضهای میان سیستم آموزشی و واقعیتهای جامعه دچار بحران هویت شدهاند یا افکارشان کاملا شسته و سانسور شده است.
تجربه شخصی من و بسیاری از همکاران و آشنایان در مصاحبههای علمی دانشگاههای ایران مشابه بوده است؛ استفاده از روحانیون و استادان ولایتمدار در جلسه گزینش، درخواست از متقاضی جذب در هیات علمی دانشگاه برای روخوانی قرآن و سنجش میزان دانستههای او در مورد نماز و روزه در جلسه مصاحبه علمی، پرسش در مورد نظر شخصی متقاضی درباره ایدئولوژی ولایت فقیه و مبانی جمهوری اسلامی بهویژه در رشتههای علوم انسانی مانند علوم سیاسی، حقوق و جامعهشناسی که مصداق همان تفتیش عقاید شخصی است، داشتن خط قرمزهای نامرئی و بزرگی چون ممنوعیت پژوهش در حوزه زنان و اظهارنظر در مورد روحانیت، داشتن توصیهنامه امام جماعت محل و نامه عضویت در بسیج بهعنوان «بسیجی فعال»، وجود امتیاز بسیار بالا برای سابقه ایثارگری و جانبازیــ در حالی که هیچکدام از کسانی که حداکثر شرط سنی ۴۵ سال برای یک دانشآموخته دوره دکتری در ایران را دارند در زمان جنگ در سنی نبودند که در جبهه حضور داشته باشندــ و در نهایت، فهرست بلندی از مقالهها و کتابها و پژوهشها که مشخص نیست فرد متقاضی از زمان فارغالتحصیلی تا روز مصاحبه، در حالی که میبایست سابقه تدریس را هم در رزومهاش داشته باشد، چگونه قادر است این حجم از پژوهشهای علمی سنگین و هزینهبر را بنگارد و منتشر کند.
علاوه بر اینها، اولین مرحله گزینش استاد دانشگاه بعد از برگزاری موفق جلسه مصاحبه بهاصطلاح علمی، پرسوجو از سوابق شخص متقاضی است، اما نه از مراکز آکادمیک و پژوهشگران برجسته و صاحبنظر در حوزه مطالعاتی فرد، بلکه از همسایگان و مردم شهر یا روستای زادگاه و محل زندگی، آن هم درباره اینکه که آیا فرد متقاضی تابهحال به مسجد محل رفته است و آیا کسی از افراد خانوادهاش غیرمذهبی یا با نظام ولایی جمهوری اسلامی مخالف است یا خیر.
و این چنین است که از دل این گزینشها، که با گذشت زمان و تضعیف بیش از پیش موقعیت نظام جمهوری اسلامی در افکار عمومی، هر روز سختگیرانهتر میشود و برای مسئولان اهمیت بیشتری پیدا میکند، استادانی بیرون میآیند که یا بیچونوچرا علم و دانش و فکر خود را در خدمت ایدئولوژی نظام حاکم میدانند و در فضای آموزشی، به شستوشوی مغزی دانشجویان میپردازند یا با پنهان کردن افکار و هویت واقعیشان، در پی کسب جایگاه و رتبه استادی در دانشگاهاند که در این صورت نیز دانشجویانی تحویل جامعه خواهند داد که ریا، تزویر و دورویی را رواج میدهند؛ این یعنی دانشگاه و مدرسه به نهادی برای فساد فکر و اخلاق تبدیل میشود. البته هنوز استادانی وجود دارند که این غربالگریها بهطور کامل شامل حالشان نشده است، اما بهطور عام، این موضوع اکثر استادان گزینششده در دورههای جدیدتر جذب هیات علمی را دربرمیگیرد.
آنچه امروز در جامعه بیمار ایران شاهدیم نتیجه چهل سال تفکر گزینشی سیستم آموزشی کشور است. رانتها، اختلاسها، فسادهای اخلاقی و مالی و اداری، رشوهها و باجهای کلان به کارمندان و مدیران دولتی، استخدام بسیاری از نمایندگان مجلس بهجای استاد دانشگاه با استفاده از روابط و رانت و بسیاری دیگر از بیاخلاقیهای جامعه تحت تاثیر چنین سیاستی رشد و نمو کرده است.
در همه کشورهای پیشرفته دنیا، نظام آموزشی و علمی مهمترین رکن انسانساز و فرهنگساز جامعه تلقی میشود که نباید هیچ سانسور، گزینش و ناشفافی در آن وجود داشته باشد. اما در ایران امروز، برتری عقیده و مشی سیاسی بر دانش و تخصص و همچنین، رشد تزویر و ریا در فضاهای علمی کشور، بهویژه در دانشگاهها، چنان ریشه دوانده است که آثار مخرب آن در تمامی ارگانها، ادارهها و نهادها مشاهده میشود. کسانی که تربیتشده و آموزشدیده این سیستم آموزشیاند میتوانند یک پزشک پولپرست، یک کاسب کمفروش، یک وکیل بیاخلاق، یک کارمند رشوهگیر، یک روحانی ریاکار و یک مسئول خطاکار باشند. آنها میتوانند به خود اجازه دهند در کلاس درس، به نام التزام به اصل ولایت فقیه و مجوز «آتش به اختیار» بودن بسیجیها، استاد را تهدید و وادار به سکوت کنند یا بیرون از کلاس بهراحتی برای کسب نمره بالاتر به او پیشنهاد رشوه بدهند.
وقتی جامعه به این درجه از فساد اخلاقی میرسد، از درون تهی میشود و رو به زوال میرود. به عقیده من، اتفاقا در چنین سیستمی، دانشگاه میتواند بهترین جا برای تولید رب گوجهفرنگی باشد، چرا که خطر رب گوجهفرنگی بسیار کمتر از خطر دانشجویان آگاهی است که میتوانند به مسائل سیاسیـاجتماعی و به خطاهای انسانی و غیرانسانی متعدد مسئولان کشورشان واکنش انتقادی و اعتراضی مناسب نشان دهند.