ونزوئلا، میدان رویارویی ایدئالیسم داخلی با رئالیسم نئولیبرال
حمایت آمریکا از اعلام دولت خودخوانده خوآن گوآیدو، رهبر مخالفان دولت ونزوئلا، و اولتیماتوم بریتانیا، آلمان و فرانسه به نیکولاس مادورو، رییسجمهوری چپگرای ونزوئلا، برای برگزاری انتخابات و انتقال قدرت، بحران خفته ونزوئلا و اخبار گرسنگی عمومی و ورشکستگی اقتصادی را به صدر اخبار رسانههای جهان آورد.
اما غفلت از بُعد بینالمللی بحران ونزوئلا انعکاسی از تعامل پیچیده هستههای قدرت با رسانه در دنیای امروز است؛ به قول نوآم چامسکی، رسانههای زیر نفوذ قدرتهای خصوصی در دموکراسیهای نئولیبرال مانند چماقهای سرکوب در دولتهای دیکتاتوری عمل میکنند.
این نوشتار با اشاره به دلایل شکست مادورو در ادامه میراث هوگو چاوز، رهبر کاریزماتیک ونزوئلا، سعی دارد بحران کنونی ونزوئلا را از زاویه روابط بینالملل واکاوی کند. اکنون ونزوئلا صحنه نبرد رئالیسمِ عریان جهان نئولیبرال مقابل جنبش سوسیالیستیِ برآمده از انقلاب چپ بولیواریِ هوگو چاوز است. برای درک این تقابل، مروری بر خاستگاه تاریخی این رویارویی ضروری است.
سیاست خارجی واشنگتن در آمریکای لاتین
روزنامه نیویورکتایمز در گزارشی نوشت دولت دونالد ترامپ، رییسجمهوری آمریکا، با گروهی از نظامیهای ونزوئلایی برای کودتا نشستی محرمانه داشته است. واشنگتن میگوید برای بازگرداندن «دموکراسی واقعی» به ونزوئلا با تمامی گروههای این کشور گفتوگو میکند. اما اسم دو عضو حاضر در آن نشست بهخاطر فساد و جرایم حقوقبشری در فهرست سیاه تحریم آمریکا قرار دارد و همین شاید ادعای واشنگتن مبنی بر استقرار «دموکراسی واقعی» در ونزوئلا را خدشهدار کند.
ایده «صدور دموکراسی دلخواه آمریکا» تبلور سیاست خارجی واشنگتن در آمریکای لاتین در یکونیم قرن گذشته است. در سال ۱۸۲۳، جیمز مونرو، رییسجمهوری وقت آمریکا، قانونی را امضا کرد که به موجب آن، با ممانعت از دخالت کشورهای استعمارگر اروپایی در امور کشورهای استقلالیافته آمریکای لاتین، برتری آمریکا در این نیمکره را تضمین میکرد. این قانون که به «دکترین مونرو» مشهور شد بعدها بستری شد برای مهندسی سیاسی در آمریکای لاتین براساس منافع آمریکا، که مکررا در چارچوب کودتا و تغییر رژیم به اجرا گذاشته شد. یکی از نمونههای بارز این دکترین کودتا علیه دولت خاکوبو آربنز، رییسجمهوری گواتمالا در سال ۱۹۵۴، از سوی سازمان جاسوسی آمریکا، سیا، بهنفع شرکت آمریکایی یونایتد فروت کمپانی بود. دولت آربنز بهدلیل تلاش برای بازپسگیری زمینها از شرکت مذکور و تقسیم آن بین دهقانان ساقط شد و جنگی ۳۶ ساله با ۲۰۰ هزار قربانی شعلهور شد. چنین الگویی دستکم در ۵۰ کودتا یا تغییر رژیم، از جمله در هاییتی، پاناما، شیلی، گواتمالا، اروگوئه، آرژانتین، بولیوی و پرو تکرار شد.
اما با وجود اینکه جان کری، وزیر امور خارجه دولت باراک اوباما، در سال ۲۰۱۳ پایان دکترین مونرو را اعلام کرد، به نظر میرسد واشنگتن در عمل هنوز به آن پایبند است و آنچه در ونزوئلا میگذرد خود گواهی بر این مدعاست.
چرا ونزوئلا؟
علاقه آمریکا به ونزوئلا از سال ۱۹۷۶ و با ملی شدن صنعت نفت این کشور بیشتر شد. آمریکا تا زمان به قدرت رسیدن هوگو چاوز در سال ۱۹۹۸توانسته بود با حمایت از دولتهای ونزوئلا صنعت نفت این کشور را کنترل کند. اما چاوز، که با اقتصاد سرمایهداری مخالف بود، خواهان کاهش سود شرکتهای خارجی و سهم بیشتر مردم از نفت شد.
هوگو چاوز همبستگی منطقهای، رفاه و عدالت اجتماعی و مخالفت با ایده نئولیبرالیستی تجارت آزاد را در راس انقلاب چپگرایانه خود قرار داد. چاوز بخشی از درآمدهای نفتی را در حوزههای آموزش و بهداشت عمومی، بین طبقات محروم توزیع کرد. براساس آمار سازمان ملل، ونزوئلا از دهه ۱۹۹۰ میلادی تا سال ۲۰۱۵ اختلاف طبقاتی را کاهش قابلتوجهی داد و توانست درصد فقرا را از بیش از ۵۰ درصد به ۲۸ درصد کاهش دهد. ایجاد مشاغل، فراهم کردن مسکن و مواد غذایی ارزان در مناطق فقیرتر و رسیدگی به حقوق اقلیتهای قومی کارنامه چاوز را چنان برجسته کرد که در گزارش کمیسیون اقتصادی سازمان ملل برای آمریکای لاتین و حوزه کاراییب و همچنین آکسفام، بزرگترین بنیاد خیریه بریتانیا، از ونزوئلا بهعنوان یکی از موفقترین نمونههای کاهش نابرابری اقتصادی و اجتماعی یاد شد.
سیاست چاوز در مدت کوتاهی محبوبیت او را چنان افزایش داد که در جریان کودتای سال ۲۰۰۲، میلیونها نفر در حمایت از او به خیابانها آمدند و او را در کمتر از دو شبانهروز به قدرت بازگرداندند. با افشای اطلاع داشتن جورج بوش پسر، رییسجمهوری وقت آمریکا، از کودتا، چاوز این بار با رویکردی پارانویید به مقابله با آمریکا در منطقه برخاست.
موج دولتهای چپگرا، چالشی برای هژمونی ژئوپلتیکی آمریکا
اما چاوز چپگرا تنها چالش هژمونی صدساله آمریکا در منطقه نبود. پیروزی لوییس لولا، رهبر چپگرای اتحادیه کارگران برزیل، در انتخابات ریاستجمهوری سال ۲۰۰۳، به قدرت رسیدن نستور کرشنر و بعدها دخترش، کریستین کرشنر، در آرژانتین و اجرای سیاستهای ملیگرایانه، رافائل کوریا در اکوادور در سال ۲۰۰۷ و مقابله او با سودجویی افراطی شرکتهای خارجی نفتی، دانیل اورتِگا در نیکاراگوئه، خوآن مورالِس در بولیوی و میچل باچله، ريیسجمهور چپگرای شیلی، هژمونی دیرینه ژئوپلتیکی واشنگتن در آمریکای لاتین را با چالشی کمسابقه روبهرو کرد.
آمریکا برای برگرداندن این هژمونی به تکاپو افتاد و ونزوئلا، با دارا بودن بزرگترین ذخایر نفت جهان، در مرکز ثقل این کارزار قرار گرفت. دولتهای بوش پسر، اوباما و ترامپ فشار بر ونزوئلا را افزایش دادند. اما چاوز تا زمان مرگش در سال ۲۰۱۳ تسلیم نشد و جانشینش، مادورو، که در انتخابات برنده شد، سرسختانهتر از او به مقابله با واشنگتن برخاست. حال پرسش این است: چرا مدل اقتصادیای که در دو دهه به نمونهای موفق از افزایش شاخص درآمد سرانه ملی و کاهش فقر و نابرابری تبدیل شد طی تنها چند سال رو به زوال رفت؟
ابزارهای کنترل نرم
نظام اقتصادی نئولیبرال بعد از جنگ دوم جهانی با ابداع مکانیزمهایی مانند سازمان تجارت جهانی، بانک جهانی و پروسه جهانیشدن، زمینه احاطه بر مبادلات مالی جهان را فراهم کرد. دست بالای غرب در کنترل و اعمال فشار بر ونزوئلا بر کسی پوشیده نیست. مثلا در اواخر ۲۰۱۸ بانک انگلستان، برای دومین بار، درخواست دولت ونزوئلا برای بازگرداندن خزانه شمشهای طلای ملی را رد کرد. همچنین، بانکهای جهانی از اعاده میلیاردها دلار پول نفت به دولت ونزوئلا خودداری میکنند. به گفته جان بولتن، مشاور امنیت کاخ سفید، آمریکا به جز مسدود کردن هفت میلیارد دلار پول نفت ونزوئلا، از طریق تحریمها تاکنون یازده میلیارد دلار به ونزوئلا زیان مالی زده است. همزمان با این جنگ اقتصادی، آمریکا برای مشروعیت دادن به دولت خودخوانده گوایدو، کمک بیست میلیون دلاری غذایی به این کشور میفرستد.
از طرفی دیگر، ایده آمریکا به عنوان «رهبر جهان آزاد»، به طور ناخودآگاه حق حفظ صلح در «جهان آزاد» و تلاش برای دموکراتیزه کردن «جهان بسته» را برای سردمداران واشنگتن به ذهن متبادر میکند. تعیین نمایندگان ویژه برای رتق و فتق امور دیگر کشورها از سوی کاخ سفید، در این چارچوب توجیه میشود. همزمان با اعلام دولت خودخوانده خوان گوایدو در کاراکس، دولت ترامپ، الیوت آبرامز را به عنوان نماینده ویژه آمریکا در امور این کشور، منتصب کرد. انتصابی که به دلیل سابقه حقوق بشری او، با مخالفت برخی از نمایندگان سنا روبرو شد. ایلهان عُمر، نماینده ایالت مینسوتا در کنگره در خلال جلسه کمیته روابط خارجی مجلس نمایندگان، آقای آبرامز را به خاطر تایید نقش آمریکا در بحران السالوادور مورد انتقاد جدی قرار داد. علیرغم تایید گروه حقیقتیاب سازمان ملل مبنی بر حمایت دولت ریگان از جوخههای اعدام در کشتن ۸۰۰ غیرنظامی و تجاوز و شکنجه هزاران نفر در السالوادور، آقای آبرامز بعدها نقش آمریکا در جریان جنگ داخلی السالوادور را دستاوردی عالی توصیف کردهبود. تعیین نمایندهای ویژه با چنین سابقهای در آمریکای لاتین، بیشک تردید دولت مادورو در نیات آمریکا را دوچندان کرد.
سوسیالیسم ونزوئلا بر سر دوراهی
اوجگیری تلاش آمریکا برای اعاده منافع شرکتهای نفتی در ونزوئلا، و سابقه طولانی مداخلات خشن واشنگتن در آمریکای لاتین، مادورو را برای ماندن در قدرت به واکنشی هیستریک واداشت. او از دوره دوم ریاستجمهوریاش تاکنون، بیش از سی روزنامه متعلق به اپوزسیون، و نزدیک به صد شبکه رادیویی و تلویزیونی خصوصی را یا محدود و یا بسته است. مادورو صدها نفر از مخالفانش را به اتهام دنبالهروی از آمریکا و تلاش برای بازگردندان کنترل نفت این کشور به واشنگتن به زندان محکوم کرد. بدین ترتیب، سرکوب روزافزون صدای مخالفان از بیم مداخلات خارجی، افت قیمت نفت از سال ۲۰۱۴ و عدم تمایل مادورو به جذب سرمایهگذاری خارجی، راه را برای افول محبوبیت و مشروعیت میراث سوسیالیستی چاوز باز کرد. نتیجتا، بخشی از مردم که برای دو دهه از سوسیالیسم چاوزی بهره برده بودند، به اردوگاه مخالفان دولت پیوستند.
چنین سرانجامی در داخل، همراه با چاشنی تحریمهای فلجکننده آمریکا و مسدودکردن اموال این کشور، اقتصاد وابسته به نفت ونزوئلا را به ورطه ورشکستگی کشاند. در فاصله دو سال اخیر، افت شدید ارزش پول ملی، تورم سرسامآور و گرسنگی، سه میلیون ونزوئلایی را آواره کشورهای همجوار کرده است.
در چنین اتمسفری بود که از یک ماه پیش، فشارها برای کنارهگیری مادورو از قدرت به نفع گوایدوی غربگرا تشدید شد. در آخرین جدال لفظی، ترامپ نظامیان ونزوئلا را تهدید کرد اگر از حمایت مادورو دست برندارند در امان نخواهند بود. مادورو هم، ضمن «نازیگونه» خواندن این اظهارات گفت آمریکا با مبارزه با ایدئولوژی سوسیالیسم میخواهد ایدئولوژی سفیدمحور رهبران فعلی کاخ سفید را بر همه دنیا تحمیل کند.
حال مادوروی میراثدار چاوز، بر سر دوراهی دشواری قرار گرفتهاست. او یا باید زیر فشار جهان سرمایهداری، رویای ادامه جنبش چاوزیسم برای عدالت اجتماعی را به فراموشی سپارد، یا با حمایت روسیه و چین و نظامیان وفادار، در برابر فشارهای آمریکا مقاومت کند. بیشک، راهحل اول، مردم را برای مدتی کوتاه از رنج گرسنگی رهانیده و در درازمدت، مناقع غرب و شرکتهای نفتی را در ونزوئلا تضمین میکند. راهحل دوم اما، رویارویی ایدئالیسم چاوزی با نئولیبرالیسم غربی را برای سالهای پیشرو در پی خواهد داشت. بعید نیست ادامه چنین رویارویی ایدئولوژیک، شعله آتش جنگ داخلی دیگری در آمریکای لاتین را برافروزد.