سقوط افغانستان چه تبعاتی در خاورمیانه دارد؟
در پی سقوط دولت افغانستان و بازگشت طالبان به قدرت، نه تنها افغانستان بلکه منطقه از این مساله متاثر خواهد شد. آنچه در ادامه میآید مقالهای از آنتونی واکر، از دانشگاه لتروب، است که به تبعات قدرتگیری طالبان در خاورمیانه میپردازد.
در قرن نوزدهم، عبارت «بازی بزرگ» برای توصیف رقابت امپراتوریهای بریتانیا و روسیه بر سر قدرت و نفوذ در افغانستان و سرزمینهای همسایهاش در آسیای مرکزی و جنوبی استفاده میشد.
هیچکدام در آنچه به «گورستان امپراطوریها» معروف شد، چیره نشدند.
دو قرن بعد، این واقعیت به ابرقدرتی آمریکایی یادآوری شد.
شکست مفتضحانه افغانستان، که در آن ارتش ۳۰۰ هزارنفره مجهز و آموزشدیده افغان طی چند ساعت از هم پاشید یادآور محدودیتهای قدرت آمریکا در خاورمیانه و اطراف است.
جو بایدن، رییسجمهوری آمریکا، شاید بهدلیل اجرای فاجعهبار عملیات خروج نیروها، آماج تندترین انتقادها باشد. اما عوامل بسیاری بانی رقم خوردن این وضعیتاند، که پیشینهاش برمیگردد به تصمیم بدفرجام «ملتسازی» در کشوری که هزاران سال مقابل دخالت خارجی مقاومت کرده است.
پس از سقوط کابل و خروج شتابزده آمریکا از کشوری که در آن یک تریلیون دلار هزینه کرده بود، این سوال باقی میماند: چه تبعاتی برای خاورمیانه دارد؟
این سوالی است که مسیرش از مراکش در غرب تا پاکستان در شرق، از ترکیه در شمال تا خلیج فارس در جنوب و شاخ آفریقا میگذرد.
شکست آمریکا در افغانستان، طولانیترین جنگ تاریخ آمریکا، بر هر گوشه خاورمیانه و شمال آفریقا به نحوی اثر میگذارد.
در تاوان آمریکا، متحدانش در ناتو و کشورهایی مانند استرالیا نیز سهیماند و آماج انتقاد و سرزنش قرار گرفتهاند.
سایگون جدید؟
مقایسه خروج دستپاچه آمریکا از کابل و صحنههای مشابه ۴۶ سال پیش در سایگون ویتنام اجتنابناپذیر است.
از برخی جهتها، وضعیت افغانستان نگرانکنندهتر است زیرا بخش گستردهای از خاورمیانه در معرض خطر آشوب و هرجومرج قرار میگیرد.
شکست ارتش ویتنام جنوبی در سال ۱۹۷۵ شاید بر توسعه کشورهای همسایهاش در هندوچین اثر گذاشته باشد، اما پیامدهایش تا حد زیادی مهار شد.
افغانستان فرق دارد، از این لحاظ که هرچند اعتبار و اعتمادبهنفس آمریکا در ویتنام در هم شکست، تا پیش از سر برآوردن چین، نیروی نظامی برتر در غرب اقیانوس آرام باقی ماند.
در خاورمیانه، واشنگتن تضعیفشدهــ که اعتمادش به توانایی در پایبندی به تعهدهایش متزلزل شده است، البته اگر کامل فرو نریخته باشدــ با تردید جدی در مورد اقتدارش روبهرو خواهد شد.
این مساله هنگامی رخ میدهد که چین و روسیه همزمان اراده آمریکا را در سطح جهان محک میزنند. در منطقه نیز ترکیه و ایران درصددند خلاء ایجادشده در پی شکست آمریکا را پر کنند.
پکن و مسکو دلایل خودشان را دارند که به آینده افغانستان علاقهمند باشند. برای چین، این مساله فراتر از مرز مشترک است و برای روسیه، نگرانیهای دیرینهاش در مورد افراطگرایی در افغانستان مطرح است که بر جمعیت مسلمان روسیه و کشورهای اطرافش تاثیر میگذارد.
چین اخیرا سراغ رهبران طالبان رفته است. ماه گذشته، وانگ یی، وزیر خارجه چین، با ملا عبدالغنی برادر، رهبر دفتر سیاسی طالبان، دیدار کرد که بازتاب گستردهای در رسانهها داشت.
بعد، پاکستان است که سالهاست آشکار و پنهان از طالبان حمایت کرده است. اسلامآباد موقعیت سخت و ناخوشایند آمریکا را به چشم فرصتی برای خود میبیند تا نقش منطقهای پررنگتری ایفا کند.
البته نباید از پیوند نزدیک پاکستان با چین و رابطه توام با دلخوریاش با آمریکا غافل شد.
در افغانستان، طالبان ممکن است به وعدههایش عمل کند مبنی بر اینکه تغییر کرده است و تلاش کند در کشوری که شکافهای قومی و قبیلهای عمیق دارد، به اجماع عمومی برسد.
با توجه به انتقامهای خشونتبار طالبان از دشمنانش و واکنش هراسان افغانهای وحشتزده، سخت میشود باور کرد طالبان تغییر زیادی کرده باشد.
پیامدها در خاورمیانه
آیا القاعده و داعش فرصتی مییابند در افغانستان تحت سلطه طالبان مستقر شوند؟ آیا طالبان بار دیگر در قامت کشوری حامی تروریسم ظاهر خواهد شد؟ آیا اجازه میدهد از افغانستان همچنان بهعنوان حیاط خلوت بازار بزرگ تجارت تریاک استفاده شود؟
به بیان دیگر، آیا طالبان شیوه و رفتارش را به نحوی تغییر خواهد داد که دیگر تهدیدی برای همسایگانش و در مجموع، منطقه نباشد؟
از دیدگاه آمریکا، با خروج از افغانستان، تنها کار اصلی ناتمامی که در خاورمیانه باقی میماند احیای برجام با ایران استــ البته اگر از مناقشه اسرائیل و فلسطین صرفنظر شود.
احیای برجام سنگبنای تلاشهای دولت بایدن برای مداخله سازندهتر در خاورمیانه است.
روند پیشرفت تاکنون متزلزل بوده است. انتخاب رییسجمهوری تندرو جدید در ایران تلاشها برای توافق را پیچیدهتر میکند. شکست در احیای برجام، که دونالد ترامپ از آن خارج شد، تردید و خطر جدیدی به معادلات خاورمیانه اضافه میکند.
هیچ طرفی به اندازه تهران به تحولات افغانستان علاقهمند نیست. با توجه به نگرانی تهران از بدرفتاری با شیعیان افغانستان، روابط ایران با طالبان گاهی توام با تنش و گاهی توام با همکاری بوده است.
ایران شیعه و طالبان سنی بنیادگرا شرکای ذاتی و متعارف نیستند.
از سوی دیگر، آخرین تحولات افغانستان توجه کشورهای حاشیه خلیج فارس را جلب خواهد کرد. قطر در مدت گفتوگوهای صلح با دولت غنی، پناهگاهی دیپلماتیک برای طالبان فراهم کرده بود. اکنون آشکار شده است که طرح صلح، با میانجیگری آمریکا، پوششی بوده است برای طالبان که سودای بازگشت به قدرت را در سر داشت.
تحولات چند روز گذشته بر عربستان سعودی نیز اثرگذار است زیرا تضعیف اقتدار آمریکا در منطقه به نفع ریاض نیست. اما سعودیها روابط دیرینهای با طالبان دارند.
در مجموع، ضربه به موقعیت آمریکا در منطقه برای متحدان عرب میانهرو این کشور نگرانکننده است. این مصر و اردن را نیز شامل میشود. برای هر دو کشور، که در آنها گروههایی مشابه طالبان سر برآوردهاند، رویدادهای افغانستان خبر خوبی نیست.
موفقیت طالبان در افغانستان برای پرتنشترین گوشههای خاورمیانه نیز تبعاتی دارد. در عراق و بخشهایی از سوریه که آمریکا حضور نظامی دارد، خروج آمریکاییها بیثباتی در پی خواهد داشت.
در لبنان، که از همه لحاظ کشوری درمانده است، شکست افغانستان به تیرگی چشماندازش میافزاید.
اسرائیل پیامدهای شکست و عقبنشینی متحد اصلیاش را میسنجد. به نظر نمیرسد بیثباتی بیشتر در خاورمیانه به نفع اسرائیل باشد.
در مرحله بعدی، آمریکا بیتردید از بیشتر مسئولیتهایش در خاورمیانه کنار خواهد کشید. شاید یک درس مهم تجربه افغانستان برای آمریکا و متحدانش این باشد که جنگ در «کشوری درمانده» محکوم به شکست است.