سانسور هویت زنان ورزشکار، روایتی نو از مشکلاتی که حاد نیستند!
این روزها کنارهگیری ورزشکاران، هنرمندان و بهطور کلی چهرههای برجسته در زمینههای مختلف از فعالیتهای حرفهای یا مهاجرت آنان به خارج از کشور به بخش ثابت خبرهای ایران تبدیل شده است. اما در این میان، خبر کنارهگیریها، اعتراضها و خروج زنان ورزشکار ملیپوش از ایران بهوضوح محسوستر از همیشه است.
مخدوش شدن چهره جمهوری اسلامی در سطح بینالمللی در سالهای اخیر، ادغام ورزش و سیاست و محدودیتهای بسیار زیاد برای ورزشکاران در بیان نظرها و انتخاب سبک زندگی میتواند از عوامل اصلی افزایش این مهاجرتها یا کنارهگیریها باشد.
اما در مورد زنان، یک موضوع همیشه بیش از سایر دلایل خودنمایی میکند: محدودیتهای مذهبی و الزام به تبعیت از قانون حجاب اجباری در تمامی محافل عمومی چه در داخل و چه در خارج از کشور. هرچند حجاب اجباری برای بسیاری از مردم هیچگاه قابل قبول نبوده است، برای ورزشکاران زن علاوه بر محدودیتهایی که ایجاد میکند، نکته آزاردهنده دیگر این است که هر موفقیت ورزشی الزاما و اجبارا باید همراه با تبلیغ حجاب باشد، یعنی طبق قانونی نانوشته، زنان ملیپوش باید در گفتوگوها و حضور رسانهای خود، از داشتن حجاب خشنود باشند و آن را یکی از عوامل موفقیت خود بدانند! نگاهی به متن گفتوگوهای گوناگون با زنان ورزشکاری که موفق شدهاند برای کشور رتبه و مدال کسب کنند، بازگوکننده این موضوع است.
در واقع، این سانسور شدید هویت و شخصیت ورزشکاران در جمهوری اسلامی دشواری دوچندانی برای زنان دارد، چرا که هم باید به سانسور شخصیت خود در داخل مشغول باشند و هم با سختیهای حجاب اجباری در مسابقات خارجی دستوپنجه نرم کنند.
وقتی کیمیا علیزاده، تنها مدالآور المپیک در تاریخ ورزش بانوان ایران، از کشور خارج شد، شوک بزرگی هم به افکار عمومی و هم به جامعه ورزشی کشور وارد کرد. روزهای نخست، رسانهها و افکار عمومی هرکدام از دریچه خود سعی کردند رفتن او را توجیه کنند. از مصدوم بودنش، نمکنشناس بودنش، هدایای زیادی که به او داده شده بود، پایان عمر ورزشیاش و در نهایت، پشت کردنش به ملت و کشور سخن گفته شد، اما کسی از محدودیتهای زنان ورزشکار ایرانی که باید بهاجبار الگویی مذهبی و منطبق با عقیده سیاسی نظام جمهوری اسلامی باشد حرفی نزد، تا اینکه کیمیا علیزاده در یادداشتی که در اینستاگرامش نوشت به این نکته اشاره کرد که «من یکی از میلیونها زن سرکوبشده در ایرانم که سالهاست هرطور خواستند بازیام دادند. هر کجا خواستند بردند. هرچه گفتند پوشیدم. هر جملهای دستور دادند تکرار کردم. هر زمان صلاح دیدند، مصادرهام کردند. مدالهایم را پای حجاب اجباری گذاشتند و به مدیریت و درایت خودشان نسبت دادند» و با این کار، آب پاکی را روی دست تمام کسانی ریخت که خواسته بودند با شمردن جوایز نقدی و غیرنقدی او، خروجش از ایران و ترک تیم ملی را پای قدرنشناسیاش بگذارند.
حضور بدون حجاب میترا حجازیپور، شطرنجباز ایرانی، در مسابقات سریع و برقآسای قهرمانی جهان و سپس، انتشار تصاویر بیحجاب شهره بیات، داور بینالمللی شطرنج، در مسابقات جهانی از خبرهایی بود که پس از این ماجرا منتشر شد. بیات میگوید بهخاطر تصاویری که از او منتشر شده است میترسد به ایران برگردد. برخورد شدید امنیتی و قضایی با زنانی که اخیرا در ایران خواستار آزادی حجاب و حق انتخاب پوشش شدهاند نشان میدهد که این ترسها عجیب و غیرمنطقی نیست.
ورزشکاران زن و قهرمانان ملی قرار بود الگوهای اسلامی و بلندگوهای تبلیغاتی نظام باشند و این تنها دلیل تلاش جمهوری اسلامی برای حضور زنان ورزشکار با حجاب اسلامی در میادین بینالمللی بود که از رشته تیراندازی آغاز شد و در نهایت، مجوز حضور بینالمللی با پوشش اسلامی در ۴۰ رشته ورزشی را کسب کردند.
اما امروز، مبارزه علیه حجاب اجباری به بخشی از مطالبات نه تنها عموم زنان ایران تبدیل شده است، بلکه حتی زنان ورزشکار و چهرههای ملی نیز با برداشتن حجاب خود و بیان مشکلات و محدودیتهای حجاب اجباری در ایران، نشان میدهند که به عمق و ریشه مشکلات زنان در ایران، که باورهای سنتی و قوانین مذهبی درباره شیوه حضور زنان در اجتماع است، پی بردهاند.
هرچند چه مسئولان فدراسیون تکواندو و چه مسئولان فدراسیون شطرنج در ظاهر با بیاعتنایی و طفره رفتن از واکنش رسمی، سعی در بیاهمیت جلوه دادن این موضوع داشتهاند تا نشان دهند اوضاع چنانکه به نظر میرسد حاد و وخیم نیست و تصمیم این ورزشکاران و چهرههای ملی به ترک وطن ارتباطی با مشکلات و قوانین تبعیضآمیز و ضدزن در ایران ندارد، باید گفت این حرکت ورزشکاران در سطح بینالمللی نشاندهنده حاد بودن مشکلات و شروع اقدام عملی در تحقق مطالبات زنان ایران است و بیهودگی و پوچی عقایدی را که سالها در سیستم آموزشی و گزینشی کشور اجرا شده است را نمایان میکند.
البته موضوعهای مربوط به زنان هیچگاه برای مسئولان جمهوری اسلامی حاد و جدی نبوده است؛ چنانکه چند روز پیش، معصومه ابتکار، معاون رییسجمهوری در امور زنان و خانواده، نیز وضعیت اسفبار زنان کارتنخواب ایران را چندان مهم و جدی ندانسته و گفته است که «زنان کارتنخواب وجود دارند، اما این قضیه حاد یا بحرانی نیست». در واقع، از دید مسئولان جمهوری اسلامی، مشکلات زنان ایران در سالهای اخیر هیچگاه حاد و جدی و بحرانی نبوده است، نه آن زمان که زن گورخوابی پس از چند روز گرسنگی، برای یک ساندویچ فلافل دو هزار تومانی، با دو مرد در یک گور همخوابه میشود، نه آن زمانی که دخترانی به جرم اعتراض به حجاب اجباری با حکمهای زندانی مواجه میشوند که مدت آن در مواردی بیش از سن فرد است و نه آن هنگامی که زنان افتخارآفرین و نامآور یکی پس از دیگری از افتخارآفرینی برای کشورشان صرفنظر میکنند.
این مساله که موضوع حقوق زنان چه زمانی و با عبور از چه خطی برای مسئولان جمهوری اسلامی حاد تلقی میشود و باید به چه مرحلهای برسد که بحران خوانده شود سوالی است که پاسخی برایش پیدا نمیشود. شاید این ندیدنها و نشنیدنها و جدی نگرفتنها حربه کهنهای باشد که روزگاری مسئولان با اتکا به آن، میتوانستند از زیر بار مسئولیت شانه خالی کنند، اما امروز با وجود فضای مجازی، خبررسانی سریع و آزاد و تبادلنظر مردم در رسانههای اجتماعی، دیگر نمیتوان مطالبات زنان و حقوق انسانیشان را نادیده گرفت یا آنان را ساکت و سرکوب کرد.
امروز در حالیکه رسانههای داخلی و مسئولان ورزشی و دولتی سعی در فریب افکار عمومی و جریحهدار کردن احساسات ملی دارند، ورزشکاری در صفحه مجازی شخصیاش دلیل اصلی ترک وطن و تیمش را سرکوب زنان کشورش و مصادره نامش از سوی جمهوری اسلامی میداند و از سوی دیگر، صدای زنانی که در اعتراض به نداشتن حق انتخاب پوشش به خیابان میآیند نیز با بازداشت و زندان و تهدید خاموش نمیشود و هر روز، روایتی نو از اعتراضها و مطالبات زنان شنیده میشود.