چهار مشکل اجتماعی تغذیه در ایران
تغذیه ایرانیان با مشکلات متعدد و متنوعی مواجه است که بخشی از آن اجتماعی است یا ابعاد اجتماعی دارد. اعمال تحریمها ازسوی دولت ترامپ و دوبرابر شدن نرخ ارز در کمتر از یکسال، برای کشوری که بخش عمده مواد غذاییاش را وارد میکند، احتمالاً این مشکلات را برای اقشار فقیر تشدید خواهد کرد، درحالیکه کف پای قشر حاکم با ادعای «مقاومت»، تر نیز نخواهد شد. نرخ رسمی تورم نمیتواند منعکسکننده تورم حدود ۵۰ درصدی قیمت برخی از اقلام مواد غذایی در سال ۱۳۹۷ باشد. اقشار کمدرآمد معمولاً هزینه بلندپروازیها و جاهطلبیهای قشر حاکم در ایران را میپردازند.
در این نوشته به چهار مشکل تغذیه اشاره میکنم که ابعاد اجتماعی دارند، یا اصولاً از جنس اجتماعیاند:
مشکل سوءتغذیه
میزان صرف پروتئین در سطح خانوارها نشان میدهد که مصرف آن در ۷۰ درصد افراد جامعه ایران، کمتر از مقدار توصیهشده است و فقط ۳۰درصد از خانوارها بالاتر از حد توصیهشده پروتئین مصرف کردهاند. (رییس انجمن صنایع خوراک دام، طیور و آبزیان ایران، خبر آنلاین، ۱۹ خرداد ۱۳۹۵)
بنابه گزارش دبیرکل دفتر بهبود تغذیه جامعه وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی، «۸۸ درصد مردم ایران، کمتر از حد مورد نیاز سبزی و میوه مصرف میکنند ... از نظر مصرف لبنیات نیز هر فرد باید روزانه ۲۵۰ گرم لبنیات مصرف کند؛ اما سرانه مصرف لبنیات دربین ایرانیان، کمتر از این میزان و حدود ۱۹۰گرم در روز است. درمورد شیر، این وضعیت بدتر است، بهطوریکه هر فرد باید هر سال ۱۶۵کیلوگرم شیر مصرف کند، درصورتی که هماکنون هر ایرانی، سالانه فقط ۷۰ کیلوگرم شیر مصرف میکند که کمتر از نصف میزان لازم است.» (ایرنا ۲۱ آبان ۱۳۹۵)
سوءتغذیه چهار مشکل اجتماعی ایجاد میکند و از همین جهت، دولتها حتی در نظام سرمایهداری، در کاهش و مدیریت آن دخالت میکنند: ۱)بازداشتن افراد از اخلال در کارکردهای معمول روزانه مثل کار و تحصیل و نگاهداری از فرزندان؛ ۲) برهمزدن شرایط برابر و منصفانه برای رقابت و رشد افراد؛ ۳) تبدیل بخشی از جامعه به افراد بیمار که هزینههای سرسامآوری را بر نظام بهداشتی و درمانی در دراز مدت تحمیل میکند؛ و ۴) دشوار یا بیحاصلکردن سرمایهگذاری بر نیروی انسانی که بخشی از ثروت جامعه است.
مشکل قدرت خرید
رویآوردن به فستفود یا غذاهای آماده در ایران، ناشیاز وقت اندک شهروندان برای آمادهکردن غذا و ساعات کار طولانی افراد نیست؛ بلکه بهعلت قدرت خرید پایین اکثر شهروندان است. گوشت و سبزیجات خام و لبنیات در ایران، بسیار گراناند و دوسوم جمعیت، قدرت خرید لازم برای تهیه آنها بهاندازه کافی را ندارند. مشکل غذاهای آماده، عام است و صرفاً طبقات فقیر را شامل نمیشود. در جوامع توسعهیافته، طبقات مرفه و تحصیلکرده نسبتبه غذا حساسیت بیشتری دارند و اصولاً تغذیه جایگاه ویژهای در تحصیلات دانشگاهی و اطلاعرسانی دارد؛ اما در ایران، فستفود دارد از یک انتخاب، به یک اجبار برای برخی از خانوادهها تبدیل میشود.
(وبسایت الف، ۱۴ فروردین ۱۳۹۷)
چنانکه در جدول فوق میبینید، از ۱۳ سال ذکرشده، در پنج سال، نرخ تورم بالاتر از نرخ افزایش حداقل دستمزدها بوده است. علاوهبر آن، با افزایش قیمت دلار در این ۱۳ سال از حدود ۹۰۰ به ۷۵۰۰ تومان، قدرت خرید ریال، بیشاز هشتبرابر کاهش یافته است. دولت برای برخی از اقلام، سوبسید میپردازد؛ اما این سوبسیدها کفاف تورم و گرانشدن تهیه مواد غذایی به قیمت جهانی را نمیدهد.
در ایران حدود ۱۰میلیون خانوار، حقوقبگیر دولت، و میلیونها نفر دیگر، کارگر و کشاورزند که درآمد آنها در حد حداقل دستمزد یا اندکی بالاتر از آن است. افزایش حقوق کارکنان و حقوقبگیران نیز بیشتر از افزایش حداقل دستمزدها نبوده است. در این حال، آنها حتی از تأمین حداقل موادغذایی لازم، ناتوان میمانند.
مشکل آگاهی و اطلاعرسانی
آگاهی درمورد غذا، اصولاً از فرهنگ عمومی در ایران غایب است. میزان نمک، شکر و چربی در غذاهای آماده یا نان و شیرینیجات، ازطریق برچسبهای روی بستهبندیها به مردم داده نمیشود. اطلاعات روی مواد غذایی وارداتی، به زبانهای خارجی است و مردم نمیتوانند بخوانند. مواد غذایی بستهبندیشده در داخل نیز اطلاعات چندانی بهدست نمیدهند. همچنین غذاها از حیث چگونگی و محل و شرایط تهیه و مواد بهکار رفته، تفکیک و طبقهبندی نمیشوند. درمجموع، مردم ایران از ضروریترین موادی که روزانه مصرف میکنند، اطلاع بسیار اندکی دارند. ممکن است شهروندان غربی نسبتبه بسیاری از اطلاعات سیاسی یا جغرافیایی در دنیا حساسیت کمتری داشته باشند، اما حساسیت آنها نسبتبه غذا و دارو و دیگر مایحتاج زندگی، بیشتر از شهروندان در کشورهای فقیر یا درحال توسعه است.
مشکل تشدید بیماریهای جسمی و روانی
چربیها، شکر، و گندم و برنج سهمی بسیار بالا و لبنیات و گوشت و سبزیجات، سهمی اندک در سبد غذایی مردم ایران دارند. از همین جهت بیماریهای قندی، کلسترول زیاد، اضافهوزن و فشار خون، از عوامل اصلی مرگومیر در ایراناند. این سبد غذایی در کنار کمتحرکی موجب تبدیلشدن جامعه ایران به جامعهای درحد بحرانی از جهت سلامتی جسمانی شده است و بهطور مثال، حدود دهمیلیون دیابتی در ایران داریم. نتیجه این شرایط، کمانگیزگی جامعه و احساس خستگی دائمی و افسردگی است. بخشی از اختلالات روانی حداقل بهطور نسبی، به این کمتحرکی و خستگی جسمانی راجع است. ماشین سرکوب حکومت، جامعهای بیتحرک و بیانگیزه میخواهد؛ اما این شرایط زیستی است که زمینه این بیتحرکی و بیانگیزگی را فراهم میآورد.