راپورت خفیه نویس؛ آقا به نیویورک میرود
امروز قدری دیرتر به دربخانه مبارکه رفتم. آقا الحمدالله و المنه سرحال و قبراق بود. هر وقت حضرت آقا سخنرانی مبسوطی نموده و به اشخاص مختلف دعوا مینماید بطورمعلومی حالش خوب است. تا رسیدم، فرمودند چه خبرها داری؟
عرض کردم: خبرها مثل همیشه است. مشکل آب و برق حل نشده و بعضی استانها در حال خوبی نبوده و چند قومپانی معظم یوروپ هم دفتر و دستکشان را جمع کرده و میخواهند از طهران بروند.
آقا فرمودند: این حرفهایی که ما زدیم در جراید فرنگی چطور منتشر شد؟
عرض کردم: اظهارات شما که تاثیر زیاد دارد. بهخصوص در ممالک اسلام و میان ملل جهان تاثیر بسیار داشته و اشخاص در فضای مجازی از قبیل طوئیتر منعکس مینمایند.
آقا فرمودند: البته بعضی دشمنان هم دیدم که در طوئیتر شوخیهای مختلفه با اظهارات من کرده و بعضی موارد را که من دیروز تند رفته بودم، معلوم بود دنبال مینمایند.
عرض کردم: البته این که بعضی اظهارات گفته شده و بعد حذف شده بود، به نظرم درست نباشد.
آقا فرمودند: اتفاقا به نظرم کار درستی است. یک حرفهایی است که بعضی آدمها باید بشنوند و بعضی دیگر نباید بشنوند.
عرض کردم: احسنت بر شما. این که اینقدر تشخیص ظریف در شما هست خودش بقاعده چند دستگاه تبلیغاتی اثر دارد.
آقا فرمودند: این که یکی از آقایان فرموده که جملات ما را ملت سیاهپوست در آمریکا روی تابلو نوشته در پروتست علیه حکومت اتازونی در دست میگیرند چقدر درست است؟
عرض کردم: صد درصد. عکسهای مختلفه گرفته شده و الان تمام دنیا دنبال یک نفر لیدر میگردد که توی دهن اتازونی و اسرائیل بزند و هیچ کس بهقاعده شما در این امور مدخلیت ندارد.
آقا فرمودند: حیف این مردک آدم درستی از کار در نیامد. وگرنه میگذاشتیمش بشود وزیر خارجه چنان بلایی سر اسرائیل و عربستان و اتازونی میآورد....
نفهمیدم منظور آقا به چه کسی است. رویم هم نمیشد بپرسم. برای اینکه ایز گم کنم گفتم: بله، اندازه خودشان را نمیفهمند و آدم نمیتواند روی آنها حساب کند.
آقا فرمودند: این احمدی نژاد در امورات بین المللی کم از چه گوارا نداشت. بعض اوقات یک کارهایی میکرد که در همه جا اثر میکرد. من خودم آدمی خجالتی هستم، اگر روی این آدم را داشتم، بلد بودم چکار کنم.
عرض کردم: متاسفانه درس اش را خوب پس نداد.
آقا فرمودند: دلم میخواست همین مردک احمدی نژاد شش ماه میشد وزیر خارجه مملکت. میفرستادیمش نیویورک چنان پوستی از دانلد میکند که مثل توپ همه جا صدا کند. بعض انتظاراتی که من دارم از این آدم ساخته است. این جواد آقای ظریف زیادی نجیب است.
عرض کردم: چرا همین کار را نمیکنید. میرزا حسنخان صدراعظم که حرفی ندارد، هرچه بگوئید گوش میکند. میرزا جوادخان هم که فکر کنم از خدا خواسته که استعفا بدهد.
آقا فرمودند: وضع داخل را چه کنیم؟ حالا من یک حرفی زدم که این وضع اقتصاد هیچ مربوطی به آمریکا ندارد، این را گفتم که روی دانلد را کم کرده باشم؛ وگرنه میدانم که کل مملکت با این وضعیت تا سه چهار ماه دیگر اقتصادش خوابیده است و هیچ راهی ندارد.
عرض کردم: شاید هم اگر خودتان همان کارهایی را که احمدی نژاد اگر میکرد بکنید، بد نباشد. اصلا امسال خودتان بروید جلسه سازمان ملل و کلک قضیه را بکنید. یک سخنرانی غرا بکنید در سازمان ملل و کل اختیار کشورهای مستضعف جهان را در دست بگیرید.
آقا فرمودند: اتفاقا دیروز صبح که خواب آقای بزرگ را دیده بودم، صبح که بلند شدم به همین فکر کردم. خودم بروم سازمان ملل و این محمود را هم با خودم ببرم. از دیروز تا حالا ده بار به همین فکر کردم.
عرض کردم: خب؟ چرا به همین شکل رفتار نمینمایید؟
آقا فرمودند: اولا که من آدمی خجالتی هستم؛ اصلا روی این مردک را ندارم. یادت نیست آن سال جلوی دوربین زنده آمریکایی نشسته بود صاف توی دوربین نگاه میکرد و دروغ میگفت. یک همچنین آدمی لازم است. من نمیتوانم. به این محمود هم اگر کوچکترین موقعیتی بدهم، دیگر خدا را هم بنده نیست. شرم و حیا سرش نمیشود. یکهو جلوی همه حرفی میزند آدم را سکه یک پول میکند.
گفتم: به نظرم فکر خوبی است، بگذارید تا فردا بیشتر فکر کنید.
آقا خندید و گفت: تو هم هی ما را یاد این برباد رفته بیانداز.
بیرون آمده و به همین امور فکر میکردم. به خانه رفتم. تا فردا چه شود.
میرزا ابراهیم خفیه نویس