راپورت خفیه نویس؛ چرا سقوط نمیکنیم پس؟
امروز از صبح به عمارت دربخانه مشرف شدیم. بعض روزها که از صبح به حجره خود رفته و دوسیهها را بررسی مینمایم و فرصت دنبال کردن خبرها و نظرها را پیدا میکنم تعجب زیادی میکنم. تعجب از اینکه چطور با این خبرها مملکت هنوز وجود دارد و برق هنوز کار میکند و اتومبیلها هنوز حرکت مینمایند. فعلا همه مملکت گرفتار دنبال کردن گم شدن خاشقجی بوده و هر کسی چیزی میگوید. صدراعظم آمریکا هم فی الحال تنها کسی است که دارد کمک میکند که قضیه خاشقجی ختم به خیر شده انشاء الله گربه است. دیروز دانالد تلفنی با شازده عربستان مکالمه نموده و محمد بن سلمان گفته: من نمیدانم توی سفارتخانه چی شده. اصلا بگذار ببینم ما در ترکیه سفارتخانه داریم؟ من اصلا خبر ندارم. فقط میدانم ترکیه همسایه ایران است و رئیساش هم یک نفر به اسم رجب یا طیب است. بعد ترامپ گفته: ممکن است رفته باشد یک سفارتخانه دیگر، یا اصلا خود خدیجه طرف را کشته، و کل قضیه رفتن به سفارت و اینها دروغ است و اصلا چنین آدمی چنین جایی نرفته. بعد محمد بن سلمان گفته: ای خاکم به سر! کاش این را زودتر گفته بودی، چه فکر خوبی.
خلاصه هر کسی دارد یک جوری برای خودش تفسیر میکند. وارد اشکوب عمارت حضرت آقا که شدیم، دیدم آقا یک نقشه استامبول روی دیوار چسبانده و با چند سنجاق جاهایی را مشخص کرده. عرض کردم: شما هم برای خودتان فرماندهی هستید ها!
از حرفم انگار آقا خیلی خوشش آمد، گفت: من در تمام مدت جنگ از این نقشه ها توی خانه داشتم.
عرض کردم: مگر شما هم در جریان جنگ بودید؟ شنیدم یکی دو بار رفته بودید، و بقیه موارد اکبر آقا آنجا میرفتند.
فورا حال آقا عوض شد، مثل اینکه یک مشت توی صورتش خورده باشد، من نمی دانم چرا وقتی توی این اتاق میآیم اینهمه گاف از خویشتن صادر مینمایم.
آقا فرمودند: چه خبر دارید؟
عرض کردم: خبر خاصی که مهم تر از خاشقجی باشد فعلا نیست، ظاهرا صدراعظم اتازونی میخواهد قضیه را ماستمالی کند، ولی نمیشود.
آقا فرمودند: مثل اینکه دولت ترکیه یک چیزهایی در بازدید سفارت پیدا کرده که قضیه را معلوم میکند.
عرض کردم: کاش یک زنگی به آقا رجب بزنید از او سئوالی بکنید.
آقا فرمودند: نه، این را من نباید بپرسم؛ مقام من بالاتر از این چیزهاست.
عرض کردم: آن که البته، حالا تا فردا روشن میشود. قضیه اینقدر احمقانه عمل شده که هیچ راه فراری باقی نمیگذارد.
آقا فرمودند: دیگر چه خبر داری؟
عرض کردم: خبر امیدوار کننده همین رفتن یک گروه از خواهران به استادیوم ورزشی برای مسابقه با بولیوی بود که تاثیر مثبتی داشته و خیلی از نسوان میگفتند کاش ادامه داشته باشد.
آقا فرمودند: قضیه دختر علی لاریجانی چیست که آمریکا مطرح کرده؟
عرض کردم: نوشته دختر علی آقا در یکی از دانشگاههای خیلی مهم اتازونی تخصص پزشکی دارد میگیرد.
آقا گفت: من اصلا با اینکه آقازادهها اینطرف و آن طرف بروند موافق نیستم.
عرض کردم: تحصیل که اشکالی ندارد، پدرش و عموهایش هم قبل از انقلاب درسخوان بودند رفتند، خودش هم که آدم معقولی به نظر میرسد، ولی اینکه اشخاصی که خودشان آمریکا بودند یا بچه شان آمریکاست همین حرف را میزنند زور دارد.
آقا فرمودند: اینها را رها کن، من یک سئوال امنیتی دارم.
عرض کردم: بفرمائید.
آقا فرمودند: اینکه هی میگویند فروپاشی میشود، چه چیزی باعث شده فروپاشی نشود؟
عرض کردم: مردم.
آقا فرمودند: یعنی چی؟
عرض کردم: ببینید! الآن ما یک قوه قضائیه داریم که امنیت کشور را به خطر انداخته و با دولت و مجلس مخالف است و عامل اغلب بحرانهایی است که برای کشور ایجاد میشود. این قوه قضائیه دارد تلاش میکند تا دولت سقوط کند. یک مجلس هم داریم که میخواهد دولت را آنقدر تحت فشار بگذارد که سقوط کند. یک شورای نگهبان هم داریم که علیه دولت و مجلس عمل نموده و میخواهد دولت ساقط شود. یک سپاه و بسیج هم داریم که علیه دولت هر روز یک کاری میکند. تعدادی امام جمعه هم داریم که هر هفته علیه دولت عمل میکند. خود شما هم که رهبر مملکت باشید خودتان همه تلاش تان را برای ساقط کردن دولت میکنید، خود دولت هم واقعا خیلی تلاش میکند که اقتصاد و آموزش و همه چیز را از بین ببرد، ولی بیشتر از این نمیتواند.
آقا فرمودند: با این توصیف شما این مملکت تا حالا باید ده بار سقوط کرده باشد.
عرض کردم: دقیقا همینطور است. مردم اینقدر به نظام بی اعتماد هستند که حتی برای ساقط کردنش هم حاضر به همکاری با آن نیستند، وگرنه تا حالا شما نیکاراگوئه بودید، من هم رفته بودم نجف مجاور شده بودم.
میرزا ابراهیم خفیه نویس