قتلدرمانی در عربستان یک راهکار نیست
سعودیها خود را خادم الحرمین الشریفین میدانند و معتقدند با پرداخت هر هزینهای باید اعتبار این کشور را در سطح جهان و در منطقه حفظ کرد. ریاض خود را موظف میداند تا هر صدایی که حیثیت عربستانسعودی را تهدید میکند، سرکوب نماید، و بدینترتیب، تمام موازنههای منطقه را بهنفع دربار سعودی تنظیم کند.
از سوی دیگر، جمهوری اسلامی ایران نیز خود را رهبر جهان اسلام و تشیع میداند، و بر این باور است که همه تحولات جهان باید برمبنای منافع تهران، که پایتخت اسلام است، شکل بگیرد. جمهوری اسلامی ایران از روز نخست تشکیل نظام براساس یک نگاه ایدئولوژیک، سرکوب هر صدا و ادعایی که با حاکمیت اختلاف نظر داشته باشد را مشروع و واجب دانسته، و برای هر اقدام خود، توجیهی مذهبی اختراع کرده است.
نظام سیاسی عربستان سعودی را دربار و لشکری از شاهزادهها اداره میکنند. ساختار این نظام بهگونهای است که تمام مقامهای حساس سیاسی و اقتصادی فقط در اختیار شاهزادههای سعودی قرار میگیرد و درمیان آنها جابهجا میشود. در این میان، هرگاه در اداره کشور ضرورتی پیش بیاید، سعودیها مجوز شرعی را از روحانیون دریافت میکنند.
درواقع، عربستان سعودی طی چند دهه گذشته در بستری از همکاری میان دربار، روحانیون حکومتی قدرتمند، و لایههای محتاط اصلاحطلب نسبی اداره شده و اختلاف میان دربار و روحانیون و روشنفکران هیچگاه به مرحله انفجار نرسیده است. به همین دلیل، سعودیها هیچگاه نیازمند قتلدرمانی یا قتلهای زنجیرهای نبودهاند.
برخلاف عربستان سعودی، در ایران از حدود هشتاد سال پیش و با تشکیل حزب توده، جریانهای سیاسیِ مدعی قدرت سر برآوردند؛ این جریانهای روشنفکری قدرتمند لاییک و غیرلاییک، همواره در دانشگاهها قدرت و نفوذ زیادی داشته و از آن طریق، در جامعه فعال شدهاند و بسیاری از این جریانهای سیاسی پیش از انقلاب، تهدیدی سیاسی برای حاکمیت وقت بودند. این درحالی است که در عربستان سعودی، تهدیدها یا از اختلاف میان شاهزادگان و درباریها ناشی شده است، یا تهدیدهایی ازسوی جریانهای مذهبی زودگذر بوده که سرکوب و کنترل شدهاند.
عربستان سعودی فقط یکبار در سال ۱۹۷۹ با شورش و تسخیر مسجدالحرام ازسوی افراطیهای مذهبی مواجه شد، که با کشتهشدن حدود ۳۸۰ نفر، غائله پایان یافت.
برخلاف سعودیها، جمهوری اسلامی ایران از ابتدای شکلگیری، در معرض تهدید و فشار گروههای سیاسی لاییک، غیرلاییک و قومی بوده و برای اعمال قدرت سیاسی خود، از انواع و اقسام ابزارهای سرکوب بهره برده است.
جریان قتلهای سیاسی در ایران به دورانی بازمیگردد که جمهوری اسلامی، برخلاف سابق، توانایی سرکوب علنی مخالفان و اجرای اعدامهای گسترده را نداشت. درنتیجه، به ترور گزینشی مخالفان خود متوسل شد. چنین اتفاقی در عربستان هرگز رخ نداده، چون ریاض هیچگاه با مخالفان فکری ریشهدار و صاحبنفوذ مواجه نبوده است.
مقایسه پرونده مجید شریف و جمال خاشقجی
عبدالله شهبازی تکاندهندهترین روایت ممکن را در ارتباط با قتل دگراندیشان ایران نقل کرده است. شهبازی که به برخی از پروندههای قتلهای زنجیرهای دسترسی داشته، درباره قتل مجید شریف بهدست تیم وزارت اطلاعات، مینویسد که یکی از عوامل قتل (مهرداد عالیخانی) آن را اینگونه توضیح داده است:
«بردیمش توی انباری. مقاومت. بیهوش. درازکش. آمپول. جوراب. داخل تاکسی. سمت چپ عقب. عادی. در همان مسیر. نیشترمز کنار پیادهرو. دست روی قلبش. کفش و جورابش را هم پایش کرده بودیم. نمره تاکسی را عوض کرده بودیم. (پلاک برجسته نیست.) تدارک پلاک برجسته را هم دیده بودم.»
در مورد خاشقجی، شنود دستگاههای امنیتی ترکیه حاکی از آن است که جمال خاشقجی بهمحض ورود به کنسولگری عربستان سعودی، ازسوی گروهی هشتنفره مضروب و با ارهبرقی تکهتکه شده است. نحوه قتل این دو معترض سیاسی دولت ایران و عربستان سعودی، نشان میدهد که دولت ایران بهدلیل درگیری با لایههای روشنفکری پیچیده همواره ترجیح داده است که برای قتل مخالفان از روشهای محتاطانهای استفاده کند؛ درحالیکه در دهه اول انقلاب، از اعدامهای چندهزارنفری هم ابا نداشت.
سعودیها مخالف خود را با ارهبرقی به قتل رساندهاند و علت آن را باید را باید در اختلاف شخصی میان ولیعهد و جمال خاشقجی یا سلیقه شخصی محمد بنسلمان جستوجو کرد؛ ضمن اینکه این عناصر مخالف، منفردند و از سوی جریانهای فکری و روشنفکری حمایت نمیشوند. با این تفاسیر، سعودیها برای سربهنیست کردن مخالفان از خشنترین شیوه ممکن و جمهوری اسلامی ایران از راهکارهای نرمتری استفاده میکند. البته تفاوت دیگر میان جمهوری اسلامی ایران و عربستان اینجاست که در ایران روزبهروز به شمار مخالفان سیاسی حکومت مذهبی افزوده میشود و اعتبار حاکمیت کاهش مییابد، اما در عربستان سعودی، نه افزایش شمار مخالفان را شاهدیم و نه اینکه مخالفان از بنیادهای اجتماعی روشنفکری ریشهداری برخوردارند.
از سوی دیگر، پرونده قتلهای زنجیرهای در ایران بهنوعی نقشه راه اداره کشور بوده است که طراحی آن از همان روزهای نخست تشکیل جمهوری اسلامی آغاز شد. شاید قتل هویدا، نخستوزیر دوران شاه، اولین حلقه قتلهای زنجیرهای باشد. او درحالیکه روی نیمکتی در راهروی دادگاه نشسته بود، با شلیک گلولهای به سرش کشته شد، اما هرگز هیچ خبری از پیگیری این ماجرا شنیده نشد. طبیعی است که کشتن هویدا با آن شیوه، روزی منتهی میشود به تزریق پتاسیم زیر ناخنهای انگشت پای روشنفکران.
در واقع، ماجرای قتلهای زنجیرهای ایران، فقط یک قطعه زمانی کوچک از سرکوبهای از پرده برونافتاده چهل سال گذشته است. معنای عبارت فوق این است که جمهوری اسلامی از همان ابتدا براساس مدل قتلهای زنجیرهای اداره شده است و این روند همچنان ادامه دارد. نحوه مرگ کاووس سیدامامی، یکیاز فعالان محیطزیست، در زندان نیز حاکی از ادامه مدل اداره امنیتی کشور براساس الگوی قتلهای زنجیرهای است، البته این بار با احتیاط بیشتر.
دولت عربستان سعودی هرگز نه دست به چنین خشونتهایی زده و نه هیچگاه با چنین تهدیدهایی مواجه بوده است. عربستان سعودی هنوز در بخشهای مهمی، یک کشور بادیهنشین و بدون جریانهای روشنفکری ریشهدار است، بنابراین نیازمند قتل مخالفان نبوده است. اما در ایران، مخالفت جریانهای فکری با سرکوب و ارتجاع مذهبی و حجاب اجباری پایانپذیر نیست. به همین دلیل، مسئولان نهادهای امنیتی نیز راهکارهای مدرنتر، کمدردتر، کمهزینهتر و غیرقابل ردیابیتری را علیه مخالفان اختراع و ابداع کردهاند، که یا ابداع خودشان است و یا از کشورهای بلوک شرق وارد کردهاند، که در سرکوب روشنفکران تجربه و پیشینهای طولانی دارند.