صد سالگی ناشری با حسرتی بزرگ
اگر عبدالرحیم جعفری در قید حیات بود، امروز (۱۲ آبان) باید صد سالگیاش را جشن میگرفت. شاید خود او که مردی پرتکاپو و پرتلاش بود و البته دوستان باوفایش چنین روزی را به عرصه عمومی میآوردند و جشنی عمومیتر برپا میکردند تا آنچه او برای فرهنگ و کتاب و نشر این مرزوبوم انجام داد را بار دیگر به ایرانیان یادآوری کنند. اما عبدالرحیم جعفری در مهرماه سال ۱۳۹۴، در سن ۹۶ سالگی بدرود حیات گفت، با حسرتی که بر دل او ماند، حسرت نزدیک به سی سال دوندگی برای حقی که از او ستاندند.
در خردادماه سال ۱۳۶۲، در جلسهای که در زندان اوین برگزار شد، او را وادار کردند زیر صلحنامهای را امضا کند که بهموجب آن، ششدانگ انتشارات امیرکبیر را با میل و رغبت به سازمان تبلیغات اسلامی واگذار میکرد.
روایت جعفری از روزی که مجبور به امضای صلحنامه شد تلخ و دردناک است: «ابتدای جلسه عصبانی میشوند و میگویند یا صلحنامه را امضا کن یا اینکه بدهیم پرونده دوباره به جریان بیفتد و... پسرت را به دادگاه بکشیم و... مدتی بگومگو میکنم و در این میانه، روحانی بلندپایهای هم که در جلسه بودند و گفتوگو بر سر صلحنامه را میشنیدند، ناگهان به میدان میآید و با تحکم میگوید این مرد از ارکان حکومت گذشته است، باید اعدام میشد، چطور تا حالا زنده است و اعدام نشده!؟»
جعفری آن روز به این اجبار تن داد تا حداقل جان خود و فرزندش را از خطر نجات دهد. اما چنانکه خود در مصاحبههای مختلف اشاره کرد، پیگیری برای احقاق حق خود را بهشکلی جدی و مستمر ادامه داد.
کارشناسان و حقوقدانانی که این پرونده پیچیده را خواندهاند و حتی کارشناسانی که از طرف خود دادگاه برای رسیدگی به این حکم تعیین شده بودند حکم و صلحنامه سال ۱۳۶۲ را که بدون کارشناسی و بدون وکیل امضا شده بود بیاعتبار خواندند. اما رسیدگی مجدد به این پرونده نیازمند دستور بالاترین مقام قضایی، یعنی رییس قوه قضاییه، است که بهرغم گذشت بیش از ۳۰ سال، هنوز چنین دستوری داده نشده است. نکته جالبتوجه اینکه شورای عالی قضایی، که در سال ۱۳۶۸ بالاترین مرجع قضایی به شمار میرفت، هم بر این نظر بود. به گفته عبدالرحیم جعفری، آیتالله موسوی بجنوردی که یکی از پنج عضو این شورا بود، دستور رسیدگی مجدد این پرونده را داد.
عبدالرحیم جعفری تمام عمر و سرمایهاش را برای رشد و بالندگی انتشارات امیرکبیر صرف کرده بود. کتاب خاطراتش، که اینک نشرنو چاپ هفتم آن را در دو جلد و بالای ۱۲۰۰ صفحه روانه بازار کتاب کرده است، روایت شکلگیری این شخصیت محکم، استوار و یکدنده از کودکی تا قبل از تصرف امیرکبیر است، کتابی که همانند رمانی پرکشش خواننده را با پیچوخمهای این زندگی پرفرازونشیب آشنا میکند.
او فعالیت در حوزه نشر را از پایینترین شغلهای این پیشه شروع کرد و در هر یک از این مشاغل کسب تجربه کرد. بهرغم اینکه سوادش در حد کلاس پنجم قدیم بود، شم و استعدادی که در کار نشر و کتاب داشت او را بهسرعت در کارش پیش برد تا جاییکه انتشارات امیرکبیر را در یکی از مکانهای اجارهای در خیابان ناصرخسرو تاسیس کرد.
ارادت او به میرزا تقیخان امیرکبیر سبب شد چنین نامی را انتخاب کند، که حتی پس از تصرف این انتشاراتی همچنان تا امروز به جا مانده است.
در ۳۰ سالی که او مدیریت این انتشاراتی را بر عهده داشت، آن را از یک نشر با دفتری اجارهای به ناشری با ساختمانی بزرگ و نزدیک به ۲ هزار عنوان کتاب، چاپخانهای بزرگ، سیستم توزیعی مدرن با ۱۲ کتابفروشی در سطح تهران و شهرستانها، یک تیم ویراستاری در دو زبان انگلیسی و فارسی و امکانات بسیار مجهز کرد.
جعفری در انتهای جلد دوم کتاب خاطراتش، فهرست تمام کتابهایی را که در این دوران منتشر کرده بود همراه عکس آورده است.
به نوشته جعفری، در آخرین سال فعالیتش (سال ۱۳۵۸)، قبل از اینکه به زندان برود، انتشارات امیرکبیر نزدیک به ۴۸۰ عنوان کتاب در هشت میلیون نسخه منتشر کرد، که بیش از ۱۵۰ عنوان از آنها چاپاولی بود.
در همان سال آخر، قرارداد ترجمه و تالیف ۴۰۰ عنوان کتاب را با مترجمان و مولفان منعقد کرده و قرار بود این آثار برای نخستین بار منتشر شوند، ضمن اینکه ۱۵۰ عنوان از این تعداد در بخشهای مختلف حروفچینی و دیگر بخشهای فنی قبل از چاپ بود.
عبدالرحیم جعفری همزمان با پیگیری قضایی پرونده انتشارات امیرکبیر، با همکاری فرزند بزرگش، محمدرضا جعفری، که پیش از مصادره انتشارات امیرکبیر سردبیر بخش محتوایی این انتشارات بود، نشری تازه به نام «نشر نو» تاسیس کردند که در همان سالهای اولیه فعالیتش خوش درخشید و بهسرعت به ناشری توانمند و خاص تبدیل شد. اما این کار هم دوام چندانی نداشت و از اوایل دهه هفتاد تا میانه دهه هشتاد جلوی فعالیت جدی این نشر گرفته شد. اکنون اما چند سالی است که نشر نو دوباره فعال شده است و در زمره ناشران برجسته کنونی حوزه نشر به شمار میآید.
در تاریخ قضایی ایران، بودند افرادی که توانستند با شکایت به قوه قضاییه، اموال خود را بازپس گیرند، که نمونهاش برادران سودآور بودند. آنها صاحب شرکت بنز خاور بودند که به تصرف درآمده بود و بعد از سالها پیگیری، در نهایت در اواخر دهه هشتاد، توانستند ضمن بازپسگیری اموال، بخشی از آن را برای انتشار دانشنامه ۱۸ جلدی دانشگستر صرف کنند. اما جعفری نتوانست در دوران حیاتش، آن پرونده را به سرانجام برساند و اموال مصادرهشدهاش را بازگرداند. باید منتظر ماند و دید آیا این اتفاق پس از مرگ او رخ خواهد داد؟