تحلیل واکنش «اصلاحطلبان» به تحریم علی خامنهای
تحریم دفتر سیدعلی خامنهای، راس نظام جمهوری اسلامی ایران، واكنشهای موافق و مخالف بسیاری برانگيخت، تا آنجا که بعضی تحلیلگرها تبعات آن را سنگینتر از حمله محدود نظامی به ایران قلمداد کردند، چرا که دفتر خامنهای را مهمترین نماد جمهوری اسلامی ایران میدانند.
مسئولان حكومتی و از جمله محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه، این اقدام آمریکا را «بیحاصل» و در جهت «رعایت نکردن حق آزادی مذهب مسلمانان آمریکایی» و همچنین قدمی در راستای «بسته شدن همیشگی راه دیپلماسی» با واشینگتن دانستند. در مقابل، بعضی از شخصیتهای اپوزیسیون خارج از کشور آن را گامی مهم در جهت پروژه براندازی جمهوری اسلامی ایران دانستند، اما آنچه در این بین عجیب و غیرمنتظره بود واکنش اصلاحطلبهاست که نیازمند نقد و بررسی است.
در این رابطه، حسین علیزاده، کاردار مستعفی سفارت ایران در فنلاند و یکی از هواداران جنبش سبز، در مصاحبهای با ایران اینترنشنال گفت ترامپ نباید خامنهای را که یک پیشوای مذهبی است تحریم میکرد و اضافه کرد در حادثهای مانند کشتار مسلمانان میانمار، خامنهای به آنها کمک مالی کرد، اما با این تحریمها دیگر نمیتواند کمک مالی کند! سایر تحلیلگرهای همسو با اصلاحطلبها که حضوری همیشگی در شبکههای خبری خارج از کشور دارند تلاش کردند این اقدام آمریکا را تا حد عملی نمادین تقلیل دهند. مصطفی کواکبیان، عضو فراکسیون امید مجلس شورای اسلامی، در جلسه علنی مجلس شورای اسلامی تحریم خامنهای را «اقدامی ابلهانه» خواند و حسین مرعشی، سخنگوی حزب کارگزاران سازندگی، آن را شبیه «جوک» دانست.
این اولین بار نبود که اصلاحطلبها موضعی اتخاذ کردند که آشکارا در تضاد با مواضع قبلیشان بود. اصلاحطلبها در واکنش به قرار گرفتن نام سپاه پاسداران در فهرست گروههای تروریستی، با صدور بیانیههایی در محکوم کردن این اقدام آمریکا، آن را علیه منافع کشور و برخلاف حقوق بینالملل قلمداد کردند که باعث افزایش تشنج در منطقه میشود و نباید بیپاسخ بماند. همچنین در اعتراض به این اقدام، تمام اعضای فراکسیون امید، که وابسته به اصلاحطلبهاست، لباس رسمی سپاه به تن کردند و در جلسه مجلس حاضر شدند. البته قبل از این هم حمیدرضا جلاییپور در مقالهای سپاه پاسداران را نهادی در خدمت «امنیت ایران» دانسته و نتیجهگیری کرده است دموکراسی بدون امنیت فقط یک آرزو است.
اما پیش از این حوادث، اصلاحطلبها هميشه و بهويژه در دوران ریاست جمهوری سیدمحمد خاتمی، مهمترین علت ناکامیشان در پیشبرد پروژه اصلاحات را «متصلب بودن ساختار اصلی قدرت» در جمهوری اسلامی ایران عنوان میکردند. از نظر آنها، رهبر جمهوری اسلامی ایران، سپاه پاسداران و نهادها و سازمانهای وابسته به آنها ساختار اصلی قدرت را تشکیل میدهند. در ادبیات اصلاحطلبها، از این ساختار با نام دولت «پنهان» یا «موازی» یاد میشود و بر این باورند که این ساختار تمام قدرت و ثروت کشور را در قبضه خود دارد و از طريق نهادها و سازمانهاى غيرپاسخگو و مسلح اداره امور را در دست دارد. رییسجمهوری و دولت تحت اختیارش بهعنوان ويترين یا تدارکاتچی در خدمت این ساختار عمل مىكند و هیچ اختیاری در اتخاذ تصمیمهای راهبردی ندارد.
برای توضیح بیشتر ساختار جمهوری اسلامی ایران، نظر هانا آرنت درباره خصلت رژیمهای توتالیتر روشنگر است. آرنت بر این باور است که: «تنها قاعده مطمئنی که میتوان در رژیمهای توتالیتر پیدا کرد این است که هرقدر نهادی دولتی آشکارتر باشد، قدرت آن کمتر است و هرقدر که ماهیت نهادی دولتی ناشناختهتر باشد، قدرتش نیز بیشتر خواهد بود.» به همین دلیل در تاریکخانهای به نام «بیت رهبری» یا همان «دولت پنهان خامنهای» برای هریک از ارگانهای نظام ارگانی موازی موجود است و قدرتی بهمراتب بیشتر از ارگانهای رسمی دارند، بدون اینکه پاسخگو باشند و جامعه از ترکیب، بودجه و گردانندگان آنها کمترین اطلاعی داشته باشد.
حال با توجه به تحلیل اصلاحطلبها که معتقدند تمام «قدرت» فقط در ساختار حقيقى تجميع شده است و در راس چنين ساختارى شخص رهبر قرار دارد، بنابراين هدف قرار دادن رهبر، نهادها و منتسبانش در واقع هدف قرار دادن این ساختار پرقدرت و تماميتخواه جمهورى اسلامى ایران است كه مىبايست با استقبال ناراضیها از وضع موجود، چه اصلاحطلب چه تحولخواه، مواجه شود. مخالفت با چنين اقدامی، به هر بهانهاى باشد، نه تنها نشاندهنده اصلاحطلبى یا تحولخواهی نيست، بلكه بهوضوح بازی در زمين اصولگراهای تمامیتخواهی است كه از يك سو روند گذار ایران به دموكراسى را به بنبست کشاندهاند و از سوى ديگر، خاورميانه را با سیاستهای توسعهطلبانه به آتش كشيدهاند.
برای درک چرایی این عقبگرد راهبردی باید به موضعگیریهای اصلاحطلبها در واکنش به اعتراضهای سراسری دیماه ۹۶ رجوع کنیم. اگر بپذیریم که «اصلاحطلب، اصولگرا دیگه تمومه ماجرا» مهمترین شعار تظاهرات سال ۹۶ بوده است، موضعگیریهای شرمآور شخصیتهای پرنفوذ اصلاحطلب آنها را به بزرگترین بازنده آن اعتراضها تبدیل کرد. این موضعگیریها نشان داد که آنها نه تنها حاضر به عبور از کلیت نظام نیستند، بلکه در حفظ نظام گاهی از اصولگرها هم جدیترند.
با بررسی مصاحبهها و نوشتههای اصلاحطلبها بعد از اعتراضهای ۹۶، میتوان بهسادگی درک کرد که اصلاحطلبها بیش از پیش به این حقیقت پی بردهاند که فضای سیاسی کشور رادیکال شده است و بیشتر مردم از کلیت نظام عبور کردهاند. شعارهای اصلاحطلبانه دیگر خریدار ندارد و بازگشت تحریمها و شدت گرفتن روند فروپاشی اقتصادی بعد از خروج آمریکا از برجام، حربههای تبلیغاتی مثل بزرگنمایی خطر جنگ و «سوریهای شدن ایران» را از حیز انتفاع ساقط کرده است. همچنین تلاش نظریهپردازهای اصلاحطلب برای ایجاد یک «این همانی» کاذب بین نظام حاکم فعلی و کلیت ایران شکست خورده است و هر روز بر تعداد کسانی که میخواهند به هر بهایی از شر رژیم خلاص شوند، افزوده میشود.
در چنین اوضاعی است که اصلاحطلبها به یقین رسیدهاند که در صورت فروپاشی محتمل نظام حاکم کنونی، چه از راه حمله نظامی خارجی چه عصیان مردمی، نمیتوانند در نظام جایگزین آیندهای برای خود تصور کنند. این حقیقت آنها را بر آن داشت تا از دنبال کردن پروژه شکستخورده اصلاحات، حتی به حرف و شعار، دست بکشند و به خواست اصولگراها که همانا «حفظ اصل نظام به هر بهایی» است گرایش پیدا کنند. ادبیات سیاسی آنها کاملا به راست چرخیده است و مهمترین هدفشان را پایین آوردن مطالبات مردم و اقناع آنها به وضع موجود تعریف کردهاند و از تمام ظرفیت تبلیغاتیشان در داخل و خارج از کشور برای توجیه سیاستهای مداخلهجویانه جمهوری اسلامی ایران در کشورهای خاورمیانه، توسعه زرادخانه تسلیحاتی و ادامه سرکوبهای داخلی استفاده میکنند.