خامنهای و درس خارج فقه با طعم فقر و بوی باروت
با تصمیم سران سه قوه مبنی بر افزایش ناگهانی بهای بنزین از ۱۰۰۰ تومان به ۳۰۰۰ تومان، موج جدیدی از اعتراضها چهار گوشه ایران را فرا گرفته است. نتیجه این اعتراضها دهها کشته و زخمی و صدها بازداشت بوده و احتمال اینکه این آمار افزایش یابد، بسیار است.
در روز سوم اعتراضها، علی خامنهای بلافاصله به این مساله وارد شد و صداهای مخالف، از قبیل مراجع و نمایندگان مجلس را که خواستار تجدیدنظر در این تصمیم بودند، از معرکه خارج کرد. از آن روز به بعد، دیگر هیچ صدای مخالفی از مراجع و مقامهای حکومتی یا نزدیک به حکومت بلند نشد. اما صدای اعتراض مردم همچنان بلند است.
خامنهای گفت او از تصمیم اتخاذشده در افزایش بهای بنزین حمایت میکند. این در حالی است که اگر فرمان میداد نهادها و بنیادهای مالی اعتباری تحت امرش به دولت مالیات پرداخت کنند، بخش مهمی از کسری بودجه دولت تامین میشد و لازم نبود دولت دست در جیب مردم کند.
اما نکته کانونی سخنان او عبارت بود از اینکه اعتراضها را کار «اشرار» دانست. همین توصیف کوتاه کافی بود تا شریعتمداری، مدیرمسئول کیهان، تیتر بزند «اشرار منتظر طناب دار باشند».
چنان زبان تند و گزندهای از رهبر جمهوری اسلامی ایران و چنان تیتری از روزنامه کیهان موضوع غیرمترقبهای نیست. کدام رهبر خودکامهای را میتوان سراغ گرفت که زبان خشن و لحن تند علیه معترضان برنگزیده باشد؟ مگر معمر قذافی خطاب به مردم بهستوهآمده لیبی نگفته بود که خیابان به خیابان و کوچه به کوچه به دنبال موشهای صحرایی خواهد رفت تا آنها را نابود کند؟ از این رو، همگان انتظار چنین مواضعی را از رهبر جمهوری اسلامی ایران و کیهان شریعتمداری داشتند و ای بسا با بالا گرفتن اعتراضها، لحن رهبر جمهوری اسلامی ایران و رسانههای دولتی از این هم تندتر شود.
اما مساله درخور تامل این است که به یاد آوریم موضعگیری او بهنفع افزایش بهای بنزین و اشرار دانستن معترضان در کجا اعلام شد. اگر به محتوای خبر بازگردیم، او این سخنان را در آغاز «درس خارج فقه» خود مطرح کرد. درس خارج فقه عالیترین سطح دروس حوزوی است. کسی که چند سال در این مقطع تحصیل کند مجتهد محسوب میشود و بعدا میتواند ادعای مرجعیت داشته باشد. مدرس درس خارج فقه نیز باید مجتهد باشد و گاه مرجع تقلید است.
اینکه خامنهای هم ادعای اجتهاد کرده است و هم ادعای مرجعیت موضوع این نوشتار نیست. هر دوی این ادعاها مورد انتقاد شدید آیتالله منتظری بود، که بابت آن ۵ سال حبس تحمل کرد و به حسینیه او در قم یورش بردند (برای اطلاعات بیشتر در این مورد به کتاب «ابتذال مرجعیت شیعه» نوشته محسن کدیور مراجعه شود).
آنچه مبنای این نوشتار قرار گرفته این است که مرجعیت شیعه معمولا در کنار مردم و در مقابل حاکمان ظالم قرار داشتند. آنان بازتابدهنده صدای مردم بودند، نه سرکوبکننده. نمونه حیوحاضر آن را در شخصیت آیتالله علی سیستانی در عراق میتوان هماینک دید که به حمایت از مردم معترض به فقر و فاقه در عراق برخاسته و به حکومت نهیب زده است که با معترضان بدرفتاری نکند.
اما در نظام جمهوری اسلامی ایران، فردی که خود را در جایگاه مرجعیت و افتا برای مردم میداند، عملا فرمان سرکوب آنان را صادر میکند. از کلام او روشن است که او را ملالی نیست زندگی بر مردم تنگ میشود وقتی میبینند یکشبه ۲۰۰۰ تومان بر بهای بنزین افزوده میشود. او نه تنها از فقر و فاقه مردم ملالی ندارد بلکه از آن بدتر، معترضان را اشرار مینامد تا حسین شریعتمداری طناب دار را به آنان وعده دهد. با این حساب، آیا لحن او با لحن قذافی تفاوتی دارد؟
قذافی نیز خود را رهبر «انقلاب جهانی اسلام» مینامید. او نیز سودای رهبری مسلمانان جهان را در سر داشت. اما بر مردم خود ترحم نکرد. علی خامنهای نیز خود را رهبر مسلمانان جهان میداند. اما ترحمی بر مردم خود ندارد که هیچ، هرازگاهی برای آنان خط و نشان هم میکشد. با این همه، تفاوتی آشکار میان قذافی و خامنهای است و آن اینکه خامنهای در جایگاه مرجعیت شیعه زبان به تهدید مردم میگشاید و به فقر آنان اعتنا نمیکند، آن هم در درس خارج فقه. تو گویی درس خارج فقه او شالودهای است از طعم فقر و بوی باروت.