پایان تلخ برای رومینا و داس سانسور بر گردن فیلمهای ناتمام
پدری پس از چندبار نقشه کشیدن برای قتل تنها دختر نوجوان خود در طول دو سال و سوق دادن او به خودکشی با فراهم کردن وسیلههایی مانند مرگ موش و طناب دار و آموزش نحوه دار زدن، تصمیم میگیرد به دلیل ناکامی در اجرای نقشه خودکشی، با ارزیابی دوباره شرایط و مشورت با یک وکیل در زمان مناسبی اقدام به قتل دختر خود کند. اگر این نوشته، جملات ابتدایی یک فیلمنامه برای ساخته شدن در سینماهای ایران باشد چقدر این شانس وجود دارد که بتواند از زیر نگاه ممیزها، جان سالم به در ببرد و به مرحله ساخت برسد؟ بدون شک تقریبا هیچ امکانی برای ساخت چنین فیلمی وجود نخواهد داشت حتی اگر زمان ساخت آن را از دوران پس از انقلاب ۵۷ به دوران پهلوی یا حتی قاجاریه ببریم چرا که این داستان به حدی غیرقابل باور و اغراقشده به نظر میرسد که فقط میتواند یک سیاهنمایی فرهنگی و در جهت تضعیف بنیان خانواده ایرانی باشد! درست مانند اتفاقی که برای داستان «خانه پدری» افتاد!
به احتمال زیاد ممیزها و منتقدان و صاحبمنصبانی که فیلمهای سینمایی در ایران برای ساخت باید تایید آنها را به دست بیاورد بر این باورند که «خشونت بیش از حد پدر، که در فرهنگ سنتی و بهویژه اسلامی، نماد رهبری خانواده است، به آبرو و اعتبار او در جامعه صدمه میزند و در ضمن، مگر چقدر احتمال دارد در ایران، آن هم در این روزگار، چنین اتفاقی بیفتد؟!» اما باید گفت متاسفانه و متاسفانه این اتفاق حتی سطرهای آغازین یک فیلمنامه اغراقشده در ژانر اجتماعی و با موضوع خشونت خانگی علیه زنان و کودکان نیست بلکه اتفاقی است که روی داده و این روزها در تمامی رسانههای آزاد و شبکههای اجتماعی به آن پرداخته شده و آه از نهاد همگان بلند کرده است.
داستان قتل دردناک و بدتر از آن برنامهریزی شده رومینا، نوجوان سیزده ساله تالشی توسط پدرش که حتی توجیهات برخی در خصوص جریحهدار شدن غرور پدرانه و ناموسپرستی و غیرت و سایر واژههای بیمعنی در قرن بیست و یکم را رد میکند، نه داستان است و نه فیلمنامه. پدری از لحظه فهمیدن ارتباط تلفنی دخترش با یک پسر سعی میکند شرایطی را برای او فراهم کند تا خودش را بکشد و در نهایت وقتی دخترش بین مرگ و زندگی، دومی را انتخاب میکند، در صحت و سلامت عقل و پس از مشورت با یک وکیل و اطلاع از حقوق شرعی خود به عنوان ولی دم و صاحب خون فرزند، در زمان مناسب اقدام به کشتن او میکند.
اگر کمی در اخبار و حوادث پیش از این رویداد نیز جستجو کنیم میبینیم که قتل ناموسی، دعوای خانگی، خیانت و رخدادهایی از این قبیل همیشه در ایران بوده و هست و حتی قتلهای خانوادگی یکی از رایجترین قتلهاست. رومینا اولین دختری نبوده که به طرز فجیع و توسط پدر خانواده کشته شده و طبیعتا با توجه به قوانین ضد زن و حمایت قانونی از ولایت پدر، برادر، همسر و جد پدری بر زنان و دختران، آخرین مورد هم نخواهد بود. در سالهای اخیر فیلمهای زیادی نیز برای افزایش حساسیت افکارعمومی و مسئولان به این معضل ساخته شده است. استقبال از فیلمهایی با موضوع زنان که البته به دلیل خط قرمزهای تعریف نشده و نامرئی در قوانین تولید آثار هنری در ایران همواره با سانسور یا حاشیهها و نقدهای فراوان همراه بودهاند نشان از تشنگی جامعه در پرداختن به موضوعاتی با محوریت زنان و مشکلات آنها دارد.
در کارنامه چهار دهه سینمای دوران جمهوری اسلامی در ایران تقریبا در دو دهه اول یعنی دهه شصت و هفتاد خورشیدی فیلم چندان درخشانی با موضوع مشکلات زنان دیده نمیشود، اما از اواخر دهه هفتاد و با بازتر شدن فضای سیاسی فرهنگی جامعه فیلمهایی چون «زندان زنان» به کارگردانی منیژه حکمت، «دو زن» به کارگردانی تهمینه میلانی، «قرمز» به کارگردانی فریدون جیرانی و «سگکشی» به کارگردانی بهرام بیضایی را میتوان آغاز کننده جدیتر انتقاد به وضعیت اجتماعی و حقوقی زنان در ایران دانست. پس از آن در دهه هشتاد و نود نیز فیلمهای بسیاری با محوریت زنان ساخته شد. هر چند که همواره بیشترین سهم از ممیزی، سانسور و توقیف در آثار سینمایی مربوط به این ژانر بوده است. تنها در یک دهه اخیر فیلمهای فراوانی ساخته شده که هر کدام به نوعی مورد بیمهری قرار گرفته، توقیف یا به شیوه عجیبی سلاخی و تکه تکه شدند تا مجوز نمایش دریافت کنند. یکی از این فیلم ها فیلم «خانه دختر» ساخته شهرام شاه حسینی با فیلمنامه پرویز شهبازی در سال ۱۳۹۳ بود که بعد از سانسورهای زیاد مجوز حضور و نمایش در جشنواره فیلم فجر در آن سال را دریافت کرد. فیلمی که بعدها از نگاه منتقدان جزو فیلمهای نیمهکاره و بلاتکلیف سینما نام گرفت و حتی تا مدتها پس از آن اکران عمومی نشد و پس از اکران عمومی نیز فیلم از آنچه قبلا به نمایش درآمده بود ضعیفتر و ناقصتر شده بود. فیلمی که به موضوع تجاوز پدر به دختر و معضل باکرگی برای دخترانی که میخواهند ازدواج کنند میپرداخت. سوژهای ناب که پس از گذشتن از سدهای ممیزی حتی اثر قابل تشخیصی از آن نیز باقی نماند. در چند سال اخیر فیلمهایی مانند «فروشنده» از اصغر فرهادی (۹۵)، «ملی و راههای نرفتهاش» از تهمینه میلانی (۹۶)، «مغزهای کوچک زنگزده» از هومن سیدی (۹۶) و فیلم «خانه پدری» از کیانوش عیاری (ساخته شده در دهه ۸۰) که با یک وقفه ده ساله از زمان ساخت تا اکران در سال ۹۸ پس از یک هفته اکران دوباره و برای همیشه توقیف شد، از آثار بیشتر مطرح شده سینمای ایران با محور زنان بودهاند.
در این میان داستان دو فیلم مغزهای کوچک زنگزده و خانه پدری به دلیل برنامهریزی قبلی در قتل ناموسی و نه از سر جنون آنی، با انتقاد بیشتری از سوی برخی رسانههای داخلی و جریانهای همسو با حکومت مواجه شدند چرا که به زعم آنها، سیاهنمایی این فیلمها از آنچه در واقعیت وجود دارد بیشتر بوده است و در این میان شاید فیلم کیانوش عیاری به دلیل چهره مذهبی سنتی پدر دخترکش، یکی از بزرگترین قربانیان این انتقادها بود و نتوانست بیش از یک هفته بر پرده سینما دوام بیاورد.
نکته تلخ ماجرا اینجاست که ساخت فیلمهایی با محور بررسی قوانین ضدزن و نابرابر در دستگاه قضایی جمهوری اسلامی ایران، فیلمهایی با موضوع خشونت خانگی ریشه دوانده در باورهای سنتی جامعه و حتی معدود فیلمهایی با مضمون قتلهای برنامهریزی شده به بهانه ناموس و غیرت، نتوانستهاند تا امروز اولویت فکری مسئولان و برنامهریزان جامعه را به سمت حل مشکلات زنان سوق دهند. هنوز هم بسیاری از زنان نماینده مجلس یا مسئول در حکومت جمهوری اسلامی، کودکهمسری، خشونت علیه زنان، قوانین ضدزن و ناموس پرستی و باورهای سنتی مردسالارانه را در اولویت مسائل کشور نمیدانند اما قتل رومینای نوجوان پس از نمایش،انتقاد، توقیف، سانسور و انکار تمامی این موضوعات و فیلمها اتفاق افتاد تا تلنگری را که فیلمهای ساخته شده پر از سانسور و خودسانسوری نتوانستهاند به جامعه بزنند، ضربه داس پدری بر گردن دخترش، به جامعه بزند. پدر رومینا به جای مشورت با یک روانپزشک یا مشاور خانواده ترجیح داد با یک وکیل مشورت کند تا به خوبی نشان دهد که در فرهنگ شرعی مردسالارانه و قوانین مبتنی بر مذهب، همواره سادهترین و سریعترین راه برای حذف یک مشکل پیچیده (و نه حل آن) ارائه میشود «و این همان چیزی است که هیچ فیلم سینمایی نیازمند پروانه نمایش نخواهد توانست آن را بسازد و جامعه را آگاه کند، تا همیشه پدران و برادران و شوهران و پسرانی باشند که برای زنان خانواده خود مرگ را به جای زندگی انتخاب کنند.»