کودکان بلوچ، بیملیتهای محروم از تحصیل
در دل دشتهای پر از گرد و غبار در حاشیه روستا، در بیرون یک کپر کوچک به مساحت ۲۰ متر و شاید هم کمتر که با سنگ و کلوخ، مرزی کشیدهاند که مثلا حیاط را مشخص کنند، چند کودک کنار هم بر روی زمین نشستهاند و معلم کنار تختهسیاهی کوچک مشغول آموزش است. پرچم ایران هم بر بالای کپر به اهتزار درآمده تا هم به دولتی بودن کپر به عنوان یک مدرسه رسمیت ببخشد و هم به ما و اهالی منطقه یادآوری کند که در داخل مرزهای ایرانیم و در پناه قوانین جمهوری اسلامی.
با آغاز سال تحصیلی در ایران، هر خانوادهای که کودک یا کودکانی دارند که باید به مدرسه بروند، بنابه وضعیت مالی و اقتصادیشان،درقبال مدرسه آنها، نگرانیهایی دارند. خانوادههای متمول بهدنبال مدارس غیرانتفاعی با امکانات عالی میگردند تا کودکشان در مدرسهای درس بخواند که همه استانداردها را داشته باشد؛ قشر متوسط نگران خرید لوازمالتحریری است که با آغاز سال تحصیلی قیمتش به یکباره چندین برابر گران شده است. اما در استان سیستان و بلوچستان ایران، هزاران کودک حتی حسرت رفتن به همان کپر چند متری را که مدرسهاش مینامند، در دل دارند؛ آنها کودکان بیشناسنامهاند که هیچ ملیتی ندارند.
در کشوری مثل ایران که جایی برای تحقیق مستقل و بیطرفانه وجود ندارد، سخن گفتن با قاطعیت و ارائه آمار و ارقام کاری بسیار مشکل است، سخن گفتن در مورد دلایل بیشناسنامه بودن برخی از مردمان بلوچ هم از این قاعده مستثنی نیست.
دلیل بیشناسنامه بودن برخی از مردمان بلوچ را هیچ شخص و سازمانی به درستی اعلام نکردهاند، اما ۱۰۱ سال پیش که اولین شناسنامه در ایران صادر شد، بیشتر مردمان بلوچ همانند سایر اکثر مردم ایران، به دامداری و کشاورزی مشغول بودند، برخی نیز در سواحل جنوب، از طریق صیادی و جاشویی روزگار میگذراندند. طولانی بودن مسافت بین شهرها و برخی مناطق روستایی و عشایری برای دسترسی به اداره ثبتاحوال، مخالفت عشایر با حکومت وقت و عدم دریافت عمدی شناسنامه برای نرفتن به سربازی اجباری، از جمله دلایلی است که برای بیشناسنامه ماندن برخی از مردمان بلوچ در ایران به آن اشاره شده است.
بخشی از بلوچهایی که فاقد شناسنامهاند، تا کمی بیش از ۱۰ سال پیش در کوهستانها به دامداری مشغول بودند. به گفته خودشان برخی از آنها بین ٥٠٠ تا هزار راس گوسفند داشتند و در کوهستان زندگی میکردند. آنها بنا به قول حکومت که قرار بود برایشان امکانات مناسب زندگی از قبیل آب آشامیدنی سالم، برق، جاده و اوراق هویتی فراهم کند، کوهستان را ترک و به دشتها آمدند.
هرچند بعید است که این خانوادهها فقط با وعدههای حکومت ایران، کوهستان را ترک کرده باشند و تهدیدی در کار نبوده باشد؛ زیرا زمانی که این افراد کوهستان را ترک کردند و در دشتها ساکن شدند، سالهای اوج درگیریهای خونین میان برخی از گروههای مخالف بلوچ از جمله «جندالله» با نیروهای نظامی و انتظامی بود، و کوهستان میتوانست پناهگاه خوبی برای مخالفان مسلح حکومت باشد، در کنار مردم بومی ساکن در آنجا.
دلیل ترک کوهستان هرچه که باشد، نتیجهاش برای این مردم فاجعهبار بوده است. آنها علاوه بر اینکه بخش عظیمی از سرمایه و منبع اصلی زندگیشان یعنی دامهایشان را از دست دادند، دولت نیز به وعدههایش عمل نکرده و از همه مهمتر، بدون هیچ اوراق هویتی، از تمام خدماتی که مورد نیاز یک زندگی عادی است، از جمله خدمات درمانی، دریافت یارانه و تردد به شهرهای دیگر ایران بینصیب ماندهاند و کودکانشان نیز از رفتن به مدرسه محروماند.
آمار رسمی و دقیقی از کودکان بیشناسنامه بلوچ در دست نیست، برخی از رسانههای ایران، از چندهزار کودک بیشناسنامه محروم از تحصیل نوشتهاند. کودکانی که حتی اگر فرض را بر غیر ایرانی بودن آنها هم بگذاریم -که البته چنین نیست- باز هم بر اساس کنوانسیون حقوق کودک سازمان ملل که در سال ١٩٨٩ به تصویب رسیده و ایران هم یکی از کشورهای امضا کننده آن است، نباید از اوراق هویتی محروم میشدند؛ اوراقی که در ایران برای ثبتنام در مدرسه لازم است.
همچنین در ماده هشت کنوانسیون حقوق کودک که به غیر از آمریکا و سومالی سایر کشورها آن را امضا کردهاند، آمده است که کشورهای طرف کنوانسیون، حق کودک برای حفظ هویت خود، از جمله ملیت، نام و نامخانوادگی را طبق قانون و بدون مداخله تضمین خواهند کرد. در بخش دیگری از همین ماده آمده است، «در مواردی كه یک كودک بهطور غیرقانونی از تمام یا برخی از حقوق مربوط به هویت خود محروم شود، كشورهای عضو، حمایت و مساعدت لازم را برای استیفای سریع حقوق فوق به عمل خواهند آورد».
اما در ایران، کودکان بیشناسنامه بلوچ، نه دارای ملیتاند و نه دولت بنا به کنواسیونی که امضا کرده است و باید به آن پایبند باشد، حمایت و مساعدتی برای استیفای حقوق آنها انجام میدهد. بنابراین این کودکان در سرزمین مادری خویش از ابتداییترین حق خود که همانا اوراق هویتی و تحصیل است، محروماند.
جدا از مسائل حقوقی و انسانی، از لحاظ سیاسی هم اگر مسئولان دغدغه آبادانی ایران را -آنگونه که ادعا میکنند- داشته باشند، قطعا در میان این همه کودک محروم از تحصیل، کودکان مستعدی وجود دارند که میتوانند در آینده سهمی در آبادانی و توسعه کشور به دوش بکشند؛ کودکانی که در زادگاه و در سرزمین مادری خود، بیملیتاند.
با آغاز سال تحصیلی، آیتالله خامنهای در حالی چهار هزار بسته وسایل لوازمالتحریر به فرزندان کسانی که از سوی حکومت به سوریه رفته و در آنجا کشته شدهاند هدیه میدهد که هزاران کودک ایرانی دیگر همچنان در حسرت رفتن به مدرسه هستند و هیچ مسئول و ارگانی در دولت و حکومت ایران، اقدامی در این زمینه انجام نمیدهد.
بخشی از این بیتفاوتی مسئولان جمهوری اسلامی در قبال کودکان بیشناسنامه بلوچ، شاید به نگرانی برخی از آیتاللهها و علمای دینی از جمله علمالهدی، امام جمعه مشهد بر میگردد که بارها از افزایش جمعیت اهل تسنن، ابراز نگرانی کردهاند و نمیخواهند جمعیت سنیهای ایران بهصورت رسمی و قانونی افزایش یابد.