در بازداشتگاههای جمهوری اسلامی چه میگذرد؟
منوچهر بختیاری و ۷۰۰۰ بازداشتی اعتراضهای آبانماه همچنان در بندند.
پس از ۱۱ روز، پدر پویا بختیاری که به بهانه پیشگیری از ناآرامی، دو روز پیش از پنجم دیماه، چهلمین روز کشته شدن پویا بختیاری، همراه برخی دیگر از اعضای خانواده بازداشت شده بودند، همچنان در بندند و از شرایطشان خبری در دست نیست. همچنین هیچ خبر موثقی از تعداد، مکان و شرایط نگهداری دیگر بازداشتیهای اعتراضهای آبانماه سال جاری منتشر نشده است.
تجربه بازداشتگاه کهریزک در سال ۱۳۸۸ و نیز بازداشتهای دیماه ۱۳۹۶، که به کشته شدن سینا قنبری در زندان اوین منجر شد و همچنین کشته شدن زندانیان سیاسی به دست اشرار زندانی، مانند قتل علیرضا شیرمحمدعلی در خرداد ۱۳۹۸ در زندان فشافویه، به این نگرانیها میافزاید. پاسخگو نبودن و مسوولیتناپذیری مسئولان امنیتی و قضایی جمهوری اسلامی نیز از عواملی است که این نگرانیها را تشدید میکند.
مشاهدات مستقیم من از شرایط زندانیان سیاسی، بهویژه کسانی که در سکوت خبری به سر میبردند، مانند ستار بهشتی که در بازداشت و زیر شکنجه کشته شد، موجب شده است در مورد وضعیت و سرنوشت این گروه نگران باشم. ستار بهشتی چند روز پس از دستگیری، بهمدت تقریبا دو روز به بند ۳۵۰ اوین منتقل شد و من و دیگر همبندیان شاهد آثار ضربوشتم و شکنجه بر او بودیم و ۴۱ تن از زندانیان آن زمان بهطور رسمی در مورد این مساله شهادت دادند، که البته نه تنها به آن رسیدگی نشد بلکه مدتی بعد با ترفیع قاتل او، مثل موارد مشابه، به عدالت و شاکی پرونده یعنی مادر ستار بهشتی دهانکجی شد.
افزون بر این، این روزها، خبرهایی مبنی بر خودکشی یا مرگ مشکوک افراد دستگیرشده به فاصله کوتاهی پس از آزادی نیز شنیده میشود. قاسم باوی، معترض اهوازی که در جریان اعتراضهای آبانماه بازداشت شده بود، چند روز پس از آزادی، بهدلیل اختلالهای روانی ناشی از شکنجه در ایام بازداشت، با شلیک گلوله به سرش خودکشی کرد. حمید نظری، فعال دانشجویی، همین اواخر، تنها ۲۴ ساعت پس از آزادی، در اثر سکته قلبی درگذشت. پیشتر، حسن حیدری، شاعر جوان اهوازی، به فاصله کوتاهی پس از آزادی، بهطرز مشکوکی جان سپرده بود و نزدیکانش معتقد بودند که او را در زمان بازداشت مسموم کردهاند.
مرگهای مشکوک البته پدیده جدیدی نیست و همراه ترورهای خشن، پیشینهای به قدمت جمهوری اسلامی دارند. از مرگ مشکوک شهروندان بهایی در سال ۱۳۵۸، مرگ دکتر کاظم سامی و بعد افسر تحقیق پرونده او، سرهنگ تهرانی، گرفته تا سعیدی سیرجانی، نویسنده منتقد جمهوری اسلامی، رامین پوراندرجانی، پزشک کهریزک در زمان وقایع سال ۱۳۸۸، سعید امامی در بازداشت وزارت اطلاعات و کاووس سیدامامی در بازداشت اطلاعات سپاه پاسداران، تنها نمونه کوچکی از کشتار خاموش دگراندیشان، مخالفان جمهوری اسلامی و حتی خودیهای سرکش است.
گذشته از شکنجه برای ایجاد اختلالهای روانی و مرگ مشکوک، ترفند دیگر سیستم امنیتی جمهوری اسلامی در مورد کسانی که مقابل روشهای معمول تهدید و تطمیع سر خم نکردهاند، تهدید اعضای خانواده دستگیرشدگان است.
تهدید به تجاوز به همسر یا فرزند یا آسیب جسمی به آنها و تهدید به اذیت و آزار پدر و مادر پیر یا بیمار فرد بازداشتشده از مواردی است که سرسختترین مقاومتکنندگان را در هم میشکند و فرد بازداشتشده را به پذیرش اعتراف اجباری یا همکاری با بازجو وادار میکند. سابقه سیاه نظام جمهوری اسلامی در اینگونه موارد، بیپیرواییاش در اقدام به هرگونه جنایت، عدم اعتقاد و التزامش به هرگونه معیار انسانی و حتی دینی، فرد متهم را متقاعد میکند که این تهدیدها به احتمال قوی بلوف نیستند و واقعیاند.
علاوه بر تجربه شخصی خودم در بند زندانیان سیاسی و عقیدتی در بیش از پنج سال حبس در زندانهای اوین و رجاییشهر، روایتهای اینگونه تهدیدها، تهدید به آزار خانوادهها و حتی فشار به همسران جوان بازداشتیها برای طلاق از فرد بازداشتشده، را بارها شنیدهام و متاسفانه در برخی موارد، این فشارها به جدایی منجر شدهاند.
یکی دیگر از روشهای نرم دستگاههای امنیتی جمهوری اسلامی در مهار معترضان، ترور شخصیتی افراد است. در این روش، بازجو با جستوجو در مسائل شخصی فرد بازداشتشده، مواردی مانند استعمال مواد مخدر، رابطه عاطفی فرد، مشکلات خانوادگیاش و در کل، هر مورد خلاف هنجارهای جامعه را با بزرگنمایی و حتی جعل پیش میکشد و فرد را مجبور میکند به موارد مدنظر اعتراف یا از ترس افشای این موارد، سکوت کند.
متاسفانه، ناآگاهی جامعه ابزاری است که سیستم امنیتی به پشتوانه آن میتواند افراد را در این موارد تحت فشار بگذارد و به هدفش دست یابد. هرچند باید اشاره کرد این موضوع بهتدریج در حال رنگ باختن است و حساسیت جامعه به موارد خصوصی زندگی اشخاص کمتر شده است.
روش مرسوم دیگر در منزوی کردن معترضان و دگراندیشان، تکنیک موسوم به «رها کردن در میان گرگها» است، از روشهای سیستمهای امنیتی حکومتهای کمونیستی، که میدانیم جمهوری اسلامی و سیستم امنیتیاش با الگوبرداری از آنها شکل گرفته است. در این روش، بدون اینکه با فرد موردنظر مستقیم درگیر شوند، دور او حصاری نامریی میسازند که او را از دسترسی به امکانات اجتماعی معمول مثل کار، فعالیتهای اجتماعی و فرهنگی محروم میکنند و در نتیجه، پس از مدتی، با القای افسردگی به فرد، او را بیسروصدا از صحنه خارج میکنند.
افزایش آگاهی جامعه از این موارد، در کنار اطلاعرسانی و پیگیری مداوم وضعیت دستگیرشدگان و بازداشتیها، کمک میکند تا آسیبهای این روشهای حذف خاموش فعالان کاهش پیدا کند و آثارشان کمتر شود.
خوشبختانه امروز، به یاری رسانههای اجتماعی در فضای مجازی، امکان بهاشتراکگذاری مطالب میتواند کمک بزرگی به افزایش آگاهی جامعه در چنین مواردی باشد.
شما هم میتوانید و بلکه وظیفه دارید، بهعنوان یک انسان و شهروند مسئولیتپذیر، با انتشار چنین مواردی، راه را بر سیستم امنیتی این نظام خودکامه و سرکوبگر در تخریب و حذف فعالان سیاسی و اجتماعی سد کنید یا دستکم راه را برایشان دشوارتر کنید.