موجی که نمیمیرد
ابراهیم حاتمیکیا، کارگردان شناختهشده ایرانی، فیلم «موج مرده» (۱۳۷۹) را در سالهایی ساخت که چند صباحی بود موضوع مذاکره میان ایران و آمریکا داغ شده بود. ۱۰ سال قبل از آن، عطاالله مهاجرانی با انتشار مقاله «مذاکره مستقیم» در روزنامه اطلاعات به استقبال صحبتهای جیمز بیکر، وزیر وقت امور خارجه آمریکا رفته بود که گفته بود این کشور آماده مذاکره با ایران است. او در این مقاله نوشته بود که «به گمانم اگر در شرایط ویژهای که هستیم، مصلحتهای کشور و انقلاب را بر سایر امور ترجیح ندهیم… سالها پس از سالها بگذرد و ما در وادی بازی با شعار، مثل بازی با یخ متوقف بمانیم». این مقاله با واکنش رهبر جمهوری اسلامی ایران همراه شد که گفت هرکسی خواهان مذاکره با آمریکاست، «یا سادهلوح است یا مرعوب». از آن روزها سه رییس جمهوری و پنج وزیر امور خارجه عوض شدهاند، اما همچنان از دید علی خامنهای، مذاکره با آمریکا جز در موارد خاص، «سم» است.
اما ماجرا از همین موارد خاص شروع میشود.
در فیلم موج مرده، «مرتضی راشد» که یک فرمانده سپاه است، میگوید: «چرا از آدمهای بیتدبیری مثل ما در مذاکره استفاده نمیکنید. مشت زدن به این غول آهنی [ناو هواپیمابر آمریکایی] با ما، پزش با شما». دیالوگی که دو تعبیر را به همراه دارد: یکی آنکه فرمانده سپاهی میخواهد آنها نیز بخشی از مذاکره باشند و دیگر آنکه اقداماتی مثل حمله به ناو هواپیمابر آمریکا را بخشی از سازوکار مذاکره قرار دهند؛ به این معنی که آنها حمله کنند و به تعبیر خودشان «اقتدار» نظام را به نمایش بگذارند و بعد دیپلماتهای ایرانی راهی مذاکره شوند.
در چنین فضایی بود که حمله به دشمن مشترک ایران و آمریکا که آن روزها در مرز شرقی ایران (افغانستان) ادعای یک امارت اسلامی را داشت، فرصتی برای مذاکره میان ایران و آمریکا را فراهم کرد؛ مذاکراتی در قالب آنچه روزها به «مذاکره ۲+۶» موسوم شد. نقل شده است که در یکی از آن جلسات، یک مقام نظامی که هرگز نام آن فاش نشد [اما به ظن قوی قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران بوده است] وقتی مقامات آمریکایی در حال بررسی حمله به افغانستان بودند، روی میز میکوبد و آنها را متقاعد به حمله و همکاری به نیروهای موسوم به «ائتلاف شمال» میکند. (به نقل از هیلاری من، از اعضای هیات آمریکایی مذاکرات در بخش سوم مستند «ایران و غرب» از شبکه جهانی بیبیسی)
حسین موسویان از نمایندگان سابق ایران در مذاکرات اتمی و مشاور حسن روحانی، دبیر وقت شورای عالی امنیت وقت در مطلبی که بعدها در «نشنال اینترست» منتشر شد، به کمکهای قاسم سلیمانی در خروج امن نیروهای آمریکایی در سال های ۲۰۱۲ و ۲۰۱۳ اشاره و تایید میکند در دوره ای مشخص، فرماندهان نظامی دو کشور چه در زمان جنگ علیه طالبان و چه در دوران خروج نیروهای آمریکایی، مذاکرات مستقیمی با هم داشتهاند.
پس از حمله آمریکا به عراق، ایران و آمریکا یک بار دیگر برای حفظ آرامش پشت میز نشستند. رایان کراکر که پیشتر هم در مقام دیپلمات طرف گفتوگوهای ایران و آمریکا بر سر موضوع افغانستان نقش ایفا کرده بود، در مقام سفیر ایالات متحده در عراق روایت میکند که وقتی با حسن کاظمی قمی، سفیر وقت ایران در عراق گفتوگو میکرد، باز هم نقش یک فرمانده نظامی پررنگ بود. او میگوید در این جلسه سفیر ایران بارها درخواست تنفس میکرد و از طریق تماس تلفنی با شخص دیگری در تماس بود. کراکر میگوید اطمینان دارد که قاسم سلیمانی بوده پشت خط تلفن، گروه مذاکرهکننده ایرانی را هدایت میکرد.
همه اینها را کنار هم قرار دهیم و به مرتضی راشد در موج مرده برگردیم. فرماندهی که بدون اطلاع مافوق خود میخواست به ناو «وینسنس» حمله کند. وقتی نزدیک شدن این فرمانده به ناو و مشت کوبیدن به آن لو میرود، یک چهره سیاسی که آنها «یقه سفید» مینامند، میگوید: «پس کو اون تدبیر، چند روز دیگه قرن بیستم تموم میشه، معادلات جنگیدن به هم ریخته، اون وقت این پنهانکاری شما میتونه کار دست این مردم خسته بده.»
این دیالوگهای فیلم، با اینکه ۲۰ سال پیش نوشته شدهاند، اما هنوز برای بسیاری تازه است و همچنان همان بحثها در جریان است. اما همان زمان هم در بخش دیگری از فیلم، تیغ سانسور روی نام و حق مردم کشیده شد. در سکانسی از «موج مرده»، زیردستان مرتضی راشد به او میگویند که دود «جاهطلبی» فرمانده به چشم مردم خواهد رفت و او در مقام یک فرمانده نظامی میگوید: «تو نمیخواد به فکر مردم باشی، مردم به من حق میدن.» در پاسخ به او گفته میشود: «مردم دفاع رو میفهمند، نه حمله تو رو.» شاید همین جمله آخر، یعنی پاسخ به ادعای فرمانده دلیل سانسور شدن این سکانس باشد. خیلی دور هم نرویم. در سریال اخیر «گاندو» نیز با دیالوگی مشابه روبهرو میشویم؛ جایی که فرمانده اطلاعات سپاه پاسداران مقابل نمایندگان دولت مینشیند و میگوید «من از طرف مردم صحبت میکنم.» در اینجا هم مخاطب با همین استدلال روبهرو میشود که مقامات انتصابی معتقدند که آنها بیشتر از مقامات انتخابی از طرف «مردم» سخن میگویند و تصمیم میگیرند.
یادآوری این موضوع اینجا ضروری است که در دوران ریاست جمهوری خاتمی و بعد از حمله به عراق، مذاکرات نظامی و حتی سیاسی میان ایران و آمریکا در جریان بود. هیلاری من، مدیر وقت میز ایران در وزارت خارجه آمریکا از دریافت پیامی از ایران در آن دوره خبر داده است؛ این پیام، نامهای بود که صادق خرازی به سفارت سوییس در تهران برده بود تا زمینههای لازم برای گفتوگو با آمریکا فراهم شود. نامه او به گفته مقامات آمریکایی یک «نقشه راه» برای عادیسازی روابط ایران و آمریکا بود. آن روزها ریچارد هاس، مدیرکل وزارت خارجه آمریکا بود که میگوید به نامه خرازی بدبین بود چرا که نمیدانستند با دولت ایران طرف خواهند بود یا این هسته اصلی قدرت در ایران است که چنین تصمیمی را خواهد گرفت. (به نقل از مستند «ایران و غرب» از شبکه جهانی بیبیسی)
همین نگاه، امروز هم در دستگاه سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا هم وجود دارد. سیاست خارجیای که جان بولتون یکی از معماران اصلی آن است. فردی که آن روزها نماینده آمریکا در سازمان ملل متحد بود و حالا مشاور امنیت ملی رییسجمهوری آمریکاست. به نظر میرسد چه برای آمریکا و چه برای ایران، اصل مذاکره مهم نیست، بلکه بیش از هر چیزی، طرف مذاکره مهم است. از سوی آمریکاییها اینکه دولت تصمیمگیرنده نهایی در سیاست خارجی (و در نگاهی کلیتر سیاست جمهوری اسلامی ایران) خواهد بود، زیر سوال رفته است. دولت آمریکا به نوعی به صحبتهای مقامهای دولتی اعتمادی ندارد و در چندین نوبت تلاش کرده که پیام خود را بهطور مستقیم به رهبر جمهوری اسلامی ایران برساند. پیامی که ارسال آن با وجود واسطهای همچون نخستوزیر ژاپن با شکست روبهرو شده، اما هر چه هست نشان از سیاست آنها در قبال مذاکره با ایران دارد.
هرچند رهبر جمهوری اسلامی ایران مذاکره با آمریکا را «سم» و مذاکره با دولت ترامپ را «سم مضاعف» میداند اما یادمان باشد در روزهایی دور، نزدیکان همین رهبر بودند که به دنبال مذاکره بودند. جواد لاریجانی که زمانی معاون وزیر خارجه ایران بود، به صراحت گفته است که «اگر منافع نظام ایجاب کند با آمریکا و حتی در قعر جهنم هم با همه مذاکره میکنیم». این جمله به سادگی دو راهبرد اصلی نظام جمهوری اسلامی را تعریف میکند: اول آنکه منافع نظام و حفظ آن مهمتر از هر چیزی است و دوم اینکه با آنچه آنها «شیطان بزرگ» خطاب میکنند، هم میتوان مذاکره کرد اما مهم این است چه کسی با این «شیطان» پای میز مینشیند. به قول مرتضی راشد موج مرده، یک «یقه سفید» یا یکی از همانهایی که سالها رخت «جهاد» به تن دارند.