راپورت خفیه نویس؛ راه ریاض از کربلا میگذرد
تمام دیروز تا نماز مغرب مشغول نوشتن متون استعفا برای جاهای مختلف بودیم. عیال پاهایش را توی یک ارسی نموده که چون زن خان عمو جعفر و بچههایش دسته جمعی دارند برای مراسم اربعین میروند، من هم میخواهم بروم. به اندازه یک لشگر آذوقه برداشته که برود برای اربعین. داشتیم فکر میکردیم کاش این ملت شریف ایران در آن دوران در کوفه بودند که اصلا کار به خون و خون ریزی در کربلا نمیرسید. بعد دیدیم اصلا اینطوری نمیشود. اگر امام حسین نبود حاج منصور ارضی هم نبود، حدادیان هم نبود، امام خمینی هم نبود، اصلا اسلام بقول امام خمینی بیمه نمیشد و تا حالا نابود شده بود. ساعت سه نصف شب تصمیم گرفتم فردا بی حرف پیش بروم به کربلا. دو سه ساعتی خوابیدم و ساعت هفت صبح با صدای موبایل بیدار شدم. صدای آقا وحید بود که گفت: آقا فرمودند سریع خودت را برسان داریم میرویم کربلا.
رفتیم توی مبال، تمام وقت من به یاد حضرت آقا بودم؛ اصلا این پروستات آقا یک طوری شده که من وقتی دستشویی مشرف میشوم همهاش به دردهایی که مقام معظم رهبری میکشد فکر میکنم. سریعا ساک را بسته و دم در خانه دیدم دو عدد اتومبیل پورشه ایستاده. آقا هم ردیف عقب یکی از ماشینها نشسته بود، شبیه جورج کلونی شده بود که گریم کرده و قرار است نقش یک سرباز سوری را بازی کند. این طور که دارد اوضاع پیش میرود با همین استقبالی که از مراسم اربعین میشود فکر کنم سال آینده کل هالیوود و امینم و آنجلینا جولی هم برای راهپیمایی اربعین بیایند. این مصادف شدن اربعین و هالووین هم خودش یک نعمتی است و برای اسلام.
توی ماشین که نشستیم آقا سلام علیک گرمی فرمودند. عرض کردم: جسارت ما را ببخشید. ما دیروز نباید کاری میکردیم که شما به آنجا برسید. آقا گفت: من که چیزی یادم نمیآید. اشک توی چشمم جمع شد، ولی چون هیچ وقت حق به جانب آقا نیست، این دفعه دلم برایش سوخت. قرار شد سریعا برویم تا یکی از مرزها و از آنجا تا کربلا، آقا فرمودند من میخواهم مسیر نجف تا کربلا را برویم. گویا آقا وحید همه چیز را با وزارت هماهنگ کرده و آنها با هلی کوپتر و تجهیزات کامل بدون رویت برای پشتیبانی میآیند. البته این خودش موضوع مهمی است که اگر شیعیان ایرانی مراسمی بزرگتر از حج داشته باشند، مشکل حل است. به نظرم همین که آقا رهبر جهان اسلام باشد، نود درصد مشکلات مملکت حل است. آقا زیر لب داشتند برای خودشان ذکر میگفتند.
قطع کرده، فرمودند: این قضیه «قاشقچی» به کجا رسید؟
عرض کردم که فعلا فقط ترکیه در این مورد حرف میزند، جمهوری اسلامی که کلا وارد ماجرا نیست، آمریکا هم که سعی میکند بیشتر از این سروصدا نشود. محمد بن سلمان هم که الآن در ریاض و جده دارد از صبح تا شب از خودش سلفی میگیرد.
آقا فرمودند: خبرهای امروز چی بود؟
عرض کردم: همه چیز بر وفق مراد بود.
آقا فرمودند: چه عجب! یک بار بر وفق مراد ماست.
عرض کردم: نه، بر وفق مراد ما نبود، درست بر عکس. بر وفق مراد اسرائیل و آمریکا و بخصوص عربستان بود. ظاهرا دانمارک گیر داده که ایران قصد عملیات تروریستی داشته، یکی دو نفر هم دستگیر شدند، کشورهای اسکاندیناوی هم که با دانمارک اعلام همبستگی کردند. فنلاندیها هم که زمستان از توی سونا بیرون نمیآیند از آنها خبری نداریم.
فعلا فرانسه و آمریکا از مواضع دانمارک اعلام حمایت کردند. وزارت خارجه هم معتقد است این توطئه موساد است. البته چون وزارت خارجه معتقد است همه چیز توطئه موساد است، این یکی که واقعا هست را کاری نمیشود کرد. برایان کوک نسبت به برخورد ایران در مورد روز کورش اعتراض کرده، وزیر خارجه آمریکا هم ماجرای همین دو هفته قبل قاشقچی را ول کرده و گفته قضیه دانمارک ثابت میکند ایران مرکز تروریسم دنیاست. اتحادیه اروپا هم بطور کلی ایران را سر قضیه دانمارک محکوم کرده.
آقا فرمودند: وضع بازار چطور بود؟
گفتم: از همیشه بدتر. قیمت طلا و ارز امروز بالاترین مقدار بود.
آقا فرمودند: بیچاره کارگرانی که حقوق شان عقب افتاده. معلوم نیست این دولت چکار میکند.
عرض کردم: جسارت است ولی هزینه هر مسافر کربلا حدود دو میلیون تومان است، فرض کنیم سه میلیون نفر آمده باشند، می شود پنج تا هفت هزار میلیارد تومان.
آقا فرمودند: چه ربطی دارد؟
عرض کردم: خدا را شکر که شما خودتان همه این مسائل را میدانید. من چه بگویم.
آقا فرمودند: از نظر فرهنگی چه تاثیری دارد؟
عرض کردم: خیلی زیاد. همین که صد هزار کارگر قطعه سازی در دو ماه اخیر بیکار شدند، و تعداد زیادی دائما به لشگر بیکاران اضافه میشوند، روی آنها خیلی تاثیر مثبتی دارد. همین که آنها میبینند حقوق نمیگیرند، ولی عدهای برای راهپیمایی اربعین میروند باعث خوشحالی آنها میشود.
آقا سکوت کردند. من هم سکوت کردم. کار دیگری نمیشد کرد.
میرزا ابراهیم خفیه نویس