جمهوری اسلامی ایران، بهشت کودکآزاران
اخبار مربوط به سوءاستفاده و آزار کودکان و نوجوانان به بخشی جداییناپذیر از صفحههای روزنامهها و وبسایتهای فارسی تبدیل شده و ازدواج کودکان تنها یکی از این موارد است. آخرین موردی که سر و صدا ایجاد کرد، انتشار فیلم و عکسهای ازدواج یک مرد جا افتاده (گفتهاند ۲۲ ساله اما حدود ۲۵ تا ۳۰ ساله به نظر میآمد) با دختر بچهای ۹ تا ۱۱ ساله در کهگیلویه و بویراحمد بود. اعلام باطل شدن این ازدواج از سوی دادگستری نیز مشکلی را حل نمیکرد، چون اولا موارد ازدواج کودکان که رسانهای نمیشوند (سالانه دهها هزار مورد)، باطل نمیشوند و ثانیا مشخص نیست این ازدواج کجا ثبت شده بود که حالا باطل شده است. مقامهای محلی اصولا حق ندارند ازدواجی را باطل کنند، چون ازدواج شرعی یا قانونی تنها با طلاق باطل میشود.
مسئولیت جمعی
در این رفتار مشمئز کننده (ازدواج کودکان) هم خانوادهها، هم جامعه و هم حکومت سهم و نقش خود را بازی میکنند، به دلایل مختلف: خانواده برای کمکردن یک نانخور یا گرفتن شیربها و مهریه در صورت طلاق (که احتمال آن در سنین پایین بالاست)، جامعه برای بیتوجهی به انواع سوءاستفاده از کودکان (مثل میلیونها کودکی که در ایران کار میکنند و از تحصیل باز میمانند یا در خیابان به کارگری جنسی اشتغال دارند) با توجیه انتخاب میان بد (ازدواج کودکان) و بدتر (کار یا روسپیگری آنها)، و در نهایت حکومت برای ترویج شریعت و جلوگیری از حرام از سنین پایین و نیز افزایش جمعیت (با توجه به باروری بیشتر دخترانی که در سنین پایین ازدواج میکنند).
کارنامه جوامع مسلمان
جوامع مسلمان در دوران معاصر در شش حیطه سوءاستفاده از کودکان در جنگ، سوءاستفاده از آنها بهصورت سیاهی لشکر در سیاست، در معرض تبلیغات دینی و ایدئولوژیک قرار گرفتن، محاکمه، خانوادهداری و کسب و کار، مقام قهرمانی را به دست آوردهاند. بالاخص جوامعی که اسلام سیاسی در آنها رشد داشته همه این هنرها را با هم دارند. جمهوری اسلامی از این جهت مثالزدنی است چون در هر شش حیطه بالا، هم خود رژیم به سوءاستفاده از کودکان و نوجوانان مشغول است و هم دست دیگران را باز گذاشته است.
جنبشها و دولتهایی که مسلمانان شکل دادهاند در سوءاستفاده از کودکان و کودک آزاری هیچ خط قرمزی ندارند: از استخدام کودکان ۱۳ ساله برای اعزام به جبهههای جنگ و تعریف و تمجید از آنها برای کشته شدن تا تقلیل سن رای دادن به ۱۵ سالگی و بسیج آنها برای سرکوب مخالفان، از اعدام نوجوانان تا استفاده از آنها برای سرکوبهای اجتماعی و فرهنگی، از ترویج ازدواج کودکان تا رها کردن چند میلیون کودک در فضای کسب و کار برای استثمار و سوءاستفاده. درست زیر چشم رهبران آنها، سن اعتیاد و روسپیگری به ۱۳ سالگی تقلیل یافته است. کسانی که رهبری این کارها را به دست دارند، غربیان را وحشی و خود را متمدن حساب میکنند. شریعت اسلامی هیچ مانع و رادعی برای این سوءاستفادهها ایجاد نمیکند، بلکه برعکس، مشوق آنهاست.
در جوامعی نیز که اسلام سیاسی قدرت را در دست ندارد (از مصر تا بنگلادش و پاکستان) اما دین سنتی است، ختنه دختران کوچک، قتل دختران بر اساس غیرت مردانه، ازدواج و کار کودکان و دیگر سوءاستفادهها از دختران و پسران کوچک رواج دارد.
طیف گسترده سوءاستفاده
این نوع سوءاستفادهها از کودکان بههمان اندازه نادرست و غیر عقلانی است که بسیج کودکان و نوجوانان در جوامع غربی برای مخالفت با خرید یا حمل سلاح (مثل آنچه در پارکلند فلوریدا بعد از کشتار تعدادی از دانش آموزان در دبیرستان استونمن داگلاس اتفاق افتاد)، بسیج خیابانی کودکان برای پیشبرد برنامههای زیستمحیطی از سوی سبزها و چپها و آموزش جنسی در حوزههای دگرباشی.
البته جوامع غربی با ازدواج و رابطه جنسی با کودکان یا کار و سربازی آنها در سنین پایین مخالفت میکنند و این پدیدهها غالبا در این جوامع غایب هستند اما فعالان سیاسی چپ و هویتگرا با فعالیت سیاسی آنها در محدودهای که به نفع برنامههایشان باشد یا تبلیغات مربوط به هویت جنسی برای کودکان مخالفتی ندارند یا حتی آنها را تشویق میکنند. نتیجه این نوع بسیجهای سیاسی آن میشود که یک دختربچه (با مغزشویی پدر و مادر یا معلم و بدون داشتن ظرفیت تحلیلی برای انتخاب) سناتور ۸۶ ساله کالیفرنیا، دایان فاینستین را برای پذیرش نقطهنظراتی مبتنی بر احساسات تحت فشار قرار میدهد.
اگر قدمی فراتر از جوامع غربی برداریم طیف سوءاستفاده از کودکان در جوامع گستردهتر هم میشود: در جنگ، تجارت جنسی، کارخانجات تولیدی و حتی فروش به عنوان برده.
چرا کودکان و نوجوانان؟
درست است که کودکان میتوانند احساسات دیگران را تحریک کنند (در کارزارهای سیاسی یا گدایی)، به سربازان حرفشنو و بیجیره و مواجب تبدیل شوند (مثل اعضای بسیج در ایران، اعضای طالبان در افغانستان، یا اعضای میلیشیا در نیجریه، مالی، سودان، سومالی و بیش از ده کشور دیگر)، کارگرانی بسیار ارزان باشند (حدود ۲۰۰ میلیون کودک کار در دنیا از جمله در ایران)، از سوی مهاجران برای کسب اقامت مورد سوءاستفاده واقع شوند (به دست مهاجران آمریکای مرکزی برای گرفتن اقامت در ایالات متحده)، یا بهترین نیروها برای شبکههای پورن در دنیا باشند. در همه این موارد بزرگسالانی هستند که توجیهات کافی برای اینگونه سوءاستفادهها عرضه میکنند.
توجیهات
البته نسبیت فرهنگی، انقلاب، ایدئولوژی، شریعت و حرص و طمع که پایش به میان بیاید، ازدواج دختران ۱۰ ساله ایرانی مجاز و ازدواج دختران ۱۰ ساله سوئدی غیر مجاز میشود یا استفاده از نوجوانان در جنگ در خاورمیانه یا کودکان کار در آفریقا مجاز و در اروپا و امریکا جنایت و سوءاستفاده تلقی خواهد شد. قائلان به چارچوبهای بالا متوجه نیستند که با نسبیتهایشان دچار انواع تناقض میشوند: در ایران دختران تا سن ۱۸ سالگی نمیتوانند رانندگی کنند اما میتوانند مسئولیت خانواده و بچهداری را بپذیرند، نمیتوانند رای بدهند اما قصاص آنها قبل از ۱۸ سالگی ممکن است. در ایالات متحده خرید مشروب و سیگار قبل از ۲۱ سالگی در اکثر ایالات غیر قانونی است اما بچههای ۱۳ و ۱۴ ساله را برای کارزارهای سیاسی به خیابان میآورند. چپ اروپایی و امریکایی در برابر نقض حقوق زنان و دختران در عربستان سعودی بسیار حساس است اما در برابر این اعمال در حکومتهای ضد امریکایی-ضد اسراییلی سکوت میکند.
مبانی و اصول کدامند؟
اگر دست از توجیهات سیاسی، مذهبی، اقتصادی و ایدئولوژیک برای انواع سوءاستفاده از کودکان و نوجوانان برداریم و به نحو سازگار بر اساس عقل و دانش و تجربه بشری رفتار کنیم باید گذاشت کودکان و نوجوانان در سراسر کره خاکی تا ۱۸ سالگی به مدرسه بروند، ورزش کنند، مسابقه بدهند، با همسالانشان بازی کنند، یک ساز موسیقی را انتخاب کرده و بتوانند آن را بنوازند، عضو ارکستر مدرسه باشند، به پیادهروی در طبیعت و آشنایی با گیاهان و جانوران مشغول باشند، به موزهها بروند و خلاصه آنکه کودکی کنند و تجربه بشری بدانها منتقل شود. کار، حرفه، سیاست، دین، ابراز گرایش جنسی و خانوادهداری آنها باید به بعد از ۱۸ سالگی موکول شود تا خود بر اساس بلوغ عقلانی و دانشی که کسب کردهاند، انتخاب کنند که اگر اشتباه کردند خودشان مسئول آن اشتباه باشند و این را درک کنند تا از آن درس بگیرند. کودکان و نوجوانان سیاهی لشکر گرایشهای مختلف سیاسی، مذهبی، جنسیتی و قومی نیستند.
چرا ۱۸ سالگی؟
هجده سالگی برای بلوغ بر همه افراد به تساوی صدق نمیکند اما مثل خیلی چیزهای دیگر (سرعت حداکثر خودروها در هر منطقه) برای میانگین آدمهاست و نمیشود قوانین را برای تک تک افراد تعیین کرد (مگر در ایران که بر اساس نظر نیروی انتظامی زنان باید تکتک به دیوان عدالت اداری مراجعه کنند تا بتوانند سوار موتورسیکلت شوند). درست است که افرادی هستند که با رانندگی در ۲۰۰ کیلومتر سرعت هم به کسی آسیب نمیرسانند اما نمیتوان قوانین رانندگی را برای آنها نوشت. ممکن است دختران و پسرانی در ۱۷ سالگی بلوغ جسمانی و عقلانی برای کار یا ازدواج یا مبارزه سیاسی را داشته باشد (و افرادی در ۲۵ سالگی فاقد آن باشند) اما بر اساس استثناها نمیتوان قانون گذاشت. در ضمن اگر ظلمی هم بر این استعدادهای زودرس و توانمند روا شود، ظلم بالسویه است و عین عدل. آنها میتوانند یکی دو سال صبر کنند و بعد دلسوزیشان را برای محیط زیست به کارزار سیاسی یا نیاز به جابهجایی را به گواهینامه رانندگی بدون نظارت تبدیل کنند. چه عجلهای برای ورود به دنیای پر از تقلب و دوگانگی و اضطراب و فشار وجود دارد؟ خیلی دیر نمیشود.