کشتن سردارِ ذوالفقارنشان و واکنشهای محاسبهشده
سحرگاه روز جمعه ۱۳ دیماه ۱۳۹۸ (۳ ژانویه ۲۰۲۰) آغاز روزی تلخ برای نظام جمهوری اسلامی بود، زیرا با کشته شدن معمار و مدیر سیاستهای منطقهای جمهوری اسلامی یعنی قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس، در حملهای پهپادی به دستور مستقیم دونالد ترامپ، رییسجمهوری ایالات متحده آمریکا، جمهوری اسلامی ضربه سختی را متحمل شد. در این حمله پهپادی، افزون بر سلیمانی، ابومهدی المهندس، قائممقام حشد شعبی عراق، و شخصیتهای ایرانی و عراقی دیگری نیز کشته شدند.
افکار عمومی داخل ایران و منطقه بر این باور بودند حذف سلیمانی باعث تغییر دیدگاه مقامهای ایرانی میشود که اعتقاد داشتند قدرت بازدارندگی و ترس از تقابل مستقیم با ایران مانع میشود آمریکا منافع و فرماندهان عالیرتبه ایرانی را هدف قرار دهد.
در مرحله پیش رو و پیش از واکنش موشکی جمهوری اسلامی، رهبران ایران با پرسشهای مهمی در مورد نحوه تعامل با رفتار جدید ایالات متحده آمریکا روبهرو شدند: اگر به عملیات حذف سلیمانی پاسخ داده نشود، آمریکا با احساس قدرتی که کسب کرده، ممکن است به حذف رهبران و مقامهای ایرانی دیگری اقدام کند؛ در چنین وضعیتی، واکنش مناسب برای احیای قدرت بازدارندگی ایران چیست؟ پاسخ مناسب باید به چه صورت باشد تا ضمن ممانعت از رویارویی همهجانبه با آمریکا و جلوگیری از کاهش نفوذ منطقهای ایران، به موقعیت و جایگاه داخلی نظام، بهویژه در آستانه انتخابات مجلس در اسفندماه، آسیبی وارد نشود؟
ضربهای به قلب نظام
ماهیت پروندههای منطقهای که سلیمانی آنها را مدیریت میکرد جایگاه و اهمیت او در ساختار قدرت ایران را بهروشنی نشان میداد. این جایگاه تا حدودی تصوری از واکنش احتمالی ایران به مرگ سلیمانی به دست میداد و چنین پنداشته میشد که واکنش ایران احتمالا باعث تغییر موقعیت خطوط قرمز و قواعد درگیری میان ایران و آمریکا خواهد شد.
قاسم سلیمانی نماد نفوذ و بازوی اصلی اجرای سیاستهای منطقهای ایران و از مهمترین شخصیتها و رهبران جمهوری اسلامی به شمار میرفت. به همین دلیل، حذف او ضربهای همزمان به جایگاه منطقهای ایران و ماهیت نظام جمهوری اسلامی تلقی میشود. به نظر میرسید این اهمیت و موقعیت سبب شود جمهوری اسلامی ماهیت سیاست بازدارندگیاش در تقابل با آمریکا را بازخوانی مجدد کند تا ضمن ممانعت از تکرار چنین اقدامهایی، کشته شدن سلیمانی به سابقهای اتکاپذیر برای سیاست منطقهای آمریکا در برابر ایران تبدیل نشود.
سلیمانی نقش و شهرت خویش را مدیون مبارزه در میدان جنگهای داخلی، بهویژه در عراق و سوریه بود. تحت رهبری او، شبکه نفوذ منطقهای ایران با ایجاد و حمایت از گروههای شبهنظامی مذهبی، بهویژه حزبالله لبنان و شبهنظامیهای شیعه عراقی، گسترش بیسابقهای یافت. آنگونه که حسین همدانی، سردار سپاه پاسداران که در حلب کشته شد، در خاطراتش آورده است نقش سلیمانی در سوریه، در حالی که موج انقلاب مسالمتآمیز مردمی تا کاخ ریاست جمهوری در دمشق گسترش یافته بود، عاملی تعیینکننده در حفظ نظام بشار الاسد بوده است. قاسم سلیمانی در عملیاتهای «باب عمرو»، هجوم به حومه شهر حلب، عملیات «دشت الغاب» و نبرد «القصیر» که نقطه عطفی در جنگ داخلی سوریه بود، مستقیما ایفای نقش کرد.
در عراق، مهمترین میدان نفوذ منطقهای ایران، سلیمانی افزون بر مدیریت روند سیاسی عراق، رهبری و هدایت حوزه نظامیـامنیتی این کشور را نیز بهطور مستقیم بر عهده داشت. او در پرونده کردها و رهبری حشد شعبی در تقابل با «داعش» نقش برجستهای بازی کرد و در نوامبر ۲۰۱۷، پایان کار این گروه ستیزهجو را در نامهای تبلیغاتی به علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، اعلام کرد.
تکرار سیاست چوب و هویج
پس از کشته شدن سلیمانی، دونالد ترامپ یکی از توییتهای قدیمیاش را بازنشر کرد مبنی بر اینکه «ایران در هیچ جنگی پیروز نشده، اما از هیچ مذاکرهای هم دستخالی بیرون نیامده است». دولت آمریکا حتی پس از کشتن سلیمانی، در عمل به دنبال مذاکره برای جلوگیری از افزایش تشنج میان دو دولت بود.
پس از حذف سلیمانی، ایران بهواسطه برخی کشورها و شخصیتهای بینالمللی پیامهایی از آمریکا دریافت کرد که خواستار حفظ آرامش در ازای گفتوگو درباره برخی تحریمها بود، اما واشینگتن جواب مورد انتظار را دریافت نکرد. با وجود بزرگی ضربهای که جمهوری اسلامی متحمل شده بود و بهرغم فشار تحریمهای اقتصادی گستردهای که اقتصاد ایران را به مرز ورشکستگی کشانده است، در شرایط پس از کشتن سلیمانی و قبل از واکنش موشکی ایران به پایگاههای نظامی آمریکا در عراق، کسی در تهران از مذاکره با دولت آمریکا سخن نگفت.
تصمیم دونالد ترامپ به حذف سلیمانی تلاشهای اروپاییها و وساطت ژاپن برای حل اختلافهای ایران و آمریکا و کاهش حجم و دامنه تنش در رابطه با پرونده هستهای و دیگر پروندههای فیمابین را نیز با تردیدهای بزرگی روبهرو کرد.
اما از سوی دیگر، برخی طرفهای ایرانی معتقد بودند کشتن سلیمانی به دستور مستقیم رییسجمهوری آمریکا تلهای است تا ایران با ارتکاب خطای راهبردی و افزایش سطح تنش، فرصت مناسبتری برای ایالات متحده آمریکا فراهم کند تا به ایران ضربهای بزرگتر بزند.
واکنشهای محاسبهشده ایران و آمریکا
احتمال میرفت کشته شدن قاسم سلیمانی در «قواعد درگیری» میان ایالات متحده آمریکا و ایران تغییر ایجاد کند، چرا که تا پیش از این حادثه، ایران اغلب برای دوری از تقابل مستقیم با آمریکا، از طریق گروههای نیابتی به منافع آمریکا یا متحدانش در منطقه آسیب میرساند. به همین دلیل، کشتن سلیمانی درگیری و تقابل را به سطحی بالاتر ارتقا داد. اگر ایران وارد بازی کنش و واکنش میشد تا انتقام کشته شدن فرمانده سپاه قدس را بگیرد، بعید نبود خود را درگیر جنگی ویرانگر ببیند که بدون شک کل منطقه از عواقب آن آسیب جدی میدید.
اما با توجه به اینکه ایران همیشه حضورش در منطقه را به امنیت داخلی کشور گره میزد و اینگونه توجیه میکرد که «پاسداران ما برای دور نگه داشتن میدان جنگ از تهران و دیگر شهرهای ایران، مجبور به نبرد در کشورهای همجوارند»، ناخواسته خود را مجبور به پاسخی مناسب در حجم حادثه دید تا در نظر افکار عمومی داخل و نیروهای نیابتی در منطقه، قدرتمند و توانا در پاسخگویی نشان بدهد. جمهوری اسلامی در سالهای گذشته، همیشه خود را متحد قدرتمند و قابلاتکای گروههای منطقهای نشان داده است؛ به همین دلیل، مقامهای ایرانی بهویژه نظامیان بهشدت نگران خدشهدار شدن این تصویر بودهاند و هستند.
افزون بر این، بسیاری از تصمیمگیرندگان ایرانی معتقدند که ماهیت واکنش ایران بر شکل و سطح نفوذ آیندهاش در منطقه تاثیر مستقیم خواهد گذاشت. به همین علت، مقامهای ایرانی بهطور مستمر و با لحنی کاملا تهاجمی از واکنشهای انتقامی و دردناک سخن میگفتند.
به نظر میآمد واکنش ایران به احتمال زیاد، واکنشی نظامی خواهد بود، همانگونه که تخت روانچی، نماینده ایران در سازمان ملل متحد، بهصراحت گفت «کشتن سلیمانی یک اقدام نظامی بود که نیاز به پاسخی نظامی دارد». هرچند مقامهای ایرانی بهعمد از افشای حجم و چگونگی این پاسخ طفره میرفتند.
با وجود این، برخی ملاحظات مانع از پاسخ نظامی بزرگ در حجم کشتن سردار «ذوالفقارنشان» میشد. اول اینکه چنین پاسخی در شرایط سخت تحریمی، ایران را در معرض انتقام بزرگتر و ضربات گستردهتر آمریکا قرار ندهد. دوم اینکه بهانه واکنش تبلیغاتی ترامپ نشود، بهویژه آنکه او مکرر گفته خط قرمزش جان آمریکاییان است. در آخر اینکه پاسخ ایران به جنگی منجر نشود تا رییسجمهوری آمریکا آن را به موضوع اول افکار عمومی آمریکا تبدیل کند و در آستانه انتخابات ریاست جمهوری، او را از مشکلات کنونیاش، بهویژه بحث استیضاح، خلاص کند و احتمال پیروزیاش را افزایش دهد.
از این چشمانداز است که میتوان واکنش نظامی ایران و موشکپرانی به دو پایگاه نظامی آمریکا در عراق را که بدون هیچ آسیب جانی پایان پذیرفت تحلیل کرد. سخن وزیر خارجه ایران، جواد ظریف، مبنی بر تمام شدن موضوع پس از واکنش موشکی ایران نشاندهنده پایان بحران اخیر از سوی ایران بود. از چنین سخنانی میتوان فهمید پاسخ ایران توانسته است افکار عمومی داخلی و گروههای نیابتی وابسته به ایران در منطقه را بهطور نسبی راضی کند و در همان حال، به آمریکا نشان دهد که جمهوری اسلامی قادر است پایگاههای آمریکا در منطقه را هدف مستقیم قرار دهد؛ حتی اگر چنین حملاتی با هماهنگی و اعلام قبلی برای جلوگیری از کشته شدن نیروهای نظامی آمریکایی، صورت گرفته باشد.
همانگونه که انتظار میرفت، به دلیل حفظ خطوط قرمز دونالد ترامپ و آسیب ندیدن نظامیان آمریکایی، رییسجمهوری ایالات متحده آمریکا با اعلام «تحریمهای جدید»، واکنش کنترلشده و درخور حملات موشکی ایران نشان داد تا ضمن مدیریت و اداره بحران اخیر و ممانعت از گسترش آن، خود را رهبری نشان دهد که توانسته است در دوره اول ریاست جمهوریاش، با کشتن ابوبکر البغدادی و قاسم سلیمانی، دو نفر از خطرناکترین شخصیتهایی که بر حسب راهبرد منطقهای ایالات متحده آمریکا امنیت و صلح منطقه را بر هم میزدند، منافع آمریکا در خاورمیانه را تا حد زیادی با کمترین هزینه ممکن، حفظ کند.