تمام دیروز تا نماز مغرب مشغول نوشتن متون استعفا برای جاهای مختلف بودیم. عیال پاهایش را توی یک ارسی نموده که چون زن خان عمو جعفر و بچههایش دسته جمعی...
امروز از صبح به عمارت دربخانه مشرف شدیم. بعض روزها که از صبح به حجره خود رفته و دوسیهها را بررسی مینمایم و فرصت دنبال کردن خبرها و نظرها را پیدا می...
صبح کله سحر داشتم از درب خانه بیرون میرفتم که عیال مرا صدا زد. برگشته دیدم فیالفور خودش تا دم هشتی در آمد. فکر کردم حکما شب قرار است خانه پدر عیال...
خدا را صد هزار مرتبه شکر که دیروز آقا با حال بد و پریشان روز را سرنکرده و بعد از ساعت هشت شب که آقا وحید سفارش چند کتاب برای هفتههای آینده را به ما...
در امورات عالم هیچ چیز بقدر امور غریبه این حقیر را متعجب نمینماید. بالاخص که دروغ و دغلی در کار نبوده و فاعل از عوالم مجردات خبر داشته باشد. از قضا...
امروز قدری دیرتر به دربخانه مبارکه رفتم. آقا الحمدالله و المنه سرحال و قبراق بود. هر وقت حضرت آقا سخنرانی مبسوطی نموده و به اشخاص مختلف دعوا مینماید...