تبعات نافرجام مدیریت ارتباطات نهاد رهبری
اقدامات نهاد رهبری در کنترل ملاقاتها، ندادن وقت به منتقدین و نیز حذف سخنرانانی که اطمینانی به آنها در طرح پرسشها در جلسات عمومی نیست با این تصور صورت میگیرد که این اقدامات در راستای حفظ و تداوم رهبری است، اما نگاهی سریع به روند بیست وهشت سال گذشته نشان میدهد که این روش و مدیریت ارتباطاتی به تدریج در نحوه اداره کشور و مدیریت سیستم نتایج زیانباری را در پی داشته است:
الف - نگه داشتن رهبری در حباب گلخانهای
نخستین زیان چنین اقدامی آن است که سبب میشود رهبری در یک فضای گلخانهای قرار داده شود. مجاری ورود اطلاعاتی وی محدود شود و درعین حال چارچوبهای ذهنی وی مورد پرسش قرار نگیرد و نقاط ضعف نظراتش برملا نشود. در چنین شرایطی به تدریج رهبر ایران صرفا در معرض نظر کسانی قرار میگیرد که گزینههای سیاسی وی را الهی میدانند و او را رهبر مسلم جهان اسلام میپندارن و رهبر هم با همین پارامتر و چارچوب مسائل مملکت را اولویتبندی میکند. رهبر ایران بعد از بیست وهشت سال حکومت امسال سخن از منافع ملی زد که نشان از چارچوبهای ذهنی او در اداره کشور دارد. این فضای گلخانهای به گونهای است که حتی اعضای برجسته حکومتی هم که میتوانند صریح صحبت کنند و یا نظرات انتقادی را مطرح کنند از حضورشان در بیت رهبری کاسته میشود. هاشمی رفسنجانی از جمله این افراد بود که بعد از سال 88 از سطح ملاقاتهایش با رهبر کاسته شد.
ب - توهم اطاعت مردم ازرهبری ونقش یگانه رهبر
زمانی که ارتباط رهبر با فضای عمومی جامعه گسسته شود و فقط عدهای خاص امکان ارتباط برقرار کردن پیدا میکنند که همه هوادار و مطیع رهبری هستند به تدریج این توهم ایجاد میشود که گویی اکثریت جامعه در چنین فضایی سیر میکند در حالیکه روند تحولات جامعه در جهت خلاف آن سیر میکند. فقط چندین بار انتخابات ریاست جمهوری و مجلس بوده است که به رهبر ایران نشان داده که مخالف خوانی علیه مواضع رهبر و مرزبندی تلویحی با نظرات او میتواند رای بیشتری برای کاندیداها تولید کند.
ج- تصمیم گیریهای دور از واقعیت
توهم حمایت از رهبری سبب میشود که تصمیمهایی گرفته شود که با واقعیتها همخوانی ندارد و رهبر فکر میکند که جامعه از آن پشتیبانی میکند. نمونه بارز این تصمیم گیری در قمار هستهای خود را نشان داد. جمهوری اسلامی به سرمایهگذاری سنگینی در این حوزه دست زد و تصور این بود که جامعه تمام قد پشت این اقدام ایستاده است. مرور زمان و فشار سنگین واقعیتها باعث شد تا نشان دهد که چه میزان این تصمیم گیری ایران را به انتهای بازی میرساند و جامعه حاضرنیست چنین هزینهای را بپردازد و لذا با پرداخت هزینههای گزاف اقتصادی که ابعادش هنوز مشخص نشده است در نهایت تن به عقبنشینی دادند.
د- فقدان شجاعت لازم برای عدول از تصمیمهای غلط
این نوع توهم از حمایت مردم از رهبر در عین حال سبب میشود که رهبر شجاعت لازم برای قبول و اعتراف به اشتباه را از دست بدهد. رهبر ایران فقط تاکنون در مورد مساله حمایت از کنترل رشد جمعییت به خطای خود اعتراف کرده است که اتفاقا به نظر اکثر کارشناسان کنترل جمعیت اقدام درستی بوده است. اما در مورد مسائل کلیدی که هزینههای سنگینی برای مملکت در برداشته مانند حمایت از احمدی نژاد هیچگاه حاضر به قبول خطای خود نشده است.
ه- عتاب رهبری و تغییر رویه مسئولان
تجربه حکومت جمهوری اسلامی از دوره دوم هاشمی رفسنجانی تاکنون نشان داده است که مقامات اجرایی به تدریج میفهمند که میان خواست و نظرات رهبری و واقعیتهای اجرایی شکاف بزرگی در حال رشد است که لذا سعی میکنند به تدریج انتقادهای معطوف به مواضع رهبری را بیان کنند که معمولا با عتاب رهبر و تبلیغات صدا وسیما علیه خود روبرو میشوند و مقامات اجرایی مجبور میشوند برای مدتی زبان در کام بکشند و حتی حمایت از نظرات رهبر کنند نا موج تبلیغاتی را رد کنند . این مساله خود به گمراهی اطلاعاتی نهاد رهبری میافزاید. چون رییس جمهور و دیگر مقامات اجرایی برای حفظ قدرت خود نظرات را میپذیرند اما در عمل به آن اعتقادی ندارند و عملا چیزی به پیش برده نمیشود و به طرحهای شکست خورده تبدیل میشود مانند اسلامی کردن دانشگاهها و یا تغییر معنوی جامعه و دوری کردن مقامات از زندگی تجملی.
اگر روند بیست وهشت سال گذشته را نگاه کنیم این مدل اداره کشور سبب شده که دائما نیروها از اردوگاه رهبر به سمتهای دیگر ریزش کنند و رهبر نیز روزبهروز به طیف خاصی از قدرت که صرفا مطیع امر رهبر هستند تکیه کند . نگاهی به تغییرات در ترکیب مجمع تشخیص مصلحت نظام و یا ائمه جمعه نشان میدهد که روزبهروز نهاد رهبری ترجیح میدهد فقط طیف خاصی از جامعه در مدار قدرت قرار گیرند. امری که با واقعیتهای کنونی و تحولات جامعه همخوانی ندارد و چالشهای عظیمی هم در اداره کشور و هم مواجه با بحرانهای سیاسی برای آنها ایجاد میکند.