چرنوبیل؛ فاجعهای که دروغهای سیاستمدارها میآفریند
«بهای دروغ چقدر است؟» این سوالی کلیدی است که از سکانسهای اول مینیسریال دیدنی «چرنوبیل» تا آخرین سکانسش تکرار میشود و پرواضح است که یکی از تمهای اصلی سریال پربیننده و موفق شبکه اچبیاو محسوب میشود، که در ماههای اخیر ذهن بسیاری از مردم جهان از جمله ایران را درگیر خود کرده است.
مینیسریال پنج قسمتی چرنوبیل، داستان یکی از تکاندهندهترین حوادث هستهای جهان را روایت میکند: فاجعه انفجار نیروگاه اتمی چرنوبیل، که براساس ارزیابی گروه مقیاسگر رویدادهای بینالمللی هستهای و رادیولوژیک، با نمره ۷ زیرمجموعه بالاترین مقیاس قرار گرفته است و یک «فاجعه» عظیم قلمداد میشود.
ساعت ۰۱:۲۳:۴۰ بامداد ۲۶ آوریل ۱۹۸۶، در نیروگاه هستهای چرنوبیل در شهر پریپیات در شمال اوکراین، که آن موقع جمهوری سوسیالیستی اوکراین نام داشت، انفجاری عظیم در پوشش فولادی چند تنی بالای راکتور شماره ۴ رخ داد که به انفجار هسته راکتور منجر شد. در نتیجه این حادثه، تشعشعات رادیواکتیو در فضای اطراف منتشر شد و زنجیرهای از اتفاقهای فاجعهبار انسانی رقم خورد.
روایت مستندـداستانی از فاجعه
درباره دلایل وقوع این حادثه بحثهای زیادی شده است، اما آنطور که در مینیسریال چرنوبیل اشاره میشود، اشتباهات محاسباتی در یک آزمایش ایمنی باعث شد این فاجعه رخ دهد.
مینیسریال چرنوبیل از چند زاویه به این فاجعه پرداخته است: چه چیزی باعث وقوع این حادثه شد؟ آیا این حادثه اجتنابناپذیر بود؟ پس از حادثه، چه اقدامهایی برای مهار و جلوگیری از گسترش آن انجام شد؟ نقش سیستم سیاسی اتحاد جماهیر شوروی در این حادثه چه بود؟
چرنوبیل با صحنه خودکشی لگاسوف شروع میشود، دانشمند هستهای که نقش مهمی در جلوگیری از وخیمتر شدن اوضاع پس از حادثه چرنوبیل داشت. او در حالیکه خانهاش زیر نظر ماموران کا.گ.ب (اداره اطلاعات و امنیت شوروی) قرار دارد، وقایع مهمی را درباره حادثه چرنوبیل روایت و روی نوار ضبط میکند و بعد به زندگیاش خاتمه میدهد.
لگاسوف بهعنوان یکی از دانشمندان هستهای شوروی که در طراحی راکتورهای آر.بی.ام.کی مشارکت داشته است نقش مهمی در سریال چرنوبیل دارد. او از یکسو در جلوگیری از گسترش ابعاد فاجعه چرنوبیل در سطح جهان موثر است و از سوی دیگر، بهنوعی نقش حکومت کمونیستی شوروی در به وقوع این حادثه و اهمال در اتخاذ تصمیمهای کارشناسی برای کاهش تلفات را افشا میکند.
مینیسریال چرنوبیل تا قبل از قسمت سوم، حادثه چرنوبیل را بهزیبایی بازآفرینی میکند. عنصر واقعیتنمایی در دو قسمت اول این سریال بسیار پررنگ است. تصاویر آنقدر گویا و تکاندهنده است که میتواند نفس تماشاگر را به شماره بیندازد. سریال در به تصویر کشیدن فضای زندگی در شوروی هم موفق عمل کرده و برخلاف بسیاری از آثار مشابه، فضای حاکم بر شوروی بیشتر با خلق روابط و طراحی صحنه هنرمندانه خلق شده است، نه فقط دیالوگهای شعاری. تلاش سازندگان سریال برای پرداختن به جزییات این حادثه مهیب، تماشاگر را از شنیدن دیالوگهای شعاری بینیاز میکند.
اما از آغاز قسمت سوم، با گستردهتر شدن ابعاد حادثه و دخالت مستقیمتر افراد تصمیمساز، طبیعتا وجه سیاسی سریال پررنگتر میشود. با این حال، نقطه قوت سریال این است که در کنار به تصویر کشیدن مناسبات سیاسی خاص حاکم بر شوروی، از داستان اصلی منحرف نمیشود.
پیامهای سیاسی سریال
از اینجا به بعد، سریال چند پیام سیاسی مشخص درباره شوروی و حادثه چرنوبیل را به بیننده منتقل میکند. اول اینکه رژیم توتالیتر شوروی مثل بسیاری از رژیمهای توتالیتر جهان در قرن بیستم سیاستهایی را در پیش گرفت که عملا به ابعاد فاجعه دامن زد. اولین واکنش شوروی به این حادثه انکار بود. سانسور خبر در داخل و خارج از شوروی تا چند روز اول ادامه داشت، تا جاییکه مردم شهر پریپیات تا یک روز بعد از حادثه نمیدانستند دقیقا چه اتفاقی روی داده است و ابعاد حادثه تا ماهها از دید مردم شوروی پنهان نگه داشته شد.
پس از آنکه با انتشار تشعشعات رادیواکتیو در بعضی کشورهای اروپا، جهان از وقوع چنین حادثهای در شوروی مطلع شد، شوروی سیاست کوچک شمردن حادثه را در پیش گرفت. از طرف دیگر، رقابت سیاسی بین بلوکهای شرق و غرب در جهان دوقطبی آن سالها باعث شد که شوروی از پذیرش کمک نهادهای بینالمللی و تخصصی و متخصصهای کشورهای غربی امتناع کند. کوچک شمردن حادثه و تلاش برای پنهان کردن ابعاد گسترده فاجعه امکان اقدام متناسب با آنچه اتفاق افتاده بود و پیشگیری از قربانی شدن تعداد بیشتری از شهروندان را از بین برد. و آخرین سیاست اشتباه حکومت شوروی اصرار بر نقش خطای انسانی در پدید آمدن حادثه و انکار نقص طراحی سیستمهای راکتور آر.بی.ام.کی بهکاررفته در نیروگاه چرنوبیل بود.
اگر کسی به مکانیسم رفتاری رژیمهای توتالیتر آگاهی داشته باشد، حتما میداند که این سیاستها را این نوع رژیمها بهصورت زنجیرهای بههمپیوسته اتخاذ میکنند. مینیسریال چرنوبیل اگرچه طعم تمام این سیاستهای غلط را به تماشاگر میچشاند، بیش از همه و بهخصوص از قسمت سوم به بعد، سیاست انکار نقص سیستم و تلاش بیوقفه سیاستگذارها برای سرپوش گذاشتن بر تصمیمهای غلط خود را به تصویر میکشد. دولتمردان شوروی هم میخواهند در اولین فرصت از گسترش ابعاد فاجعه چرنوبیل جلوگیری شود، هم کسی نفهمد دقیقا چه اتفاقی افتاده است و هم دیاتلوف، معاون ارشد نیروگاه هستهای چرنوبیل، بریخانوف، مدیر نیروگاه، و چند مهندس میانی مقصر معرفی شوند. در واقع، همه اینها بهزور انجام میشود تا مبادا بهشت خیالی که دولتمردان شوروی ساختهاند زیر سوال برود.
«بهای دروغ چقدر است؟» این جمله را لگاسوف یک بار در دادگاه محاکمه سه مسئول نیروگاه چرنوبیل به زبان میآورد و یک بار در ابتدای فیلم، که در واقع، مدتی بعد از دادگاه است، وقتی در حصر خانگی گرفتار است و راهی جز خودکشی نمییابد. به اعتقاد لگاسوف، که یکی از قهرمانان این مینیسریال است، فاجعه چرنوبیل هزینه دروغ بود، گسترش ابعاد فاجعه تاوان دروغ بود و هر آنچه در این سریال هولناک میبینیم، تاوان دروغهای حزب کمونیست حاکم بر شوروی بود.
اگرچه مینیسریال چرنوبیل حادثهای واقعی را به تصویر میکشد، روایتی داستانی دارد و طبیعتا خردهداستانهایی که معلوم نیست واقعی باشند در سریال دیده میشوند. مشخص نیست لگاسوف در دادگاه دقیقا همان حرفها را زده باشد، اما حادثه چرنوبیل بهعنوان یکی از بزرگترین وقایع هستهای قرن بیستم، که چند سال پیش از فروپاشی شوروی اتفاق افتاد، درسهای زیادی برای جهانیان دارد. مینیسریال چرنوبیل با ارائه تصویری هنرمندانه از حادثه چرنوبیل، دو فاجعه را همزمان بازنمایی کرده است: فاجعه انفجار راکتور نیروگاه هستهای چرنوبیل و فاجعهای که سیاستمدارهای نظامهای سیاسی توتالیتر با تصمیمهای اشتباه خود رقم میزنند.
ضعفهای سریال
شاید مهمترین ایراد سریال چرنوبیل بعضی دیالوگهایی است که در دو قسمت پایانی بین یولانا خومیوک، بوریس شربینا و لگاسوف ردوبدل میشود، دیالوگهایی که یا بیش از حد شعاری است یا بیش از حد در خدمت نگاه آمریکاییها به شوروی در دوران جنگ سرد. در این دقایق، سریال تا حد تولیدی در جهت ادامه تقابل جنگ سرد بین دو ابرقدرت جهان در سالهای پس از جنگ جهانی دوم تنزل پیدا میکند. در حالی که خود سریال ناکارآمدی سیستم سیاسی شوروی را بهخوبی نشان میدهد و به این دیالوگهای ضعیف نیازی نبود.
از طرف دیگر، چرنوبیل بهعنوان یک سریال داستانی مبتنی بر واقعیت، در قسمتهای اول تا سوم، هوشمندانه از قهرمانهای کوچک استفاده میکند تا داستان باورپذیرتر باشد، اما بهیکباره از قسمت چهارم جایگاه خومیوک و لگاسوف تا حد قهرمانهای کلیشهای ارتقا مییابد و این با سه قسمت اول سریال همخوانی ندارد. اما شخصیت شربینا، بهعنوان نزدیکترین شخصیت سیاسی به میدان حادثه، طی پنج قسمت بهخوبی ساخته میشود. تحول نسبی شربینا در قسمت پایانی نشاندهنده تَرَک جدی در ساختار سیاسی رژیم شوروی است، که چند سال بعد فرو میپاشد.
سریال چرنوبیل با استقبال جهانی مواجه شده است. یکی از مهمترین دلایل این استقبال بهطور قطع هنر سازندگان سریال در به تصویر کشیدن عمق فاجعه و وضعیت هولناک مردم پریپیات در اولین ساعات و روزهای پس از وقوع انفجار در راکتور است. اما دلیل دیگر میتواند قدرت سریال در طرح دوباره سوالها درباره صنعت هستهای باشد. آیا انرژی هستهای برای نوع بشر مضر است؟ آیا کشورها باید استفاده از این انرژی را کنار بگذارند؟ آیا فعالیت نیروگاههای اتمی جهان امن است؟ آیا احتمال تکرار حادثه چرنوبیل در نقاط دیگری از جهان وجود دارد؟
اهمیت هر کدام از این سوالها به محل زندگی بیننده سریال بستگی دارد، برای مثال در کشوری مثل آمریکا که حدود ۱۰۰ نیروگاه هستهای فعال دارد و بخش عمده برق مصرفیاش از این نیروگاهها تامین میشود، امنیت نیروگاه بیشتر محل تامل است تا اینکه آیا باید استفاده از این انرژی را کنار گذاشت یا نه. برای کشورهایی مثل فرانسه، روسیه و چین هم وضع به همین منوال است.
جالب اینجاست بهرغم آنکه اولین حادثه در سال ۱۹۷۹ در یک نیروگاه هستهای در تری مایل آیلند آمریکا اتفاق افتاد و حادثه چرنوبیل در سال ۱۹۸۶ رخ داد و حدود پنج میلیون نفر بهطور مستقیم آسیب دیدند، هیچکدام از این حوادث کشورهای صاحب نیروگاه اتمی را به صرافت نینداخت که در استفاده از انرژی هستهای تجدیدنظر کنند. فقط حادثه نیروگاه اتمی فوکوشیما در سال ۲۰۱۱ بود که بعضی از قدرتهای جهانی را عمیقا نگران کرد. آلمان بعد از این حادثه اعلام کرد که تا پایان سال ۲۰۲۲، نیروگاههای اتمیاش را برمیچیند. جواب این تناقض را در مینیسریال چرنوبیل میتوان یافت. در پایان سریال، یکی از پیامهای روشنی که تماشاگر دریافت میکند این است که حادثه چرنوبیل نتیجه کوتاهی و اشتباههای رژیم توتالیتر حاکم بر شوروی بوده است و اگر دولتی مشروع و آزاد بر کشور حاکم بود، این اتفاق رخ نمیداد. کما اینکه پس از حادثه چرنوبیل، بسیاری کشورها از جمله ژاپن آنچه در چرنوبیل اتفاق افتاد را نتیجه بیمسئولیتی حاکمان و متخصصان شوروی دانستند. اما وقتی سونامی به نیروگاه اتمی فوکوشیما آسیب زد، این نگرانی ایجاد شد که بهرغم شدیدترین تمهیدات ایمنی و امنیتی، باز هم احتمال وقوع فاجعه اتمی در نیروگاهها وجود دارد.
چرنوبیل در ایران؛ واکنش تند نزدیکان حکومت
اگر حادثه چرنوبیل با توجیههایی که کشورهای غربی مطرح کردند به اندازه کافی جهان را از وقوع چنین فجایعی نترساند، مینیسریال چرنوبیل با بازنمایی دقیق حادثه هولناکی که رخ داد تماشاگرهای جهانیاش را متوجه فجایع احتمالی آینده کرد.
ایرانیها نیز که در دو دهه گذشته، انرژی هستهای به یکی از مهمترین سرفصلهای تاثیرگذار در سرنوشت سیاسی و اجتماعی و اقتصادیشان تبدیل شده است، پس از دیدن سریال چرنوبیل حتما سوالهایی برایشان پیش میآید. اما خاماندیشانه است اگر تصور شود تماشاگر ایرانی با تماشای این سریال، به این نتیجه میرسد که انرژی هستهای ذاتا بد است. چون در پی این سوال، میتواند بیندیشد که اگر انرژی هستهای تا این حد بد است، چرا کشورهایی مثل کانادا، هند، کره جنوبی، فرانسه و آمریکا و بقیه از انرژی هستهای استفاده میکنند.
با این حال، برخی چهرههای تندرو نزدیک به حاکمیت نگاه بدبینانهای به چرنوبیل داشتهاند. روزنامه کیهان در نقد سخنان حسامالدین آشنا، مشاور رییسجمهوری، که تماشای این سریال را به دیگران توصیه کرده بود، نوشت:
«چرنوبیل یک سریال کاملا سفارشی است که به بهانه فاجعه اتمی نیروگاه چرنوبیل در اتحاد جماهیر شوروی در جنگ سرد و تخریب و تحقیر سرویس اطلاعات شوروی، انگاره محدودسازی توان هستهای در انحصار چند قدرت جهانی را تقویت میکند. نکته اصلی و نقطه قوت این سریال نیز در هراسافکنی و ترساندن مخاطبان از توانمندی هستهای، آن هم نه در حوزه نظامی، بلکه در حوزه صلحآمیز و علمی آن یعنی تولید برق است! مخاطب از همان دقایق ابتدایی تا پایان قسمت پنجم این سریال بهخوبی میتواند تلاش سازندگان این سریال برای ترساندن مردم از انرژی هستهای را مشاهده کند.»
این روزنامه در تحلیلی دیگر، با ابراز تعجب از دوبله سریع این سریال در ایران، نوشت: «سوالات و دیالوگهایی که بر دهان بازیگران بهگونهای کاملا بیحسوحال و خشک نهاده شده، همه آنچه که امروزه درباره برنامه هستهای ایران در رسانههای غرب تبلیغ میشود را القا میکند و خیلی سریع میتواند در چنین زمانی برای تماشاگر ایرانی، تداعی معانی کرده و همذاتپنداری بهوجود آورد.»
روزنامه صبح نو، رسانه نزدیک به محمدباقر قالیباف، شهردار اسبق تهران، نیز در نقدی با عنوان «راست از زبان دروغگو»، مینیسریال چرنوبیل را زیر سوال برد و مدعی شد که تماشای این سریال دو خدمت به آمریکاییها میکند «چون هم بهانه یک فرصت خوب برای حمله به دشمن را در اختیارش میگذارند و هم فرصتی برای یک دفاع اصولی از اشتباههای خود» است. به اعتقاد نویسنده این نقد، سازندگان چرنوبیل قصد دارند جنایت بمباران هیروشیما و ناکازاکی را کوچک جلوه دهند.
جدال توییتری حسامالدین آشنا، مشاور رییسجمهوری، و مسعود فراستی، منتقد نزدیک به حاکمیت، درباره این سریال نیز در رسانهها سروصدای زیادی به پا کرد.
حسامالدین آشنا در حساب کاربری توییترش نوشته بود:
مسعود فراستی در واکنش به نظر حسامالدین آشنا، در برنامه سینمایی هفت گفت: «جناب آشنا، معاون ریاست جمهوری، راجع به سریالی که آمریکایی است نظر دادند. چون این حیطه ماست نه حیطه ایشان، پس لطفا در حوزه ما دخالت نکنند، همانطور که ما وارد سیاست نمیشویم. چون این سریال بسیار بد است و موضوع بسیار التهاب دارد، که بسیار تیپیکال است و قادر نیست مساله به این مهمی را منتقل کند.»
همانطور که پیشبینی میشد، این سریال با مخالفت دولتمردان روسیه روبهرو شد و گفتند روایت خودشان از فاجعه چرنوبیل را در سریالی تلویزیونی به تصویر میکشند. در این روایت، جاسوسهای نفوذی سیآیای در نیروگاه عامل فاجعهاند.
فارغ از نگاههای متفاوت، شاید خود کریگ مازن، خالق مینیسریال چرنوبیل، بهتر از همه پیام فیلم را توصیف کرده باشد. او در حساب توییترش نوشت: «درسی که چرنوبیل به ما میدهد این نیست که قدرت هستهای جدید چقدر خطرناک است، بلکه این است که دروغ، تکبر و سرکوب نقد چقدر میتواند خطرناک باشد.»