نژادپرستهای آلمانی، از تظاهرات خیابانی تا ترور سیاستمدارها
جمعیت انبوهی که بیش از ۹۰ درصدشان مردند و اکثرا هم افرادی میانسال و پیر خشمناک داد میزنند «خارجی برو بیرون». همزمان در همان نزدیکی، گروهی دیگر که بیشترشان جواناند و شاید درصد زنان حاضر در جمعشان بیشتر از مردان باشد، فریاد میزنند «نازی برو بیرون» و «اینجا، جای نازیها نیست».
در اینگونه تظاهراتها، که معمولا سالی چند بار در اکثر شهرهای آلمان و بهویژه در ایالتهای شرقی این کشور برگزار میشود، پلیس با تجهیزات کامل تمام توانش را به کار میگیرد تا علاوه بر کنترل شرایط، از نزدیک شدن این دو گروه و درگیری میان آنها جلوگیری کند.
آلمان صنعتی بر ویرانههای میراث نازیسم
آلمان یکی از کشورهای صنعتی دنیاست که خیابانها و جادههای اکثر کشورهای دنیا جولانگاه خودروهای گرانقیمتش است، شرکتهای صنعتی بزرگش در زیرساخت بسیاری از کشورها نقش دارند و تاثیر فیلسوفان بزرگش بر دنیای روشنفکری عصر جدید انکارناپذیر است، اما از سوی دیگر، همیشه با معضل راستگرایی افراطی و فاشیسم دست به گریبان بوده است و آغازگر هر دو جنگ جهانی اول و دوم نیز بود.
در مورد پدیده نژادپرستی و ظهور نازیسم در آلمان و آثار مخرب آن بر این کشور و کل دنیا بسیار گفته و نوشته شده است. آلمان پس از گذشت بیش از ۷۰ سال از پایان جنگ دوم جهانی، که آغازگر آن بود و به مرگ چند میلیون نفر منجر شد، به آسیبدیدگان جنگ خسارت میپردازد.
پس از پایان جنگ دوم جهانی و شکست آلمان نازی، این کشور به دو بخش شرقی و غربی تقسیم شد. آلمان غربی را کشورهای غربی فاتح جنگ، یعنی آمریکا، انگلیس و فرانسه، دوباره بنیان نهادند و آلمان شرقی در جبهه شوروی سابق قرار گرفت و بر مبنای حکومت سوسیالیستی پایهریزی شد. این دو کشور، که بهمدت بیش از چهل سال با دیوار برلین از هم جدا شده بودند، در سال ١٩٩٠ دوباره یکپارچه شدند و کشوری واحد را بنیان نهادند.
این روزها، در رسانهها خبر تظاهرات نئونازیها و احزاب راستگرا را میشنویم و میبینم؛ بیشتر این تظاهراتها در شرق آلمان روی میدهد و احزاب راستگرا هم در شرق این کشور از اقبال عمومی بیشتری برخوردارند.
نژادپرستی در شرق آلمان پررنگتر است
درسدن، مرکز ایالت زاکسن در شرق آلمان، سالهاست که هر هفته دوشنبهها، شاهد راهپیمایی گروه پگیدا است که خواسته اصلیشان اخراج خارجیهاست. بنیانگذار این گروه، که جنبش خود را «اروپاییهای میهنپرست علیه اسلامی شدن غرب» نام نهادهاند، لوتز باخمن است، که دو مورد محکومیت به جرم قاچاق کوکایین و نفرتپراکنی در کارنامهاش دارد، و این گروه را در اکتبر سال ۲۰۱۴ با اهداف خارجیستیزی و ضدیت با اسلام تاسیس کرد.
پس از مرگ یک شهروند آلمانی کوباییالاصل که سال گذشته در شهر کمنیتس در نزاعی خیابانی با دو مهاجر سوری و عراقی به قتل رسید، این شهر که از قبل هم پایگاه نژادپرستهای شرق آلمان بود، تا چند ماه علاوه بر تظاهراتهای خیابانی هفتگی بهسبک پگیدا، شاهد تظاهرات راستگراها هم بود.
گروه زیرزمینی ناسیونال سوسیالیست مرتکب چند فقره قتل خارجیها در سراسر آلمان و چند بمبگذاری شده است و رییس این گروه، بئاته چهپه، در دادگاهی در مونیخ به حبس ابد بدون عفو محکوم شد و به درخواست خودش، اکنون در زندان کمنیتس نگهداری میشود. پایگاه اصلی این گروه در شرق آلمان بود و تا سالها مخفیگاهشان در شهرهای زویکائو و کمنیتس قرار داشت.
علاوه بر گروههای زیرزمینی و افراطی که بهصورت غیرقانونی در آلمان و بهویژه در شرق این کشور مشغول فعالیتاند، احزاب راستگرا، که در پارلمان آلمان و پارلمانهای محلی و شهرداریها با رای مستقیم مردم انتخابات میشوند، در شرق آلمان بیشترین طرفدار را دارند و در انتخابات اخیر شهرداریها، غیر از شهر لایپزیک، در ایالت زاکسن بیشترین رای را به دست آوردند.
در تازهترین نظرسنجی رسانههای معتبر آلمان، حزب راستگرای آلترناتیو برای آلمان، که حزبی ضدمهاجر و از مخالفان سرسخت سیاستهای مهاجرتی حزب حاکم است، در انتخابات آتی میتواند ۲۶ درصد آرا را به دست بیاورد، که دقیقا برابر است با رای حزب حاکم.
دلایل نژادپرستی در شرق آلمان
در توضیح اینکه چرا نژادپرستی در شرق آلمان بیشتر از غرب این کشور است، چندین دلیل وجود دارد. پس از پایان جنگ جهانی دوم، هم آلمان شرقی و هم آلمان غربی برای ترمیم و بازسازی خرابههای بهجامانده از جنگ به نیروی کار نیاز داشتند. کارگران خارجی، که در آلمان آنها را کارگران مهمان مینامند، وارد این کشور شدند. کارگرانی که به آلمان غربی آمدند عمدتا از ترکیه و ایتالیا بودند و کارگرانی که به آلمان شرقی آمدند بیشتر از دو کشور موزامبیک و ویتنام.
در غرب آلمان، کارگران مهمان هرچند قربانی تبعیض بودند، امکان تردد آسان و بدون مانع داشتند و در کل کشور پخش و از آزادیهای اجتماعی و سیاسی برخوردار بودند. نسل دوم آنها در جامعه ادغام شدند و برخی از نسل دومیها و نسل سومیهای این مهاجران به جایگاههای سیاسی و اقتصادی بالایی رسیدهاند.
در شرق آلمان اما، به دلیل حاکمیت سختگیرانه دولت، شهروندان آلمانی امکان تردد آسان به دیگر کشورها را نداشتند و کارگران مهمان هم برخلاف غرب آلمان، با محدودیتهای سختگیرانهای روبهرو بودند. آنها نه تنها اجازه جذب شدن در جامعه آلمانی را نداشتند، از حضور در جامعه آلمانی هم منع میشدند و هر وقت دولت سوسیالیستی آلمان شرقی تشخیص میداد، آنها را بهاجبار به کشورهای مبدا برمیگرداندند.
به همین دلیل، پس از فروپاشی دیوار برلین و اتحاد دو آلمان، برخلاف غرب آلمان که مردم به زندگی در کنار سایر ملتها و فرهنگها عادت کرده بودند، آلمانیهای ساکن شرق به خارجیها و حتی به آلمانیهای ساکن غرب با دیده شک و به چشم تهدید مینگریستند.
یکی دیگر از دلایل پررنگی نژادپرستی در شرق آلمان به نگاه سرد غربیها به آنها برمیگرد. ویلی برانت در کتاب زندگی سیاسی من، با اشاره به اینکه مساله وحدت دو آلمان تنشهای اجتماعی و فرهنگی فراوانی به وجود آورده بود، به برخورد سرد آلمانغربیها با وحدت دو آلمان اشاره میکند و مینویسد که آلمانغربیها با این رویکرد که آنها مسئول بدبختی افراد دیگر (آلمانشرقیها) نیستند، باعث دلسردی مردم شرق شدند.
از سوی دیگر، آلمان شرقی پس از فروپاشی دیوار برلین، با نیروی جوان و بیکاری که ارتباط زیادی با خارجیها نداشت و فرهنگهای دیگر را نمیشناخت و از طرفی، چنانکه انتظارش را داشت از سوی آلمانغربیها با آغوش باز پذیرفته نشده بود، بهترین پتانسیل را داشت برای نئونازیهای آلمان غربی که کالایشان را که در غرب خریدار چندانی نداشت به آنها ارائه کنند و به تبلیغ و عضوگیری بپردازند.
در حال حاضر، بخشی از تفکرات نژادپرستی در آلمان در قالب احزاب سیاسی است که در پی دستیابی به قدرتاند و در شرق آلمان هم به موفقیت چشمگیری رسیده است، بخش دیگری از این تفکر اما دست به اسلحه برده است و اگر قبلا فقط خارجیها را هدف قرار میدادند، اکنون با نفوذ در پلیس و ارتش این کشور و با کشتن والتر لوبکه، فرماندار منطقه کاسل از حزب حاکم، و افشای اینکه قصد کشتن بیش از ٢٠٠ سیاستمدار دیگر را داشتهاند، لوله اسلحههایشان را به سمت سیاستمدارها و روزنامهنگارهای آلمانی گرفتهاند.