از حقوقی که نداریم؛ نگاهی دوباره به قوانین تبعیضآمیز
در بخش اول این نوشته به قانون ارث، دیه، خروج از کشور و حق حضانت و ولایت پرداختم. بخش دوم این یادداشت را با دستمزد کمتر زنان در قبال کار برابر شروع میکنم که مسالهای جهانی است اما آنچه شرایط زنان در ایران را با همتایانشان در دیگر نقاط دنیا متفاوت میکند نبودِ حمایت قانونی است.
در حالی که در بسیاری از کشورها، قانونگذار کارفرما را موظف میکند برابری دستمزد را اجرا کند و هر سال در کشورهای پیشرفته، شکاف نابرابری دستمزد کمتر میشود، در ایران نه قانونگذار در این راستا اقدامی میکند و نظارت سختگیرانهای بر کارفرما دارد و نه حتی جامعه معتقد به برابری است. برای بسیاری از مردم، بهخصوص مردان، کار زنان امری غیرضروری تلقی میشود که فرصتهای شغلی مردان را کم کرده است. حتی در رسانههای اجتماعی هم گاهی با اظهارنظرهایی مواجه میشویم که نشان میدهد اشتغال زنان هنوز محل دعواست و به نظر بسیاری، فقط در صورتی مورد قبول است که همه مردان کار داشته باشند و آنوقت اگر موقعیتی باقی ماند، به زنان برسد.
از طرف دیگر، بیش از نیمی از جمعیت تحصیلکرده در ایران را زنان تشکیل میدهند اما سهم آنها از بازار کار کمتر از ۱۲ درصد است. نابرابری در دستمزد در همه سطوح وجود دارد، اگر به اینها کار خانگی، پرستاری و مراقبتهای خانگی را که اغلب کارهایی بدون دستمزدند اضافه کنید، شکاف این نابرابری بیشتر هم میشود.
بنا بر تحقیق آکسفام، کار بدون مزد زنان در سراسر جهان به روزانه ۱۲ میلیارد ساعت میرسد که در صورت دریافت دستمزد، سالانه حدود ۱۲ میلیارد دلار آمریکا خواهد شد. بر اساس این گزارش، «مدت زمانی که دختران و زنان صرف فعالیتهای مراقبتی و نگهداری میکنند دسترسی آنها به آموزش و بازار کار را دشوار میکند. به این ترتیب، آنها در آینده یا درآمد کمی دارند یا اصلا درآمدی ندارند که بتوانند با آن از نظر مالی مستقل شوند یا در رفاه زندگی کنند». این امر بهمرور نابرابری جنسیتی را تشدید میکند و همواره زنان را در موقعیت ضعیفتر قرار میدهد.
ورود به ورزشگاه
اگر تا همین بیست سال پیش، خواسته زنان برای ورود به ورزشگاه با سکوت جامعه همراه بود و تلاشهای گاه و بیگاه در راستای تحقق این حق ابتدایی زنان، با سکوت خبری مواجه میشد، حالا چند سالی است که این خواسته زنان توانسته است به رسانههای داخلی ایران راه پیدا کند و زنان بیشتری را درگیر خود کند.
علیرغم سالها تلاش زنان و فشارهای اخیر فیفا بر فدراسیون فوتبال ایران، مسابقات این فصل لیگ فوتبال در ایران همچنان بدون حضور زنان برگزار میشود. بعد از اینکه چند ماه پیش، در مسابقه میان ایران و کامبوج، با دستور مقامهای فیفا، جمعیت محدودی از زنان توانستند وارد ورزشگاه شوند و جشنواره گل تیم ملی فوتبال را جشن بگیرند، دوباره وضعیت به روال سابق بازگشت.
با دستگیری و پروندهسازی برای جمعی از دختران که با لباس مبدل و ظاهری مردانه وارد ورزشگاه میشدند و البته تهدید سایر فعالان زنی که در این حوزه کار میکردند، امسال همین مقاومتهای کوچک نیز دیگر وجود ندارد. دیگر از دختران ریشو خبری نیست و سایرین هم رفتن مقابل استادیوم و اعتراض و تجمع را در فضای خاکستری این روزهای ایران، تا اطلاع ثانوی تعطیل کردهاند.
مقامهای فدراسیون فوتبال ایران پیشتر قول داده بودند که بهزودی مقدمات حضور زنان در ورزشگاه را فراهم میکنند، هنوز اما خبری نیست و زنان عاشق فوتبال مانند تمام ۴۱ سال گذشته، فقط مجازند فوتبال را از صفحه تلویزیون دنبال کنند.
موتورسواری و دوچرخهسواری
در ایران، برای زنان گواهینامه موتورسواری صادر نمیشود و زنان مجاز به موتورسواری نیستند. در خیابانها کمتر زنی را میبینید که سوار بر موتور باشد. دوچرخهسواری نیز هنوز محل بحث و جدلهای بسیار است و هرچند در دو سه سال گذشته، زنان دوچرخهسوار بیشتری در خیابان دیده میشوند، هنوز نه جامعه و نه قانون آنان را به رسمیت نشناخته است. این در حالی است که هیچ قانونی برای منع دوچرخهسواری زنان وجود ندارد و مبنای برخوردها با زنان دوچرخهسوار فتوای برخی علما و روحانیها و شخص آیتالله خامنهای است.
پوشش اختیاری
به عکس پرسنلی شش سالگیتان نگاهی بیندازید، عکسی که برای ورود به مدرسه ناچار به انداختنش بودید. حتما همه ما حداقل یکی از آن عکسها داریم، عکسهای سهدرچهاری که در آن مقنعههای سایز بزرگتر یا روسری مادر و خواهرهایمان را با یک گیره زیر چانه یا یک سوزن روی سر نگه داشتهایم تا در مدرسه ثبتناممان کنند. پس از آن، مقنعه شد بخشی جداییناپذیر از زندگیمان. در مدرسه از آتش جهنمی حرف میزدند که در صورت مشخص بودن موهایمان، تهدیدمان میکرد. چه شبها که خواب میدیدیم در جهنم از موهایمان آویزان شدهایم. تا مردی میدیدیم، بهاختیار یا اجبار، دنبال روسریمان میگشتیم. برای نسل ما، که از وقتی چشم باز کردیم، این تکه پارچه همراه همیشگیمان بود، بیش از سه دهه طول کشید تا صدایمان را بلند کنیم و بگوییم دیگر به این تحقیر روزانه تن نمیدهیم.
حالا البته، چهره جامعه عوض شده است. نسل جوانتر کمتر در قیدوبند این تکهپارچهاند و اتفاقا خواسته پوشش اختیاری، آنطور که در رسانهها به نظر میرسد و در گوشهوکنار شهرهای بزرگ دیده میشود، به یکی از مهمترین خواستههای زنان تبدیل شده است.
صحبت از پوشش اجباری اما فقط به آن شال و روسری محدود نیست، صحبت از تمام محدودیتهایی است که با خود همراه داشته است. از باشگاههای ورزشی تفکیکشده، از استخرها، از ساحلهایی که از زنان دریغ شده است، از ورزشکارانی که باید زیر آن مقنعهها شرشر عرق بریزند و مدال کسب کنند، از زنان شناگری که از اعزام بینالمللی محروماند، از هزار هزار زنی که هر روز زیر نگاههای هیز و طلبکارانه دیگران در خیابان معذب میشوند چرا که روسریشان افتاده، آستینشان کوتاه است، شلوارشان بالا رفته، صحبت از آزارهای لحظهای و روزانه زنان، صحبت از سالها تحقیر است.
حق قضاوت، شهادت برابر، ریاست جمهوری، عضویت در مجلس خبرگان و مجمع تشخیص مصلحت
زنان در ایران حق قاضی شدن و صدور حکم نهایی ندارند. در جایگاه رییس دادگاه، فقط قاضی مرد میتواند قضاوت کند و زنان فقط میتوانند مشاور او باشند.
معاون قضایی رییس کل دادگستری استان تهران گفته است که در مجموع، حدود ۱۹۰۰ قاضی زن در کشور داریم که هیچکدام ادارهکننده شعبه و رایدهنده نهایی نیستند. این در حالی است که پیش از انقلاب، ۳۳ قاضی زن در ایران وجود داشت که از حق صدور حکم نهایی برخوردار بودند. اکنون، زنان فقط در مناصبی همچون دادیار، بازپرس، مشاور دادگاه، مستشار، دادیار دیوان کشور، معاون سرپرست مجتمع، معاون رییس کل و معاون دادستان به کار گرفته میشوند.
در این مورد گاه مطالبی نوشته شده است، اما اعتراض جدی و فشار گسترده برای تغییر قوانین خیر. به نظر میرسد بسیاری از این تبعیضها را بهعنوان اموری که تغییرشان چندان ضروری یا در اولویت نیست، پذیرفتهایم.
در دادگاه هم شهادت هر دو زن با یک مرد برابر است؛ یعنی طبق قانون ایران که برگرفته از احکام شرعی است، ارزش شهادت یک زن نصف مرد است، همانطور که ارزش جان او نصف مرد است.
خبرگزاری جهان نیوز در مطلب بلندی برای توجیه فقهی این مورد، دلایلی ذکر کرده که بسیار خواندنی است. این مطلب تفاوت زن و مرد در اعضا و جوارح، احساسات، عواطف، تمایلها و اخلاق را توضیح داده و نتیجهگیری کرده است که زنان معمولا موجوداتی احساساتیترند و از صحنههای عاطفی بیشتر متاثر میشوند و در نهایت، زودباورند و منطق کمتری دارند. همچنین، زن در تقلید، مدپرستی، تجملپرستی، خنده و گریه از مرد پیشقدمتر است و از این رو، ارزش شهادتش نصف مرد است و برای امر قضاوت نیز مناسب نیست.
ایران در قعر جدول شاخص شکاف جنسیتی قرار دارد و نرخ مشارکت سیاسی و اقتصادی زنان بسیار پایین است. آنها امکان حضور در مجلس خبرگان ندارند و هیچ زنی در ایران تاکنون امکان رسیدن به ریاست جمهوری را نداشته است. حضور زنان در پستهای سیاسی فقط به مجلس شورای اسلامی و شوراهای شهر و روستا محدود است که در این مجالس هم این حضور آنقدر کمرنگ است که تقریبا میتوان از آن صرفنظر کرد. در دوره کنونی مجلس که بیشترین شمار نماینده زن در تاریخ جمهوری اسلامی را داشته است، فقط ۵ درصد کرسیهای مجلس در اختیار زنان است. آخرین گزارش اتحادیه بینالمجالس جهانی نشان میدهد ایران از نظر حضور نمایندگان زن در مجلس، در رتبه ۱۸۰ از ۱۹۰ کشور جهان قرار دارد و حتی میان کشورهای منطقه نیز از جایگاه نازلی برخوردار است.
بهجز مرحوم اعظم طالقانی که سالها در مورد تفسیر واژه رجل سیاسی اعتراض کرد و نوشت و هر بار خودش را نامزد انتخابات ریاست جمهوری کرد و رد صلاحیت شد، غیبت زنان در پستهای سیاسی در ایران کمتر به چالش جدی کشیده شده است و بهجز کمپین تغییر چهره مردانه مجلس، که چهار سال پیش با هدف تشویق زنان به نامزد شدن برای انتخابات مجلس و ورود شمار بیشتری از زنان به مجلس، شکل گرفت، فعالیتی جدی و موثر در این راستا انجام نشده است. انگار خودمان هم به تعداد انگشتشمارمان در مناصب سیاسی عادت کردهایم.
***
در بخش سوم و آخر این یادداشت، در مورد سقط جنین، حق آواز خواندن، حق طلاق و برخی از محدودیتهای ریز و درشتی که صرفا بهخاطر جنسیت، بر زنان اعمال میشود، خواهم نوشت.