کنارهگیری اجباری بوتفلیقه؛ داستان تکراری قدرت «مادامالعمر»
علم سیاست عمری به درازای عمر آدمی دارد. موضوع علم سیاست قدرت است چرا که آدمی را میل به «قدرت» است. «انسان مدرن» اما به اقتضای آموزههای علم سیاست میداند که «قدرت سیاسی» را سه ویژگی است: کسب قدرت، افزایش قدرت و چسبندگی به قدرت.
دنیای مدرن اگرچه هر سه را مشروع میداند، اما برای آن مکانیزمی طراحی کرده است. چنین نیست که قدرت از هر راهی کسب شود، از هر راهی افزایش یابد و «مادمالعمر» امکان چسبندگی کسی به آن وجود داشته باشد. با وجود این، شرح حال کشورهای غیر دموکراتیک همیشه عبارت بوده از: کسب نامشروع قدرت، افزایش نامشروع قدرت و چسبندگی نامشروع به قدرت.
نمونه اخیر آن عبدالعزیز بوتفلیقه، رییس جمهوری بیمار الجزایر است که پس از ۲۰ سال بقای قدرت سرانجام در پی اعتراضات میلیونی مردمش از قدرت کنارهگیری کرد. او در آغاز پلههای قدرت را به درستی و راستی پیمود، همچنان که قذافی نیز بر دوش مردمش به قدرت رسید؛ اما سرانجام به دست همان مردم کشته شد. چرا که رهبر انقلاب لیبی خود را «رهبر مادامالعمر» میدانست. او از کوچکترین تا بزرگترین مقدرات کشور را در دست خود داشت. معروف است که سیاستمداران راه بالا رفتن از قدرت را میدانند، ولی راه پایین آمدن را نه.
چنین شد که با کنارهگیری بوتفلیقه از قدرت او پنجمین رهبر عرب شد که قدرت را نه به میل و اختیار خود واگذارد بلکه با فشار مردم ناگزیر از کنارهگیری شد. این پنج رهبر عرب عبارتند از: بن علی، رییس جمهوری تونس پس از ۲۴ سال، حسنی مبارک، رییس جمهوری مصر پس از ۳۰ سال، علی عبدالله صالح، رییس جمهوری یمن پس از ۳۳ سال، قذافی رهبر لیبی پس از سال۴۲ و بوتفلیقه، رییس جمهوری الجزایر پس از ۲۰ سال.
تنها تفاوت بوتفلیقه با چهار تن دیگر این بود که در کنارهگیری از قدرت متوسل به سرکوب نشد. این به یُمن ارتش الجزایر بود که صدای مردم را شنید و به رییس جمهوری بیمار اولتیماتوم داد که از نامزدی برای بار پنجم خودداری کند. بوتفلیقه پذیرفت ولی فشار مردم چنان بود که خواستار استعفای او از مقامش شدند. ارتش همین خواسته را به بوتفلیقه تحمیل کرد و او پذیرفت در حالیکه چند هفته بیشتر به پایان دوره چهارم ریاستش باقی نمانده بود.
به این ترتیب، چسبندگی او به قدرت چنان رسوایی برایش به بار آورد که نه به میل خود بلکه بر اثر فشار مردم از نامزدی برای دوره پنجم منصرف شود و بر اثر فشار مردم حتی دوره کنونی ریاست جمهوریاش را نیز نتواند به پایان برساند. این یعنی طمع بقا بر قدرت با او چنان کرد که اینک مجبور شود با رسوایی استعفا دهد و دوره چهارمش را نیز به پایان نرساند.
مضحکتر اینکه او در حالی برای دوره پنجم ریاست جمهوری خیز برداشته و خود را نامزد کرده بود که در اثر بیماری مفرط، تنها بر روی صندلی چرخدار حرکت میکرد و سالهای اخیر عموما از انظار غایب بود. چسبندگی بوتفلیقه به قدرت با او چنان کرد که حتی در شرایط بیماری مفرط نخواست از قدرت کنارهگیری کند و راه را بر دیگران بگشاید. جالبتر اینکه پس از دوره دوم، او قانون اساسی را هر پنج سال به گونهای تغییر میداد که ریاست او را برای پنج سال دیگر مجاز بشمرد. صبر مردم اما اندازهای دارد.
این چنین شد که با پنجمین اعلام نامزدی او در دهم فوریه ۲۰۱۹ خشم سرتاسر الجزایر را فرا گرفت. توفانی در گرفت و در طی دو ماه بوتفلیقه نه تنها نامزدی خود را پس گرفت بلکه زودتر از موعد بدون پایان رساندن دوره چهارمش ناگزیر به استعفا شد؛ استعفایی همراه با رسوایی، استعفایی که مردمش به او بگویند که دیگر نمیخواهندش.
با این همه او همچنان خوششانس است که به سرنوشت معمر قذافی و علی عبدالله صالح دچار نشد. صدام حسین نیز سرنوشت مشابه پیدا کرد با این فرق که حکومتش به دلیل موفقیت در سرکوب مردم، سرانجام در اثر حمله خارجی (آمریکا) سقوط کرد تا سربازان آمریکایی او را از چالهای بیرون کشیده و به دست همان مردم سرکوب شده بسپارند و اعدام شود.
صرف نظر از سرنوشت متفاوت این رهبران عرب، سرنوشت کشورهای آنها یکی شد. عراق و یمن و لیبی را جنگ داخلی فرا گرفت. مصر دچار کودتا شد و اقتصادش به قهقرا رفت. شاید تنها مدل موفق را بتوان تونس دانست که از بحران اجتماعی موفق سر برون آورد. برای الجزایر باید به انتظار نشست که آیا از این بحران سر برون خواهد آورد یا مانند دیگر کشورهای یاد شده دچار آشوب خواهد شد.