چه زمانی در خیابانها زمینگیر خواهند شد؟
یک عضو مجلس گفته است که «اگر هزینههای زاید سیاست داخلی و خارجی برطرف نشود» رژیم همانند اتحاد جماهیر شوروی در خیابانهای تهران زمینگیر خواهد شد. تالی این جمله شرطیه تا چه حد امکان وقوع دارد؟ نظام در بخش مقدم تا چه حد پیش رفته است؟ جمهوری اسلامی ایران در ماههای پایانی سال ۱۳۹۷ در چه وضعیتی است؟ تحریمها و کاهش ۴۰ درصدی قیمت جهانی نفت، تورم ۷۰ تا ۹۰ درصدی قیمت مسکن و مواد غذایی، نارضایتی عمومی، حقوقهای معوقه، اعتراضهای کارگران و معلمان و بازنشستگان، بحران محیط زیست و اعتراضهای کشاورزان نظام را در چه شرایطی قرار داده است؟ آیا چنانکه برخی میگویند نظام در آستانه سقوط است؟ چند ماه یا چند سال به طول میانجامد؟
پنج وضعیت بدیل
پنج توصیف از وضعیت جمهوری اسلامی ایران، با توجه به میزان بیماریهایش و شناخت آنها و اراده (یا فقدان اراده) به تغییر در مقامات، قابل عرضه است:
۱) نظام جمهوری اسلامی سرحال و سرزنده است و مخالفان بیهوده آن را بیمار معرفی میکنند. مشکلات این پیکره بسیار کمتر از دیگرانی است که سالم معرفی میشوند. علی خامنهای و نزدیکانش، فرماندهان سپاه و برخی از روحانیون، مثل محمد یزدی، چنین توصیفی از جمهوری اسلامی دارند، تعبیراتی چون چهارصد سال دستاورد در چهل سال. لابی جمهوری اسلامی ایران در ایالات متحده وضعیت عربستان سعودی و ایالات متحده را لرزانتر از جمهوری اسلامی میبیند. این نوع نگاه نه تنها با واقعیتهای جامعه ایران در تعارض است، بلکه اکثر کارشناسان اقتصادی و اجتماعی و بخش قابلتوجهی از مقامات جمهوری اسلامی ایران در هر دو جناح چنین تصوری از حکومت و چالشهای آن ندارند. حتی علی خامنهای و نزدیکانش در عین اینکه مشکلی جدی در ترتیبات امور نمیبینند، از «فتنه» سال ۹۸ خبر میدهند.
۲) نظام جمهوری اسلامی بیمار است، اما بیماری تشخیص داده شده و درمانپذیر است و تنها مشکل برخی از مقامات هستند. با تغییر مجلس و قوه مجریه شرایط بهبود خواهد یافت؛ جناح اقتدارگرا چنین تصوری از وضعیت موجود دارد. این جناح با مقصر شناختن دولت روحانی آن را عامل بیماری کشور میداند و تلاش دارد در سال ۹۸ اکثریت مجلس را از آن خود سازد و در سال ۱۴۰۰ هم سکان قوه مجریه را به دست گیرد. مذاکرات میان جلیلی، رییسی و قالیباف در همین راستاست. این سه تن، بهعنوان رهبران موجود جریان اقتدارگرا، برجام (و بهطور کلی مذاکره با خارج و تنشزدایی)، نابرابری اقتصادی (سخنان قالیباف درباره ۴ درصدیها) و فساد و ناکارآمدی بدنه دولت را عامل بیماری معرفی میکنند.
۳) نظام جمهوری اسلامی بیمار است، گرچه برخی بهدنبال رفع آن هستند، اما بیماری را تشخیص ندادهاند یا از آن سخنی نمیگویند. روحانیت شیعه، که هم از امتیازات نظام برخوردار است و هم نمیخواهد مسئولیت فساد و جنایتها و نکبت آن را بپذیرد و از سوی دیگر میخواهد بر موج اعتراضات مردمی سوار شود، مدام به نشانهها و عوارض بیماری مثل فساد نهادینه و ساختاری، نارضایتی عمومی و مدیران ناکارآمد اشاره میکند، اما نمیگوید بیماری نظام چیست. بهعنوان نمونه، مصباح یزدی به فقدان مدیر اشاره میکند: «برخی جاها نیز اشتباهاتی رخ داد و کمکاری و غفلت صورت گرفت و نیروسازی برای آینده با برنامه دقیق و صحیح صورت نگرفت. اگر هشیارانهتر عمل کرده بودیم، امروز نظام ما برای اینکه کسی را برای پستی تعیین کند، اینقدر در تنگنا نبود» (تابناک، ۱۵ دیماه ۱۳۹۷).
هاشمزاده هریسی، عضو مجلس خبرگان، میگوید: «اگر مردم انتقاداتی دارند و اگر میزان حضور آنها در نمازجمعهها با اوایل انقلاب متفاوت است، این انتقادات و این حضور ربطی به نردهها[ی میان مقامات و مردم عادی در مراسم نماز] ندارد، بلکه نقد مردم خیلی فراتر از اینهاست... مردم واقعا گرفتار هستند» (ایسنا، ۱۵ دیماه ۱۳۹۷). روحانیونی که بالای هرم قدرت حکومت هستند معمولا به منشا بیماری اشاره نمیکنند و برای همدلیِ نمایشی با مردم، به عوارض میپردازند. اشاره به منشا مستلزم هزینه و انتقاد از نظام و روحانیت است، که به صلاح آنها نیست.
۴) نظام جمهوری اسلامی ایران بیمار است و بخشی از مقامات هم بهدنبال بهبود آن هستند، اما بیماری بهراحتی درمانپذیر نیست و آنهایی که میخواهند درمانش کنند دستشان بسته است، در واقع «نمی گذارند» درمان شود؛ این سخن اصلی اصلاحطلبان است و از این جهت تفاوتی میان طیفهای مختلف آنها نیست. حداقل بخشی از آنها در شرایط بحرانی امروز از نیاز به تحولات ساختاری سخن میگویند، اما نمیگویند این تحولات ساختاری چیست. تناقض اصلاحطلبان آن است که گرچه از اصلاحات ساختاری سخن میگویند، ۱) کسانی مثل علی لاریجانی را، که چهار دهه در سازمان سرکوب و تبلیغات حکومت حضور داشته است، امروز اصلاحطلب میدانند و میگویند: «آقای علی لاریجانی، که یک روز عنصر متقابلی به حساب میآمده، امروز رویکردش بهنحوی است که ما او را بر یک چهره شاخص اصلاحطلبی در مجلس ترجیح میدهیم و در مدیریت مجلس اعتبار بیشتری برایش قائل میشویم» (محمد عطریانفر، ایران ۱۵ دیماه ۱۳۹۷)، و ۲) با براندازی جمهوری اسلامی، که مقدمه ضروری اصلاحات ساختاری است، مخالفت میکنند. از مجلسی که فقط یک عضو آن درخواست بررسی شکنجه یک کارگر از سوی وزارت اطلاعات را میدهد مشخص است تا چه حد خواستار تحولات ساختاریِ غیرساختاری است.
۵) نظام جمهوری اسلامی ایران بیمار است و بیماری بسیار پیشرفت کرده و به تشخیص بخشی از ناظران چند ماهی یا چند سالی بیشتر از عمر آن باقی نمانده است. بهزعم این ناظران، سلولهای سرطانی یا عفونت آنقدر گسترش یافته است که دیگر حتی با شیمیدرمانی یا جراحی نمیتوان این بیمار را نجات داد. مقامات هم اصولا در پی بهبود بیمار نیستند و میخواهند تا وقتی که فرصت کافی دارند، هرچه بیشتر بیمار را سرکیسه کنند.
کدام تشخیص؟
چند مشاهده ساده نشان میدهد که توصیف پنجم از وضعیت بیش از چهار مورد قبلی به واقعیت نزدیک است:
۱) علائم ورشکستگی صنعتی، بانکی، محیط زیستی، اداری و فروپاشی اجتماعی از هر سو به چشم میآیند. اعضای خانوادههایی که چهار دهه بر کشور حکومت کردهاند نظام را عملا ساقط (نقل از فائزه هاشمی) یا در شرایط فعلی قابلسقوط (نقل از حسن خمینی) میدانند. کارشناسان مستقل نیز به این علائم و نتایج آنها اشاره کردهاند.
۲) فربه و ناکارآمد شدن دولتی که همه منابعش صرف فساد، اتلاف، امتیازات و اداره بوروکراسی میشود، نه اداره جامعه.
۳) مدیران جمهوری اسلامی بیش از همه این سقوط عاجل را درک کردهاند و مشغول خروج اعضای خانواده و سرمایههای خود بودهاند. خروج حدود ۳۰ میلیارد دلار ارز از کشور در سال ۲۰۱۸ که عمدتا از سوی مقامات و نزدیکان آنها صورت گرفته است ـ بیمار در حال سرکیسه شدن است ـ یکی از پیامدهای این درک است. پیامد دیگر اخذ ویزای اقامت و خرید خانه در دیگر کشورهاست. بخشی از سلبریتیهای ایرانی نیز خارج از کشور زندگی میکنند و فقط برای کار بهطور پروازی به ایران رفتوآمد دارند.
۴) وفاداران به نظام، اعم از نیروهای بسیجی، مدیران، سلبریتیهای ورزشی و هنری و روحانیون، که از نظام بهره میبرند، بلافاصله بعد از قطع رانتها و امتیازات، علیه آن میشورند، به تیم احمدینژاد نگاه کنید. نتیجهگیری ساده اینکه تا صندلی امتیازات و رانتها از زیر پای فرماندهان سپاه و مقامات سیاسی عالیرتبه کشیده شود، دهها هزار روحانی خود را خلع لباس میکنند و لباسهای فرم بسیج و سپاه در کیسههای زباله ریخته خواهد شد؛ عکسهای فرزندان مقامات در جشن کریسمس و هالووین یا در بارها و دیسکوهای ترکیه و گرجستان و لندن و تورنتو و عکسهای روحانیونِ بدون لباس روحانیت در اروپا و آمریکا بشارتدهنده آن روز است.
۵) تسریع روند «از آن خود سازی» و واگذاری اموال عمومی به خاصان درگاه (بخشی دیگر از ماجرای سرکیسهسازی)، که یکی دیگر از نشانههای مکیدن منابع کشور قبل از فروپاشی سیاسی رژیم است. سازمان خصوصیسازی از این جهت زیر ذرهبین بوده است.
زمان سقوط
حتی با در نظر گرفتن شرایط فوق، حدس و گمان در مورد زمینگیر شدن نیروهای امنیتی و لباس شخصی و بسیجی نظام در چند ماه آینده خوشبینانه است، به چهار دلیل:
۱) تا زمانیکه مردم ناراضی نتوانند تصویری روشن از آلترناتیو پیدا کنند و حرکت اعتراضی یک جریان رهبری منسجم و «پابهکار» نداشته باشد، به معترض خیابانی علیه حکومت تبدیل نخواهند شد. ایرانیان دیگر مثل سال ۵۷ فریب وعدههای توخالی را نخواهند خورد؛ آنها در انقلاب ۵۷ خواستند حکومتی را که بخشی از مقامات آن از قدرت سوءاستفاده میکردند ساقط کنند و شرایط را بهتر سازند، اما جایگزین آن نه بدتر، بلکه فاجعه بود. با این تصور که هر گروهی بر سر کار بیاید فاسد خواهد بود کسی از جان و مال خود نخواهد گذشت. «رویای واقعبینانه» در باب بهبود اوضاع است که وضعیت موجود را به هم میزند و هنوز چنین رویای واقعبینانه، باورپذیر و قابلاجرایی از سوی مخالفان عرضه نشده است.
۲) حتی یک گروه مخالف منسجم وجود ندارد، تا معترضان به آنها امید داشته باشند که پس از سقوط جمهوری اسلامی خیر و صلاح عمومی را بر قدرت سیاسی و پر کردن جیب خود ترجیح خواهند داد. چهل سال دروغ و فساد و تقلب مردم ایران را بسیار دیرباور ساخته است. به نظر میآید مخالفان راه درازی برای کسب اعتماد در پیش دارند.
۳) سیاست هیچکدام از دولتهای خارجی براندازی رژیم ایران نیست و از این جهت مخالفان نمیتوانند روی حمایت خارجی حساب کنند؛ و نکته آخر
۴) رانتخواران و ریزهخواران حکومت که دیوانسالاری اداری، نظامی و مذهبی را میچرخانند هنوز از آن بهطور کامل قطع امید نکردهاند. این گروهها، که بخشی از آنها نخبگان سیاسی، فرهنگی و اجتماعی هستند، فعلا در حالت تعلیق میان وفاداری و ریزش قرار دارند. احتمال دارد با خالی شدن خزانه آنها به سمت ریزش حرکت کنند.