امانالله؛ شاه بدفرجام نوگرا
افغانستان طی صد سال اخیر در میان کشورهای منطقه، تاریخی پرتلاطم در جنگ با اشغال بیگانه، دولتسازی و جامعهسازی داشته است. با آنکه این کشور زودتر از دولتهای همسایه در سال ۱۹۱۹ اعلام استقلال کرد و صاحب حاکمیت در عرصه داخلی و بینالمللی شد اما زمانی زیادی سپری نشده بود که سلطنت ۹ ساله شاه امانالله خان با آرمانهای مدرنخواهی او پایان یافت. اکنون پس از صد سال، خود اتکایی سیاسی و اقتصادی و مدرنیزه کردن ساختارهای اجتماعی و دولتی از شمار مباحث و گفتمانهای مهم در این کشور شمرده میشود؛ چون نیروهای بیگانه به بهانه جنگ با تروریسم و حمایت از پروسه دولتسازی و دموکراسی در افغانستان حضور دارند. از طرف دیگر، شورشگران سنتی و دینی ارزشهای ۱۸ سال اخیر این کشور را در عرصه حقوق بشر و دموکراسی کفرآمیز تلقی میکنند و سر ناسازگاری با آن دارند و در روند مذاکرات صلح پیش رو، ارزشهای مدرن دو دهه اخیر با تهدید جدی روبهرو است. به همینروی نگاه تاریخی-علمی به دورهها و مراحل دولتداری شاه امانالله از اهمیت ویژهای برای سیاستپژوهان و رهبران کنونی برخوردار است.
مرحله اول؛ ظهور در نقش پاناسلامیست
امانالله در زمان ترور پدرش حاکم کابل بود. او بلافاصله پس از کشته شدن پدر در لغمان اعلام پادشاهی توام با استقلال کشور کرد. هر چند در آن زمان افغانستان تحت اشغال نیروهای بریتانیا قرار نداشت، اما روابط خارجی این کشور تحت قیمومیت بریتانیای کبیر اداره میشد.
شاه امانالله ارتش یک ۱۰ هزار نفری آماده کرد که با کمک قبایل جنوبی به مناطق آن سوی خط «دیورند» یورش ببرند. در گامهای نخست، ارتش دولتی و قبایلی موفق شدند که چند پایگاه «هند بریتانیایی» را در «دره خیبر» تسخیر کنند. ارتش بریتانیا واکنش خود را با بمباران «جلالآباد» و «بالاحصار» کابل نشان داد که بر اساس روایتهای مورخان پس از آن شاه امانالله خان دوباره درخواست پایان جنگ کرد و گفت قصد آزرده کردن آنها را نداشته است.
بریتانیاییها در آن وقت با دو مشکل جدی مواجه بودند؛ از یک سو جنگ جهانی اول ارتش آنها را بهشدت خسته کرده بود، از طرف دیگر جنبشهای آزادیخواه در جنوب آسیا نیز در پی استقلال مناطق خودشان بودند. بریتانیاییها بهشدت نگران الحاق معترضان افغانستان و هند بریتانیایی در یک قیام سراسری در منطقه بودند. از این روی، استقلال دادن به افغانستان برایشان از اهمیت آنچنانی برخوردار نبود. آنها سعی میکردند که در بدل خودمختاری کابل، از شاه امانالله تعهد به پذیرفتن معاهدات پدر و پدربزرگش را در پیوند به خط دیورند و عدم مداخله در مناطق قبایل ماورای دیورند بگیرند.
در این میان وارتان گریگوریان، نویسنده کتاب ظهور افغانستان نوین به موضوع جالبی اشاره میکند، او مینویسد: «لنین رهبر دولت سوسیالیستی روسیه پس از آنکه هیات افغانی را به حضور پذیرفت و استقلال افغانستان را تایید کرد، به هیات دولت امانی مشورت داد و در پاسخ به نامه امانالله نیز نوشت که شاه بهتر است پرچم پان اسلامی را بلند کند؛ چون اغلب سرزمینهای اسلامی در تسخیر امپریالیسم غرب قرار دارد، او در پرچمداری اسلامی محبوب مسلمانان خواهد شد و در میان مسلمانان هندی نیز نفوذ خواهد کرد.»
در عین حال، رهبری دولت روسیه سوسیالیستی نیز وعده داد که خودمختاری «بخارا» و «خیوه» را نقض نمیکند.
مرحله اول حکومت امانالله از سالهای ۱۹۱۹ تا ۱۹۲۳ با گرایش به ادبیات اسلامی و مذهبی سپری شد. لقب «غازی» برای او نیز از همین رویکرد به میراث مانده است.
مرحله دوم، اصلاحات و ملیگرایی
شاه امانالله پیش از آنکه به سلطنت برسد، بیشتر با جوانان تجددطلب همنشینی داشت. او در میانه سالهای ۱۹۲۳ تا ۱۹۲۷ به اقدام بلندپروازانه در عرصه دولتسازی مدرن با تصویب اولین قانون اساسی دست زد، روابط دیپلماتیک با شماری از کشورهای جهان ایجاد کرد، به تعداد رسانههای چاپی افزود، آموزش و دوره سربازی را اجباری کرد، و نهادهای آموزشی را با فراگیری دانش جدید آراسته ساخت، و از همین بابت در کابل آن زمان آموزگاران زبان فرانسوی، آلمانی و ترکی در آموزش و پرورش نقش داشتند.
باید افزود با آنکه اقداماتی در توسعه و پیشرفتهای جامعهسازی و دولتسازی در افغانستان صورت گرفته بود، با وجود این، مجازات سنتی همانند شلاق، قصاص و اعدام رواج داشت.
در این دوره او به عنوان یک ملیگرا اشتیاق تغییر و تحول کشورش را در سر میپروراند، این در حالی بود که شورشگران «خوست» و «پکتیا» علیه او و قانون اساسیاش قیام کردند که دو سال ادامه یافت. به قول وارتان گریگوریان، سرکوب شورشگران پنج میلیون پوند هزینه برداشت، با وجودی که درآمد ساله دولت امانی با تحمیل مالیات سنگین به شهروندان از مرز ۲/۵ میلیون پوند تجاوز نمیکرد. از سوی دیگر، امانالله خان شورشگران محلی را با هواپیمایهای جنگی که خلبانان آن روس و آلمانی بودند، سرکوب کرد که این کار پیامد منفی در میان تودههای مذهبی ایجاد کرده بود.
باید اذعان داشت در این دوره امانالله خان به مثابه رفورمیست (اصلاحطلب) ملیگرا ظهور کرد که با فشارها و شورشهای داخلی از برخی تغییرات همانند اجباری بودن دوره آموزش برای زنان دست کشید.
مرحله سوم؛ سکولاریست و پارلمانتاریست
امانالله پس از خاموش کردن شورشگران جنوبی در فاصله بین دسامبر ۱۹۲۷ و ژوئیه ۱۹۲۸ با شماری از مقامهای دولتی به سفر رسمی از طریق هند به اروپا و چند کشور خاورمیانه دست زد. او سعی داشت که تجربه کشورهای اروپایی را در مدرنسازی از نزدیک مشاهده کند.
او در ایتالیا، فرانسه، آلمان و بریتانیا با استقبال بیپیشینه مواجه شد. دانشگاه آکسفورد به او دکترای افتخاری اعطا کرد و رییس آن دانشگاه از او بهعنوان «خورشید شرق» یاد کرد.
در واتیکان، رهبر کاتولیکهای جهان از او به گرمی پذیرایی کرد. او در برگشت از اروپا بهسوی اتحاد شوروی رفت، اما نقطه اوج سفر او در مسیر خانه بود که در ترکیه سکولار با مصطفی کمال آتاتورک و در ایران با رضاشاه روبهرو شد.
شاه متوجه شد که علیرغم مخالفتهای سنتگرایان در این دو کشور اسلامی و همسایه، آنها توانستهاند پایههای مدرنسازی را محکم کنند. بههمینروی، احساسات انقلابی او را فرا گرفت. وقتی وارد کابل شد در بیانیهای به مردم کابل گفت: «مردم خوبم! مجبور بگویم که بزرگترین راز توسعه کشور ما دور انداختن عقاید و عنعنات کهنه و فرسوده است.»
از این سخنان او آشکار میشود که او بهشدت در مدرنیزه شدن افغانستان زیر بار عواطف و احساسات قرار گرفته بود، و بهشکلی با سنتگرایان اعلام جنگ کرد. به قول رولاند ویلد، گزارشگر دیلیمیل که در سفر اروپایی امانالله را همراهی کرده است، «او با میکروب غرب چنان جدی آلوده شده بود که حتی تناسب خود را از دست داده بود».
افزون بر آن او در طی مسافرت طولانی در اروپا از جنبشهای پارلمانخواهی و مشروطهخواهی غرب نیز الهام گرفته بود، به همینروی او دوباره تصمیم به اصلاح قانون اساسی ۱۹۲۳ گرفت، شورای خانها و فئودالها را که بیشتر از میان قبیله درانی و سایر اقوام بودند، الغا و بهجای آن پارلمان منتخب را در قانون پیشبینی کرد و در عین حال از اختیارات خودش کاست و سعی کرد که سلطنت مشروطه را با ایجاد پست نخستوزیری و کابینه در نظام محقق کند.
باید گفت اصلاحات دوم امانی در عرصه مدرنسازی زیر تاثیر سکولاریسم غربی و سنتزدایی و مذهبزدایی با شتابزدگی اعمال میشد.
شاه سه فرمان انقلابی صادر کرد: فرمان رفع حجاب زنان، پوشش اجباری غربی برای مردان در شهر کابل و ممنوعیت چند همسری و تعدد زوجات. این فرامین با واکنشهای تند روحانیون و سنتگرایان مواجه شد. در این میان فئودالها، بازرگانان و شهروندان که از مالیات و افزایش حقوق گمرکی به تنگ آمده بودند از اعتراضات ضد دولت سکولار سلطنتی حمایت کردند و همین قیام سراسری باعث سرنگونی حکومت امانالله شد.
نتیجه و پایان کار
در پیوند به پایان رژیم ۹ ساله امانالله سه پرسش کلیدی مطرح میشود. شماری از نویسندگان اروپایی بر این باور شدند که جامعه سنتی و بومی افغانستان ارزشهای مدرن و سکولاریسم را برنمیتابد، اما برخی نویسندگان روسی و افغان برداشتشان از سقوط سلطنت تجددطلب شاه امانالله، روی اتهام به مانور انتقامجویانه بریتانیا از سلطنت کابل میچرخد. باید گفت این برداشت بیشتر متاثر از انگیزههای ضد انگلیسی است.
در این میان، نگاه سوم که با جنبه واقعگرایانه آمیختگی دارد، سقوط سلطنت امانی را با واقعیت اقتصادی، حاکمیت متزلزل دولت و شتابزدگی شاه جوان افغانستان مرور میکند؛ چون او مدرنسازی غربی را مقلدانه در یک کشور فقیر اسلامی که از ارتباطات جهان جدید محروم بود، و از هیچگونه زیرساخت اقتصادی قوی برخوردار نبود بهصورت شتابزده اجرا میکرد. به قول ساموئل هانتینگتون، «اولویت برای حکومتهای که از تئوری توسعه از بالا به پایین پیروی میکنند، در گام نخست موجودیت دولت مقتدر و با ثبات است تا با ابزارهای رامکننده اجتماعی بسترهای فرهنگ بومی را برای مدرنسازی آماده کند». گفتنی است دولت امانالله افزون بر نااستواری سیاسی با مشکل جدی تامین بودجه نیز مواجه بود. آمارها نشان میدهد که درآمد دولت آن زمان افغانستان ۲/۵ میلیون پوند بریتانیایی بوده است، درحالی که برنامه توسعه و مدرنیته او حداقل به بودجه ۱۰ میلیون پوندی نیاز داشته است.