چه گوارای عراق، سوپرمن سوریه
بامداد سیزدهم دیماه سال ۱۳۹۸، مطابق با سومین روز سال ۲۰۲۰ میلادی، نیروهای نظامی آمریکایی، قاسم سلیمانی را در فاصله اندکی با فرودگاه بغداد مورد حمله پهپادی قرار دادند و او را به همراه معاون نیروهای حشد شعبی (بسیج مردمی عراق) کشتند. چند روز پیش از آن، درگیری میان نیروهای حامی ایران و آمریکا به جلوی سفارت آمریکا کشانده شده بود و دونالد ترامپ تهدید کرده بود که انتقام سختی از ایران خواهد گرفت. نامتناسب بودن واژگان ترامپ با ادبیات سیاسی مصطلح در دیپلماسی خاص و عام، این شبهه را بهوجود آورد که این انتقام سخت او نیز مانند دهها انتقام سخت دیگر قبلی او باشد، اما این بار او واقعا انتقام سختی گرفت. مرگ سردار قاسم سلیمانی که پس از مرگش درجه سپهبدی گرفت، مهمترین و سنگینترین ضربه نظامی بود که ممکن بود ازسوی آمریکا بر ایران وارد شود.
نیروی قدس، نهضتهای آزادیبخش
قاسم سلیمانی در سال ۱۳۳۵ در منطقه رابر کرمان بهدنیا آمد. در نوجوانی به کار بنایی پرداخت و پس از انقلاب هم وارد سپاه پاسداران شد. او طی دوران حضورش در جبهه تا سطح فرماندهی لشکر ۴۱ ثارالله کرمان پیش رفت، پس از جنگ به دلیل اهمیت مبارزه با مواد مخدر، با باندهای قاچاق مواد مخدر درگیر بود و سپس با حکم آیتالله خامنهای فرمانده سپاه قدس شد. او یکی از ۲۴ فرماندهی بود که پس از بحران ۱۸ تیر در دولت اول خاتمی، به رییس جمهوری وقت نامه نوشتند و به او هشدار دادند. پیش از آنکه سردار سلیمانی در سال ۱۳۷۶ به فرماندهی سپاه قدس منصوب شود، وحید شاهچراغی (با نام سردار احمد وحیدی) فرماندهی سپاه قدس را به عهده داشت. سردار وحیدی جزو نیروهای نسبتا چپ دانشجویان دانشگاه شیراز بود که پس از انقلاب فرهنگی به تهران آمد و به واحد «نهضتهای آزادیبخش» سپاه پاسداران پیوست. واحد نهضتهای سپاه پاسداران برای سه دهه بهطور عملی مسئولیت سازماندهی جنبشهای اسلامی علیه دولتهایی که ایران با آنها مخالف بود را برعهده داشت. در تمام شانزده سالی که علیاکبر ولایتی وزارت خارجه را اداره میکرد، پشت دفتر حسین شیخالاسلام، معاونت سیاسی او، دفتر کوچکی قرار داشت که کارش هماهنگی میان نیروهای مختلفی بود که در سپاه و سازمانهای دیگر، واحد نهضتها را سروسامان میدادند. درگیریهای درونی این واحد زیاد بود، از معمای مرگ امام موسی صدر که بخش بزرگی از سیاستمداران ایرانی معتقد به مرگ او بودند، تا انجام انفجارهایی که با هدایت واحد نهضتها صورت میگرفت و در دفتر کوچک پشت دفتر معاونت سیاسی وزیر خارجه موفقیتشان با دادن شیرینی پیروزی انفجار در بیروت یا جاهای دیگر جشن گرفته میشد. در واحد نهضتهای سپاه، دو موجود غیرقابل کنترل وجود داشتند: محمد منتظری و سید مهدی هاشمی که بهعنوان اعضا یا فرماندهان تندروی واحد نهضتها بودند که با رهبران وقت کشور از جمله اکبر هاشمی و محمد بهشتی همانقدر مخالف بودند که با مناخیم بگین و جیمی کارتر؛ چرا که این رهبران کشور، روشهای تروریستی را برای پیشبرد اهداف سیاسی حکومت مفید نمیدانستند. وقتی سردار سلیمانی فرماندهی سپاه قدس را عهدهدار شد، کوشش کرد که در ظاهر حضوری در مجادلات سیاسی نداشته باشد و چهرهای فراجناحی از خود و سپاه قدس نشان دهد.
او مالک اشتر نخعی بود
آیتالله خامنهای در یکی از سخنرانیهای سخاوتمندانهاش که در آنها القابی همانند مالک اشتر یا ابوذر یا سایر اصحاب پیامبر اسلام را به افراد نزدیک به خود میبخشد، در توصیف سلیمانی، او را مالک اشتر زمان دانست. طبیعتا وقتی سلیمانی مالک اشتر میشد، دهنده حکم نیز حضرت علی میشد. سردار سلیمانی کوشش کرد در موقعیت خودش نسبتبه رهبر انقلاب اسلامی جهان، نقش مالک اشتر را در داخل رعایت کند. او حتی از چنددستگی در جامعه انتقاد کرد و به مساله حجاب اشاره کرد و گفت: «اینکه در جامعه مدام بگوییم او بیحجاب و این باحجاب است یا اصلاحطلب و اصولگراست، پس چه کسی میماند؟ اینها همه مردم ما هستند. آیا همه بچههای شما متدیناند؟ آیا همه مثل هم هستند؟ نه. اما پدر، همه اینها را جذب میکند و جامعه هم خانواده شماست.» اما این بیانات فقط سخنانی دلچسب و بیمعنی بود که هیچ اجاقی از آتش آن گرم نشد. مالک اشتر که در لبنان با حجاب مشکلی نداشت، در ایران همان برخوردی را میکرد که بقیه فرماندهان سپاه و روحانیون و مسئولان مملکتی میکردند. یا در مورد فقر و نابرابری در تمام مدتی که اعتراضهای گسترده به فقر و نابرابری اقتصادی صورت میگرفت و در بهمن ۱۳۹۶ و پاییز ۱۳۹۸ چند صد نفر در اعتراض به گرانی کشته شدند، باز هم کار مالک اشتر نخعی سروسامان دادن به زندگی مردم عراق و لبنان بود. او سعی میکند در میان جناحین مختلف حکومت در حد وسط بایستد، اما همیشه به طرف رهبری غش میکند. او معتقد است که باحجاب و بیحجاب در وطن اسلامی همه هموطناند، ولی این کلمات او فقط در بیروت معنی پیدا میکند و در ایران بیمعنی میشود. او خود را در میان اصلاحطلبان و اصولگرایان ایرانی مستقل نشان میدهد، و انگشتر عقیق زردش را برای دفن کردن در کنار هاشمی رفسنجانی میدهد، ولی استقلال او در همین حد است. او معتقد است که حاکمان کشور باید طرفدار فقرا و تهیدستان باشند، ولی وقتی صدها تن از فقرا و تهیدستان در اعتراض به گرانی کشته میشوند، سردار در حال سفر از بیروت به بغداد است. اما او مردی فروتن است، مردی که وقتی دو نفر در جمعیت (دقیقا دو نفر) او را مالک اشتر زمان میخوانند، زیر لب میگوید: «ما کو تا مالک اشتر نخعی.»
چهگوارا در بغداد، سوپرمن در سوریه
سردار سلیمانی و خیلیهای دیگر از محمود احمدینژاد یاد گرفتند که هر انقلابی به یک چهگوارا نیاز دارد. دیدن فیلم شبهمستندی که از چهگوارا ساخته شده، آموزنده است. تصویر واقعی چهگوارا را اگر به درستی نگاه کنیم، فاصله زیادی با آن تصویری دارد که آن عکاس و گرافیست از عکس معروف چهگوارا ساختهاند. واقعیت این است که ساختن چهگوارا آسان است، بستگی به نیاز مردم دارد. جمهوری اسلامی بعد از اینکه تصادفا با مدلی شبیه احمدینژاد مواجه شد و دید عوام همیشه میتوانند تصویرسازی کنند، در ساختن تصویری کاریزماتیک از سلیمانی درنگ نکرد. مردی با چشمانی نافذ، که همیشه رازهایی در درون خود دارد. در همه جا هست، به داد بینوایان میرسد بیآنکه چیزی از آنها بخواهد. سلیمانی کوشش کرد در نقش چهگوارا قرار بگیرد. چهگوارایی که به داد مردم دمشق میرسد، در آخرین لحظه بالای سر داعشیها در موصل حاضر میشود، در همه جای کردستان عراق با مردم معمولی سلفی میگیرد و در انتخابات عراق بهعنوان ریش سفید دخالت میکند و عکسش را دختران و پسران میهن روی تیشرتشان چاپ میکنند. او بیش از اینکه با هجوم مردمی که میخواهند دستش را ببوسند، مواجه شود، از اینکه این کار را دوست ندارد، حرف میزند. با این همه، جمهوری اسلامی سعی کرد برای نخستینبار از یک چهره جز رهبری، یک شخصیت کاریزماتیک بسازد و تا حدی هم موفق شد. خبر ترور او بارها به مسخرهترین شکلی منتشر شد. سه روز قبل از اربعین ۱۳۹۸ یکباره اعلام شد که سپاه تیمی عظیم را کشف کرده که میخواستند در ماه محرم زیر مسجدی که پدر سردار سلیمانی آنجا نماز میخواند و قرار بود سردار به آنجا برود، بمب عظیمی به وزن ۴۰۰ کیلو کار بگذارند که سردار سلیمانی را بکشند. این گروه قصد داشتند تونل بزرگی حفر کنند تا مواد منفجره را زیر مسجد کار بگذارند. معلوم بود که تنظیمکننده خبر در تمام عمرش در مورد بمب و انفجار هیچ اطلاعی نداشته است. این در دورانی بود که سلیمانی تبدیل به سوپرمن سوریه شده بود. پیشتر درست در زمانی که بحران سوریه لاینحل شده بود، شایعاتی منتشر شد که او به تنهایی سوار هواپیمای عادی مسافری مسکو میشود و سه هفته بعد از آن، با چندهزار نیروی نظامی سازماندهیشده با هماهنگی روسیه و سوریه و ترکیه، آخرین مناطق سوریه را هم آزاد میکند و آخر کار هم به خدمت رهبری میرسد و میگوید: «داعش را نابود کردم، اگر مورد دیگری بود، من در خدمتم.»
از نگاه افرادی که دوست داشتند و دارند از سلیمانی یک زورو بسازند، سلیمانی آدمی است بیاعتنا به قدرت که هیچ چیز برای خود نمیخواست، اهل دزدی و فساد نبود، اصلا نیازی به مال دنیا نداشت و علاقه اندکی به سیاست داشت؛ معمولا در مورد رییس جمهوری، تنها کارش حمایت قاطع از او بود و هرگز به فکر شرکت در انتخابات و داشتن مقامهای دنیوی نبود. او در سال ۲۰۱۸ در مورد شرکت در انتخابات ریاست جمهوری گفت که تا آخرین روز زندگی خود «در لباس یک سرباز به جمهوری اسلامی و ملت ایران خدمت خواهد کرد». واقعیت این است که چهره سوپرمنگونه سردار سلیمانی را جمهوری اسلامی نساخت، بلکه نشریات جهانی و بهخصوص نشریات نسبتا مستقل که نیاز داشتند تا یک قهرمان برای جهان بسازند، ساختند. برای چینیها، هندیها، مسلمانان، عربها و آفریقاییها یک سوپرمن ایرانی جذاب بود، کسی که وقتی ترامپ به ایران پیام میدهد، بگوید: «من خودم برای پاسخ دادن کافی هستم، لازم نیست ایران جواب بدهد.»
در کنار این پاسخ، اساماسهای ساختگی و غالبا غیرواقعی از او در فضای افکار عمومی ایران و جهان منتشر شد. گفته میشود در سال ۲۰۰۸ سلیمانی از طریق موبایل شخصی جلال طالبانی چنین پیامی داد: «ژنرال پترائوس عزیز! بهتر است بدانید که من، قاسم سلیمانی، سیاست ایران درباره عراق، سوریه، لبنان، غزه و افغانستان را کنترل میکنم. و واقعیت این است که سفیر ایران در بغداد یکی از اعضای نیروی قدس است. فردی که جایگزین او خواهد شد هم عضو نیروی قدس است.»
زورو برای مخالفان حکومت
اما نقش مهم زورو نقشی است که او برای مخالفان حکومت دارد، افراد بسیاری که با شیوه سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و سیاست خارجی حکومت مخالفاند. در اینکه روسیه، چین، سوریه و ایران با داعش که به لحاظ شیوه تفکر تند و رادیکال و وحشی و مخالف همه اصول انسانی است، مخالفاند و با آن جنگیدند، شکی نیست. در اینکه ایران در نابود کردن داعش نقش اساسی و مهمی داشت هم شکی نیست و تردید هم نداریم که این اقدام جمهوری اسلامی را سپاه قدس و با فرماندهی قاسم سلیمانی انجام داد، ولی وقتی ما میدانیم که سوریه در یک فاصله دهساله، سیصدهزار نفر را کشته است و داعش نیز در یک فاصله دهساله بیستهزار نفر را کشته است، آیا جنگ داعش و سوریه الزاما جنگی بر سر درست و غلط و خوب و بد است؟ هزاران نفر در فاصله پنجاه سال در افغانستان کشته شدند، فقط بهخاطر اینکه آمریکاییها دشمن کمونیسم و کمونیستها دشمن آمریکا بودند و این دو برای مبارزه با همدیگر مجسمه بودا را هم منفجر کردند. چند نسل از مردم افغانستان نابود شدند، فقط بهخاطر اینکه خاکشان در یک محل خاص قرار داشت و دوهزار کیلومتر آن طرفتر قرار نداشت. قاسم سلیمانی با گروهی جنگید که فقط کمی تندتر از رفتار حکومت خودش را عملی میکردند، یا دوست داشتند عملی کنند. قاسم سلیمانی زورو نبود که اموال مردم فقیر را بگیرد و به آنها تحویل دهد یا اموال پولدارها را بگیرد و به فقرا بدهد؛ قاسم سلیمانی با ده نظام ایدئولوژیک بهخاطر اعتقاد به یک ایدئولوژی جنگید که فقط یکی از آنها داعش بود.
روز سیزدهم دیماه ۱۳۹۸در منطقهای نزدیک به فرودگاه بغداد، براساس یک برنامه از پیش تعیینشده و محاسبهشده، در پاسخ به برخی رفتارهای تحریکآمیز و مداخلهگرانه ایران در کشور عراق، با شلیک یک پهپاد نقطهزن، سردار قاسم سلیمانی زورو، چهگوارا، مالک اشتر، سردار، سپهبد یا همان قاسم سلیمانی، عالیترین مقام نظامی ایران در جنگهای خارجی کشته شد. قاسم سلیمانی مدتها قبل در یک پیام خودش به دونالد ترامپ چنین گفته بود: «آقای ترامپِ قمارباز! ... شما از قدرت و ظرفیتهای ما در منطقه بهخوبی آگاه هستید. میدانید در جنگ نامتقارن چهقدر قدرتمند هستیم. بیایید، ما منتظرتان هستیم. ما مردِ این میدان هستیم. شما میدانید که جنگ یعنی از بین رفتن تمام داشتههای شما. شاید شما جنگ را آغاز کنید، اما این ما هستیم که پایان آن را تعیین خواهیم کرد.»
سرعت وقایع زیاد است، تندتر از آنکه بخواهیم مدت زیادی صبر کنیم تا ببینیم ادعاهای چه کسی به حقیقت خواهد پیوست.