امیرانتظام، اسطوره ایستادگی و معلم مدارا
یکی از روزهای نخست نوروز ۱۳۷۶، اولین باری بود که افتخار بزرگ دیدار با مهندس عباس امیرانتظام، در منزلش در مجتمع لاله، نصیبم شد؛ اگرچه بهواسطه روابط تنگاتنگم با کلاسهای آموزشی نهضت آزادی و مراسم ملیـمذهبیها، از دو دهه پیش او را میشناختم و احترام خاصی برای مرحوم امیرانتظام قائل بودم. سه ماه بیشتر نبود که پس از ۱۷ سال، موقتا از زندان اخراج شده بود! (تعبیری که همواره درباره خروجش از حبس بهکار میبرد و طولی نکشید که دریافتم چه تسمیه درستی را بهجای آزادی از اوین بهکار گرفته است.) بهرغم آنکه سالها حبس و انفرادی لطمههای جبرانناپذیری بر جسم و روحش وارد کرده بود، همچون گذشته، شیکپوش، خوشتیپ و خوشبیان بود و قاطعیت و باوری که به هدفش داشت شگفتآور مینمود. فقط یک ماه از ازدواجش با همکار و دوست بسیار عزیزم، الههخانم، میگذشت، همو که با عشق و فداکاری خاصش به زندگی امیرانتظام در ۲۲ سال آخر عمرش بارقه بزرگی از امید بخشید. شاید بزرگترین هدیه الهه میزانی به امیرانتظام میسر کردن دیدار رویایی او با سه فرزندش پس از ۳۵ سال فراق حسرتبار، در سال ۱۳۹۳ در دبی بود. برای ممکن ساختن این سفر، که به بزرگترین آرزوی آن بزرگمرد تبدیل شده بود، الههخانم ۵ـ۶ ماه تلاش بیوفقه کرد تا مجوز خروج امیرانتظام را از وزارت اطلاعات و دادستانی بگیرد و سرانجام، ۴۰ دقیقه قبل از پرواز و در اوج نومیدی، اجازه خروج از کشور به او داده شد.
سخنگوی دولت انقلاب که قربانی «انقلاب دوم»شد
آنچه باعث شده بود اسارت امیرانتظام و ادامه حبس او به یکی از بزرگترین رنجهای مرحوم مهندس مهدی بازرگان در ۱۵ سال دوره حیاتش پس از استعفا از نخستوزیری تبدیل شود، اطلاع و ایمان کامل به بیگناهی این معاون دولت موقت بود. امیرانتظام در زمان دستگیری سفیر ایران در اسکاندیناوی بود، اما به دنبال اشغال سفارت آمریکا در آبان ۱۳۵۸ و دست یافتن دانشجویان پیرو خط امام به اسناد بایگانیشده در آن، مورد ظن جاسوسی برای آمریکا قرار گرفت، و بنا بر درخواستنامهای مجعول به امضای صادق قطبزاده، وزیر موقت امور خارجه، از استکهلم به تهران فراخوانده شد. بلافاصله بازداشت شد و پس از تحمل ۴۵۴ روز حبس در سلول انفرادی، که حتی ۱۰ روز بیشتر از مدت اسارت ۶۶ گروگان آمریکایی در سفارت بود، در ۲۶ اسفند ۱۳۵۹، بدون داشتن وکیل مدافع، در بیدادگاهی به اتهام جاسوسی به اعدام محکوم شد. اما با تلاشهای بیوقفه مهندس بازرگان، که در آن زمان نماینده مجلس اول و هنوز عضو شورای انقلاب بود، حکم اعدام او که باید سه روز بعد در ۲۹ اسفند و در آستانه نوروز ۱۳۶۰، اجرا میشد، به حبس ابد تقلیل یافت.
تنها گناه عباس امیرانتظام مخالفت صریحش با اصل ولایت فقیه بود، آنچه در حقیقت نظر مهندس بازرگان و یارانش محسوب میشد؛ به همین دلیل جناح نزدیک به بازرگان مصمم بودند تا مجلس خبرگان را منحل کنند اما گروه رقیب و تندرو، که یارای مقابله مستقیم با نخستوزیر تازهمستعفی را که آیتالله خمینی ابتدا دولت او را حکومت امام زمان میخواند نداشت، به دنبال قربانی گرفتن و به عبارتی، انتقامجویی بود. هیچ موردی بهتر از امیرانتظام نمیتوانست در چارچوب حملههای آنها به یاران بازرگان بگنجد. به عبارتی دیگر، کراواتی بودن و خوشپوشی امیرانتظام در دورهای که ریش و ظاهر ژولیده افتخار و نشان انقلابی بود، در کنار اتهامهایی نظیر ارتباط با نمایندگان آمریکا و سابقه مکاتبههای دوستانه با آنها، باعث شد بهانه کافی فراهم شود تا ضمن متهم کردن امیرانتظام به یهودی بودن و حتی خداناباوری، اشد مجازات برایش در نظر گرفته شود.
خمینی حرکت دانشجویان پیرو خط امام در اشغال سفارت آمریکا را ستود و ضمن اینکه آن سفارتخانه را لانه و مرکز جاسوسی خواند، این حرکت غیردیپلماتیک و خشن را «انقلاب دوم» نامگذاری کرد و باعث شد باور و گستاخی گروهی که این حرکت را انجام دادند بیشتر شود. در نتیجه، از همه اسناد یافتهشده در آن مکان که در آنها نام امیرانتظام آمده بود، هرچند صرفا مکاتبههای رسمی نماینده و معاون دولت موقت با کشورها و سفرای مختلف بود، علیه او استفاده شد. بهعلاوه، امیرانتظام متهم بود که با دیپلماتهای آمریکایی ملاقاتهایی داشته که برخلاف مصالح انقلاب بوده است؛ اما دادگاهی که این اتهامهای ناروا را به او روا میداشت، بهخوبی واقف بود که کل دیدارهای معاون دولت موقت با اجازه مهندس بازرگان صورت گرفته بود و حتی در بسیاری از این ملاقاتها، نمایندگانی از جناح مقابل از جمله موسوی اردبیلی حضور داشتهاند، ضمن اینکه افرادی چون دکتر بهشتی هم حتی بهطور مستقل با نمایندگان آمریکا ملاقات کرده بودند.
یکی از مظالم در جریان محاکمه ناعادلانه امیرانتظام این بود که سه چهره شناختهشده در دادگاه حاضر شدند و بهناحق علیه او شهادت دادند، مسالهای که باعث شد دست تنها مدافع مصمم امیرانتظام، یعنی بازرگان، در شرایطی که همه برای خفه کردن او برخاسته بودند، کوتاهتر شود. این سه شاهد عبدالمجید معادیخواه، قاضی شرع دادگاه انقلاب، محمد منتظری، نماینده اولین دوره مجلس، و جلالالدین فارسی، نامزد حزب جمهوری اسلامی در نخستین انتخابات ریاست جمهوری، بودند. هرچند بعدها، هر کدام بهنوعی تاوان عمل خویش را دادند.
مدارایی که او را به ماندلای ایران تبدیل کرد
نوروز ۱۳۷۷ بود که دکتر ابراهیم یزدی، دبیرکل نهضت آزادی، در کارت تبریکی او را بهدرستی «ماندلای ایران» نامید. نظری کوتاه بر ایستادگی امیرانتظام در برابر جباریت جمهوری اسلامی ایران نشان میدهدکه او چقدر شایسته چنین لقبی است. نلسون ماندلا، که شخصیتی جهانی و ماندگار شد، ۲۷ سال در حبس بود و بهترین سالهای حیاتش را وقف مبارزه با آپارتاید کرد، امیرانتظام هم با احتساب مرخصیهای استعلاجیاش از زندان، حدودا همین مدت از عمرش را ایستادگی کرد تا بیگناهیاش در دادگاهی صالح و بیطرف به اثبات برسد. ماندلا شانس این را داشت که پس از سالها رنج، آزادی را در آغوش بکشد، اما بداقبالی امیرانتظام این بود که در زمان حیات پرافتخارش نه تنها شاهد رهایی ایران از اهریمن نبود، بلکه اجل این فرصت را نیز به او نداد که در محکمهای آزاد، آنگونه که آرزو داشت، خود را از اتهام دردآور و دروغین جاسوسی تبرئه کند؛ هرچند اکنون، به شهادت دوست و دشمن، ایراندوستی چون او نیاز نداشت بیگناهیاش را اثبات کند.
امیرانتظام در عین صلابت و تسلیمناپذیری، اهل انتقام نبود، صفتی که بین او و ماندلا مشترک بود. در شهریور ۱۳۹۲، برای مداوا به بیمارستان پارس رفته بود، وقتی متوجه شد محمد محمدی گیلانی، یکی از بانیان اصلی بیش سه دهه رنج و اسارتش، همانجا بستری است، به پیشنهاد همسرش جواب مثبت داد و به عیادت او رفت؛ اگرچه همین حرکت زیبای او باعث شد تا عدهای که به اپوزیسیون بودن خود میبالیدند او را شماتت کنند. در آن روی سکه اما همو بود که وقتی محمد خاتمی در پی ترور اسدالله لاجوردی، دادستان و رییس سابق زندان اوین، در شهریور ۱۳۷۷، پیام تسلیت ستایشآمیزی صادر کرد، برآشفت و برای افشای حقیقت، در مصاحبهای با صدای آمریکا، لاجوردی را «جلاد» نامید، واکنشی که باعث شد پس از چند ماه محاکمه، در حالی که در مرخصی استعلاجی بسر میبرد، به اتهامی دیگر، که شاکیاش خانواده لاجوردی بود، از سال ۱۳۷۹ دوره جدید حبسش آغاز شود.
بزرگترین درسی که زندگی امیرانتظام به ما میدهد این سخن اوست که در پاسخ به انتقاد تند شادی صدر از عیادتش از محمدی گیلانی، گفت: «جامعه امروز ایران بیش از هر چیز تشنه اخلاق بخشایشگرانه است و ارتقای آن در گرو بخشودن خشونتورزان، اما از یاد نبردن جنایات آنان است.»
مهندس مهدی بازرگان، با شناخت کاملی که از امیرانتظام داشت، بهرغم گلهمندی برخی همفکرها و همرزمهای حزبیاش از گزینش او در دولت موقت، تا آخر عمر همواره به انتخاب امیرانتظام در جایگاه معاون و سخنگوی مورد وثوق خود میبالید. مسعود بهنود نقل میکند: «کتاب ۲۷۵ روز بازرگان را مینوشتم، کنار رودخانه لواسان با بازرگان قدم میزدیم که به من گفت بهنود بنویس، تا زمانی که بیگناهی امیرانتظام به دنیا ثابت نشود، دست من از قبر بیرون میماند.»
وبسایت ماندلای میهن به این شعار مزین است: «در دنیا هیچ بنبستی نیست، یا راهی خواهم یافت، یا راهی خواهم ساخت.» روشی که او با ایستادگی در برابر استبداد ابداع کرد مصداق این بیت است:
مردمانی که آهنین مشتند دشمنان را به دوستی کشتند