راپورت خفیهنویس؛ خلخال
امروز اول صبحی وارد دربخانه شده، به اشکوب فوقانی عمارت کلاهفرنگی خودمان رفتم. این اشکوب گویا قبلا مخصوص اقامت اشخاص بسیجی قراول دربخانه بوده، بوی جوراب مانده از آن به مشام میرسد. قدری عود که از سفر سنوات قبلی از بمبئی آورده بودم، روشن کرده، خودش والذاریاتی شد، انگار همه سکنه دربخانه خیالات کرده که بنده حقیر سراپاتقصیر علفی، چرسی، حشیشی یا یک چیزی شبیه همین مواد مخدره استعمال کرده، هرکس یک لبخند مخصوص میزد.
حضرت آقا دیروز فرمودند قرار ملاقات هرروزه را بگذاریم ساعت یازده صبح قبل از ناهار و من اکیدا مخالفت نمودم. فرمودند پس بگذاریم ساعت پنج از دسته گذشته، باز هم مخالفت نموده، عرض کردم یا دو ساعت از صبحانه رفته، یا دو ساعت از دسته گذشته، فرمودند این چه اصراری است که میکنی؟ عرض کردم فیالحال اخبار مملکت بهکلی خبرهای منحوس و شر و حاکی از پلیدی و بدبختی است و اگر موقعی خبر بدهیم که حضرت آقا گرسنه باشند، یا تصمیمات بد میگیرند یا با بنده دعوا میکنند. آقا این استدلال مرا که شنیده، فرمودند حبذا بر این هوش که از علم پسیکولوژی نهایت استفاده را نمودید.
فیالحال مملکت متشنج بوده از بابت دعوای میان ایران و عراق، عوامالناس عراقی در بصره ریخته و پرچم ممالک محروسه ایران را از قنسولخانه پایین کشیده، آتش زده و عکس حضرت آقا را زیر پا له کردند، فقط مانده به آن ابراهیم البغدادی، مغنی کبیرشان بگویند یک فقره ترانه «وول وولک» علیه ایرانیان بخوانند که دیگر کار تمام است.
از آن طرف عراقیون به خوزستان رفته و چون قیمتها پایین و ارز عراقی بالا بوده، از ایران خرید مینمایند، و ملت ما که همیشه عادت دارند خودشان به عراق و ترکیه و دوبی بروند و جنس ارزان بخرند، چشم دیدن عراقیون را ندارند، از طرف دیگر هم داستان صیغههای مشهدی مصیبت عظمی شده.
از دیروز برایم سوالی حادث شده و دعا مینمودم که یا خود حضرت آقا یا یکی از مراجع عظام را ببینم، شرایط دق کردن مومن را سوال نمایم. گویا حضرت علی علیهالسلام که عالم فدای ذات ایشان شده، فرمودند که اگر مسلمی ببیند که کسی از پای زن یهودی خلخال بیرون بکشد، اگر دق کند، شهید محسوب میشود و خداوند او را یکراست به بهشت میبرد.
آقا وحید زنگ زد که بیا مشتری رسید. چنان گفت انگار من مسئول لنگ گرمابه عمومی بوده، البت رعایت نموده فیالفور به اشکوب تحتانی نزول کرده و دیدم یک شیء متحرکی روی مبل افتاده، آقا وحید هم کنارش.
آقا وحید گفت: حضرت آیتالله سبحانی، همان سوالی که میخواستی از حاجآقا بپرس...
فهمیدم حضرت آقا مشغول کاری بوده و قرار است دفع شر حاجآقا را من بکنم. اتفاقا دیروز ملاحظه نمودم که حاج سبحانی فرموده که «بدحجابی در شهرهای مذهبی و دیگر غوغا مینماید.»
با هر بدبختی بود، حاج آقا را تا اشکوب بالایی عمارت برده و عرض کردم سوالی دارم.
فرمودند: چه سؤالی؟
عرض کردم: اینکه مولا فرمودند اگر یک خلخال از پای یک زن یهودی بکشند، جا دارد انسان مسلم دق کند، منظور چه شرایطی است و مسلمین در چه حالت باید دق بنمایند؟
ایشان فرمودند: مثل همین که بدحجابی در همه شهرها بیداد میکند، مسلم باید دق کند.
عرض کردم: یک نفر بیکار که چندماه حقوق نگرفته، خودش را آتش زده و مرده است، این برای دقکردن کافی نیست؟
آقا فرمودند: خلخال به پایش بوده؟
دیدم انگار درست نمیشنوند. عرض کردم: یک زن و شوهر جوان بهخاطر فقر با همدیگر در سرابله خودکشی کردند. باید مسلم دق کند؟
آقا فرمودند: فقط زن به پایش خلخال بوده؟
عرض کردم: سن فحشا به سیزدهسال رسیده، این موضوع برای دقکردن مسلم کافی است؟
آقا فرمودند: اگر صیغه کند و خلخال را حین ملاعبه بیرون بکشد، اشکال ندارد...
عرض کردم: ۲۳درصد کارگران عسلویه معتادند، مسلم باید دق کند؟
آقا فرمودند: آدم معتاد پولش کجا بوده که خلخال بخرد...
عرض کردم: حاج آقا! اصلا خلخال بیخیال، مافیای شیرخشک باعث شده بچه شیرخواره مشکل پیدا کند، مسلم دق کند؟
آقا فرمودند: اگر خلخالی زنده بود، همه این مافیا و مافیها و مابینهن را ازبین میبرد...
عرض کردم: تعدادی از کارکنان شهرداری همدان بهخاطر اختلاس بازداشت شدند، مسلم دق کند؟
آقا فرمودند: زن یهودی کارمند شهرداری همدان شده یا زرتشتی در یزد، خلخال کجا بود؟
عرض کردم: حاج آقا! شما خستهاید، برویم پایین استراحت کنید.
آقا فرمودند: دختر خلخالی هم حجابش را برداشته.
همین موقع آقا وحید به دادم رسید و گفت: برو سریع آقا با شما کار دارند، من ترتیب حاج آقا را میدهم.
رفتم پایین، بالاخره نفهمیدم مسلم کی باید دق کند؟
میرزا ابراهیم خفیهنویس