تقدیر تلخ یک تکنوکرات
کمتر کسی است که این روزها داستان دردناک افول محمدعلی نجفی را دنبال نکرده باشد، اما تاسفبارتر از آن، شنیدن قصه پرغصه قتل میترا استاد است، زن جوانی که قربانی قهر و خشونت مردسالارانه شده است. کیست که این تراژدی او را تکان نداده باشد و خود را شریک داغ مادر استاد نداند؟ یا بر درد مهیار، فرزند ۱۳ سالهاش، دل نسوزاند؟ او که شانههای کودکانهاش کوچکتر از آن است که بهتنهایی تحمل بار فراق مادر را داشته باشد.
اما در جامعه رو به انحطاط اخلاقی ایران، این ماجرا نیز متاسفانه از آن دسته حکایتهاست که مناسبات و هنجارهای غلط اجتماعی باعث شده تا در این سه روزی که از وقوع این حادثه تکاندهنده میگذرد، اکثر مسئولان، اغلب مردم و حتی بیشتر رسانهها متن را رها کردهاند و تازان و شتابان فقط به حاشیه بپردازند. در این جنایت، اما حاشیهای که آنقدر بزرگ شده که متن در آن گم شده است چیست؟ و اصولا متن کدام است؟
براساس گزارشهای سازمان ملل، سالانه ۵۰ هزار زن به قتل میرسند؛ بهعبارت دیگر، بهطور متوسط روزانه ۱۳۷ زن، آن هم عمدتا به دست شریک زندگیشان کشته میشوند. در اینجا، صورت اصلی مساله این نیست که چرا میترا استاد به ضرب گلوله کشته شده است، حتی موضوع کلیدی این نیست که صرفنظر از اقرار قاتل، خود مقتول احیانا تا چه حدی در زمینه فراهم کردن شرایط قهرآلود که منجر به مرگش شده، خواسته یا ناخواسته، نقش داشته است؛ به عبارت دیگر، متهم این پرونده، محمدعلی نجفی، چه عمدا دست به این جنایت زده باشد چه سهوا، باز موضوعی نیست که بتوان آن را متن ماجرا در نظر گرفت. از سوی دیگر، حتی نقش احتمالی نهادهای امنیتی نیز در به دام انداختن نجفی و سرانجام قاتل کردنش متن نیست. تنها چیزی که متن این ماجراست زن یا مادری است که قربانی مناسبتهای قدرت و رانت شده، اوست که مظلوم واقع شده است. ظلم نه صرفا از این جهت که جانش را گرفتهاند، بلکه ستمی که با متهم کردنش به پرستو (جاسوس) بودن علیه همسرش، نجفی، مضاعف گشته است، آن هم وقتی او در خاموشی ابدی خفته و دستش از هرگونه دفاع از خویش کوتاه شده است.
قتل استاد، پروندهای جنایی یا جناحی؟
اگرچه قتل میترا استاد حواشی طویل و عریضی دارد که باعث شده است متن آن، یعنی نفس قربانی شدن یک زن، در آن محو یا دستکم مسخ شود، اما خود حاشیه این پرونده هم به غرضها و هدفهای جناحی آلوده شده است. در فراهم کردن فضایی مسموم، صرفنظر از نقش منفی صداوسیما که اتهام شهردار سابق نزدیک به جریان اصلاحطلبی را فرصتی برای جولان و بهرهبرداریهای جناحی دانسته است، نقش منفی مطبوعات نیز انکارناپذیر است. تیتر «شلیک به قلب اصلاحات» که بر صفحه نخست روزنامه وطن امروز، نماینده طیف اصولگرا، نقش بسته، مشتی است نمونه خروار.
مرگ میترا استاد بار دیگر نشان داد که بسیاری از رسانهها نیز به دور از قواعد اخلاقی عمل میکنند. سایت انصافنیوز نمونه دیگری از این بداخلاقیهاست، چرا که در اقدامی خارج از عرف، یک روز قبل از قرار مصاحبه با میترا استاد، در توییتی اعلام میکند قرار است در روز سهشنبه، استاد دست به افشاگریهایی بزند. همین باعث شد تا به دنبال قتل او، به این شایعه دامن زده شود که او چه اسراری را میخواست در مصاحبه با این سایت برملا کند که افشای این قرار مطبوعاتی باعث شد تا او را به قتل برسانند. به عبارت دیگر، به این فرضیه دامن زد که یک دلیل مرگ میترا استاد دفن رازهای مگویی بود که او قصد افشایش را داشت.
نمونه دوم، حرکت شتابزده روزنامه ایران است، وقتی در همان ساعات نخست فاش شدن قتل، مصاحبهای همراه با عکس پسر ۱۳ ساله مقتول منتشر کرد. در این گفتوگو، مهیار به شرح روابط پرتنش مادرش با نجفی میپردازد. این حرکت روزنامه رسمی دولت غیراخلاقی بود، چرا که حق یک نوجوان در رنجآورترین شرایط، قربانی اهداف رسانهای یا جناحی میشود، آنچه به تعبیر نایبرییس انجمن ایرانی حمایت از کودکان، از مصادیق «کودکآزاری روانی» است. همچنین اقدامی غیرقانونی است، زیرا با افراد زیر سن قانونی نمیتوان در مواردی از این دست مصاحبه یا عکس آنها را منتشر کرد.
ابعاد فاجعه وقتی بیشتر حس میشود که خبرنگار صداوسیما در همان ساعات اولیه پس از قتل، در اداره آگاهی، آن هم در اتاق افسر نگهبان، حضور دارد و ضمن مصاحبه با نجفی، اسلحه او را که آلت قتل بود در دست میگیرد و جلوی دوربین با فراغ خاطر به شمردن گلولههای بهجامانده میپردازد. این در حالی است که سلاح مذکور باید ضبط میشد و نزد مقامات انتظامی یا آگاهی میماند تا انگشتنگاری شود. از طرفی، براساس مفاد مواد ۹۱ تا ۹۶ قانون دادرسی کیفری، تحقیقات در مورد هر متهم به قتلی تا مراحل نهایی بررسی و دادرسی مقامات قضایی باید محرمانه بماند و اسرار زندگی شخصی متهم باید حفظ شود، که این قاعده هم نادیده گرفته شد.
متاسفانه علاوه بر مشکل اصلی درباره جنایت اخیر، که پرداختن اغراقآمیز به حاشیه برای پرهیز از آشکار و شفاف شدن متن ماجراست، شائبه آلودگیِ حواشی به غرضهای جناحی و گروهی پیچیدگی پرونده را مضاعف کرده است.
کالبدشکافی جنایت و فساد در جمهوری اسلامی ایران
اگرچه حوادث دردناک امنیتی و جنایی در هر جای جهان هرازگاهی رخ میدهد، آنچه باعث میشود تا در جوامعی چون ایران رشدی سرطانی داشته باشد، روابط رانتها و قدرت مطلقه در نظامی مستبد است که خود باعث بازتولید استبداد میشود. دیکتاتوری دزدی به ارمغان میآورد و فساد را روزافزون میکند.
واکنشهای اولیه جناحها و شخصیتهای غیرحکومتی ایران به قتل همسر دوم محمدعلی نجفی متفاوت بود. در این میان، شاید یکی از منصفانهترین سخنان اظهارنظر هادی خامنهای، دبیرکل مجمع نیروهای خط امام، باشد که گفته است: «شاهدیم که در اثر رشد عامل رابطه و باندبازی در تصمیمات کلان جامعه و فرار از قانون، که رسمی برای همه شده است، این همه جنایات و اختلاسهای رسوا رخ میدهد که مایه شرمندگی است.»
با توجه به شناخت نزدیکی که نگارنده از هادی خامنهای دارد، این اظهارنظر فراجناحی و صادقانه جای هیچگونه شگفتی ندارد. اما شنیدن برخی تفسیرهای جناحی بر جنایت اخیر قابل تامل است، از جمله سخنان غلامحسین کرباسچی، همحزبی محمدعلی نجفی در حزب کارگزاران سازندگی، که گفته است: «این یک نقشه از پیش طراحی شده بر سر راه آقای نجفی و اصلاحطلبان بود.» اما کرباسچی چه پاسخی برای این سوال دارد که چگونه فردی با نبوغ نجفی که فارغالتحصیل دانشگاه امآیتی ویرجینیا است و به قولی الگوی اخلاق و متانت نیز بوده است، وقتی خانمی در حدود سنی و قواره دخترش را در پیوندی زناشویی جای داد، نتوانست پیشبینی کند که همان نهادهای اطلاعاتی یا امنیتی همواره برای امثال او کمین کردهاند؟
اما علی شکوریراد، دبیرکل حزب اتحاد ملت، از معدود اصلاحطلبهایی است که ماجرای قتل استاد را فقط به اشتباه یا سقوط انسانی خوشسابقه تقلیل نمیدهد، آنجا که در توییت صادقانهای میگوید: «سرنوشت محمدعلی نجفی وضعیت بیرونزده مجموعه تعارضات ایدئولوژیک، اخلاقی، سیاسی، اجتماعی، مدیریتی و امنیتی کشور و جامعه و غرقابی است که همه در آن گرفتارند. اما عجیب، فوران رذالت کسانی است که در این تراژدی اسب وقاحت را نعل کردهاند و بر نعش شرف خویش میتازند. (آنان) به چه سرنوشتی برای خود دلخوشاند؟»
اگرچه این مساله که نجفی مثل برخی از مسئولان با پرداخت مبلغی محدود، حذف فیزیکی استاد را به دیگران نسپرد و به تعبیر عبدالرضا داوری، مشاور مطبوعاتی محمود احمدینژاد، همسر دومش را «برونسپاری» نکرد تا ردپایی از خود نگذارد، نکتهای مثبت است، قتل میترا استاد، چنانچه واقعا به دست او صورت گرفته باشد، عمدی یا غیرعمدی، جای توجیه باقی نمیگذارد.
نکته آخر اینکه بهرغم اعتراف نجفی به قتل همسرش، در این مقطع لزوما نمیتوان او را قاتل قلمداد کرد. همانطور که مهرانگیز کار، حقوقدان، نیز در مصاحبه با بیبیسی اعلام کرد، صرف اقرار متهم به قتل تا زمانیکه در مراجع عالی قضایی و در حضور وکیل مدافع صورت نگیرد، لزوما نمیتواند جرم قتل را محرز کند و او را در جایگاه مجرم بنشاند. خونسردی و آرامش نجفی هنگام روایت ماجرا و اعتراف به قتل و تاکید او بر شنود مکالماتش از سوی نهادی امنیتی یا اطلاعاتی و انتقال آن به میترا استاد نیز بر مشکوک بودن این ماجرا دامن میزند. از طرفی، از آنجایی که «فرض محال» محال نیست، یک احتمال ضعیف هم این میتواند باشد که به دلایلی یا صرفا تحت فشار، نجفی به قتل اقرار کرده و جرم مجرم دیگری را عهدهدار شده است. در نظر گرفتن مرگ مشکوک زهرا نویدپور در گذشته و پروژه «برونسپاری» نیز میتواند به این فرضیه که ممکن است نجفی قاتل اصلی نباشد، دامن بزند.
به هر حال، به نظر نمیرسد آن گونه که نظامی نیز در بیت زیر میگوید، این سیاستمدار دیروز جریان اصلاحطلب و حزب کارگزاران سازندگی و متهم نادم امروز گریزی از سرنوشت ناگزیر داشته باشد.
نبودم عاشق، ار بودم به تقدیر پشیمانم، خطا کردم، چه تدبیر؟