آیا ایران بهدنبال جنگ است؟
در ۱۰ روز گذشته حملات موشکی و پهپادی به تاسیسات نفتی شرکت آرامکوی عربستان سعودی در شمال شرق این کشور، آنچنان سیاست بینالملل را تحت تاثیر قرار داده که بخش وسیعی از بازیگران روابط بینالملل اعم از دولتها و سازمانهای بینالمللی را مجبور به واکنش کرده است.
رخدادی که ایالات متحده آمریکا و موتلفان عربیاش همچنین بسیاری از دولتهای غربی مسئولیت آن را متوجه جمهوری اسلامی ایران دانسته و با وجود پذیرش صریح مسئولیت حملات از سوی جنگجویان حوثی در یمن، ایران را متهم به انجام حملات کرده و حتی مدعی شدند که موشکها از شمال خلیج فارس و از خاک ایران به سوی عربستان پرتاب شدهاند. حتی آمریکاییها از این هم فراتر رفتند و بدون ارائه هیچگونه سند و مدرکی مدعی شدند که منشا حملات از اهواز، مرکز استان خوزستان ایران بوده است.
این در حالی است که خود دولت عربستان سعودی ادعایی درباره انجام حملات از سوی ایران مطرح نکرده و صرفا مدعی ایرانی بودن سلاحهای به کار رفته در این حملات شده و مانند سالهای گذشته دولت ایران را به سبب کمک تسلیحاتی به حوثیهای یمن مورد نکوهش قرار داده است.
پس از این بود که دولت ترامپ بلافاصله انگشت اتهام را به سوی ایران گرفت و ایران را متهم به جنگطلبی کرد و خود را در مقام صلحطلبی نشاند که مایل به تداوم فرصتدهی به دیپلماسی است. حال پرسش این است که با فرض انجام عملیات حمله به آرامکو از سوی جمهوری اسلامی ایران بهصورت مستقیم و یا ازسوی نیروهای نیابتی این کشور، آیا ایران به دنبال ایجاد جنگ علیه آمریکا و یا متحدان منطقهای آن در خلیج فارس است؟
اگر پاسخ مثبت است، چنین جنگی متضمن چه منافعی برای تصمیمسازان سیاسی تهران خواهد بود؟ و اگر پاسخ منفی است و حاکمیت جمهوری اسلامی بهدنبال جنگآفرینی نیست حمله به آرامکو چه توضیحی دارد؟
نخستین و شایعترین نظریه روابط بینالملل، نظریه واقعگرایی است. در رهیافت واقعگرایانه در روابط بینالملل، اساسا طبع شرور آدمی که حاصل گناه نخستین آباء آدمیان است، هیچگاه اجازه برقراری صلح میان انسانها و به تبع آن میان دولتهای حاکم بر گروههای مختلف انسانی را نمیدهد، مگر آنکه سرشت شرورانه آدمیان مهار شود.
در نظم درونی کشورها نیز مهار سرشت شرورانه از طریق قرارداد اجتماعی و تسلیم حقوق و آزادیهای فردی انسانی به دولت و برقراری نظم سلسله مراتبی دولتمدارانه تحقق مییابد اما در فضای روابط بینالملل که امکان تسلیم حقوق و اختیارات دولتها به دولتِ دولتها مقدور نیست، چگونه میتوان از جنگ همیشگی میان دولتها اجتناب کرد و در محیط آنارشیک روابط بینالملل به صلح دست یافت؟
پاسخی که واقعگرایان به این پرسش میدهند، چیزی نیست جز موازنه قوا و بازدارندگی.
در فهم واقعگرایانه از روابط بینالملل، دو دولت تا زمانی با هم میجنگند که امیدوار به غلبه بر دیگری بوده باشند و زمانی به صلح تن میدهند که قوای دو طرف به چنان موازنهای رسیده باشد که هیچیک امیدی بر غلبه نداشته باشند و یا دارای چنان امکانات مخربی علیه یکدیگر بوده باشند که طرف مقابل با احتساب چنین قدرت بازدارندگیای از توسل به زور برای دستیابی به اهدافش خودداری کند.
در چنین رهیافتی، جنگ ذاتی روابط بینالملل و صلح امری عرضی است که جز از طریق بازدارندگی قابل تحقق نیست.
بدین سان بازدارندگی به مهمترین عنصر قدرت ملی و قدرت ملی به مهمترین مولفه صلح میان ملل تبدیل میشود.
نوواقعگرایان اما علاوه بر بازدارندگی، مولفه دیگری را نیز وارد مناسبات تحلیلی میکنند و از امکانهای نمایشی قدرت برای بازدارندگی سخن به میان میآورند. به دیگر سخن، آنچه مهم است، صرف ابزار بازدارندگی نیست، بلکه برای تبدیل ابزار به قدرت، باید ابزارهای بازدارنده را بتوان در محیط روابط بینالملل به نمایش درآورد.
در رهیافت نوواقعگرا، در واقع کشوری که ابزارهای بازدارنده خود را نشان میدهد، کشوری نیست که میخواهد بجنگد و در نقطه مقابل، کشوری که ابزارهای اعمال قدرت خود در محیط بینالمللی را به نمایش نمیگذارد، کشوری است که خود را آماده جنگ میکند.
حال با این رهیافتها بهسراغ تحلیل رفتار سیاسی جمهوری اسلامی ایران در هفتههای گذشته برویم.
محمدجواد ظریف بهعنوان سخنگوی رسمی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، بارها بر پاسخ کوبنده و شکلگیری جنگ تمامعیار در خاورمیانه در صورت حمله به ایران پای میفشارد. فرماندهان نظامی ایران نیز بر همین سبیل، بر این نکته تاکید میکنند که هرگونه حمله به ایران به جنگی فراگیر تبدیل خواهد شد.
پس حاکمیت ایران خود را نه در موقعیت حمله و آغاز جنگ، بلکه در موضع تدافعی و در معرض حمله میبیند و از همین روی برای ممانعت از جنگ، راهی جز بازدارندگی در محیط بینالمللی ندارد.
ایران در محیط بینالمللی به واسطه پارادایم سیاست خارجی برآمده از انقلاب، در هیچیک از ائتلافهای بینالمللی و سازوکارهای ناظر به امنیت دستهجمعی حضور ندارد که از این طریق بتواند دست به بازدارندگی بزند.
بنابراین برای ممانعت از جنگ راهی ندارد، جز تاکید بر ابزارهای نظامی بازدارنده و قدرت تخریبی خود در جنگ احتمالی.
بهنظر میرسد حمله به تاسیسات آرامکو را فارغ از اینکه از سوی خود حاکمیت ایران اتفاق افتاده و یا آنکه از سوی نیروهای نیابتی ایران صورت گرفته باشد، باید بر بستر چنین فهمی از روابط بینالملل توضیح داد.
تهران میخواست قدرت تخریبی خود را که از طریق توسعه سلاحهای موشکی و پهپادیاش به دست آورده است، به رخ بازیگر مقابل روابط بینالملل بکشد و با نمایش چنین قدرتی به بازدارندگی دست یابد.
رفتار تهدیدگرایانه این روزهای تهران، بیش از آنکه تداعیگر جنگطلبی در اذهان تحلیلگران و ناظران مسائل خاورمیانه باشد، بهنظر میرسد حکایت از واهمه روزافزون از تعرض علیه خود دارد و از الگویی پیروی میکند که بهلحاظ تئوریک نامی جز بازدارندگی مبتنیبر واقعگرایی ندارد.
میتوان با این رهیافت مخالف و یا موافق بود، اما آنچه از تحلیل رفتار سیاستگذاران ایرانی در قالب چنین رهیافتی به دست میآید، نه جنگ، بلکه تداوم صلح مسلح فعلی در خاورمیانه است.